عواملی مانند فقدان اکسیژن خون و عفونت، یا استرس و سوء تغذیه مادر در دوران رشد جنین، ممکن است اندکی خطر ابتلا به اسکیزوفرنی را در مراحل بعدی زندگی افزایش دهندبه احتمال زیاد افراد مبتلا به اسکیزوفرنی ممکن است در فصل زمستان یا فصل بهار (حداقل در نیمکره شمالی) متولد شده باشند، که ممکن است ناشی از قرار گرفتن زیاد در معرض ویروس در رحم باشد.[۴] این اختلاف حدود ۵ تا ۸٪ میباشد.
مکانیسمها
تلاشهای چندی برای توضیح ارتباط بین تغییر عملکرد مغز و اسکیزوفرنی به مرحله عمل رسیدهاست. یکی از شایعترین آنها فرضیه دوپامین میباشد، که نسبت خصیصههای جنون به تفسیر ذهن معیوب از احتراق ناقص نورونهای دوپامینرژیک میباشد.
روانگسیختگی، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی (به انگلیسی: Schizophrenia) که اکثر روانپزشکان و روانشناسان به آن سرطان خاموش نیز میگویند یک اختلال روانی شایع است که از ویژگیهای بارز آن فقدان توانایی در اندیشیدن، عاطفه ضعیف، انجام رفتارهای نامعقول و ناتوانی در درک واقعیت است. البته شایان ذکر است که منظور از ناتوانی در درک واقعیت، توهمات مغزی فرد بیمار میباشد. این بیماری در میان همهٔ بیماریهای عمدهٔ روانشناختی از همه وخیمتر و شدیدتر میباشد و معمولاً خود را به صورت توهمات شنیداری، توهمهای جنون آمیز یا عجیب و غریب، یا تکلم و تفکر آشفته نشان میدهد، و با اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی قابل توجهی همراه است و فرد را از همه جوانب زندگی عقب میاندازد. شروع علائم معمولاً در دوران نوجوانی رخ میدهد، بدین معنی که نوجوانی سن ابتلا به اسکیزوفرنی است که با یک شیوع در طول زندگی جهانی در حدود ۰٫۳–۰٫۷٪.تشخیص بر اساس مشاهدهٔ رفتار و تجارب گزارششدهٔ بیمار است. روانپزشکان و روانشناسان آن را نوعی جنون میدانند. به باور بسیاری از رواندرمانگران فرد مبتلا به اسکیزوفرنی دارای هذیانها و توهمات بسیاری از جمله توهمهای شنیداری و دیداری میباشند. توهم کاپگراس نمونه ای بارز از توهمات فرد اسکیزوفرن میباشد.
جوانی، بهارِ زندگانی است و جوان در فصل شکفتن زندگیِ خود و در پی کسب شخصیت و هویت خویشتن است. جوان، با سپری کردن ایام نوجوانی و دست و پنجه نرم کردن با تعارض ها و تمایلات گوناگون، دست به انتخاب می زند تا بنیان مستحکم زندگی آینده خود را سامان بخشد و در پی شکل دهی شخصیت ثابت و هویت سالم خود برمی آید ؛ هویتی که به او احساسِ زیبای ارزشمند بودن و قابل قبول بودن می بخشد و احساس تنهایی و تهی بودن را فرسنگ ها از وجودش دور می سازد.
جوانِ هویت یافته، می داند که کیست، چه هدفی دارد، چه باید بکند، در پی چه باشد و چگونه با دیگران همزیستی و ارتباط داشته باشد ؛ در مقابل، جوانِ سرگردان در بیابان ترسناکِ بی هویتی، که سردرگمی، آرام و قرار را از او ربوده است و روزها و شب های او را همانند ساخته، بی هدف، رنجور، وقت گذران و مردّد، از دست رفتن گوهر جوانی را هر روز با نگاه به ثانیه های ساعت به تماشا می نشیند و شیرین ترین روزگار عمر خود را با تلخیِ ندانم کاری، تباه می سازد. تمام همت و تلاش او به مسائل بی اهمیت می گذرد و دل به روزمرّگی و رسیدن به جدیدترین شکل از زندگی خویش دارد ؛ تلاشی بیهوده که نتیجه ای جز افزایش فشارهای روانی، اضطراب و افسردگی نخواهد داشت و آینده ای غیر از سُست عنصری، ناکارآمدی و بی تدبیری برایش قابل تصوّر نخواهد بود.
آیا تا به حال در زندگیتان احساس گم گشتگی کرده اید؟ آیا پی به دلیلش برده اید و برای رفع آن چاره ای اندیشیده اید؟ از آنجایی که این دنیا سعی میکند به وسیلهی کار، پول، وظایف، و از این قبیل دغدغهها، ما را به مسیرهای مختلف بکشاند، ممکن است کمی احساس کسالت، کمی احساس ناامیدی، و پس از مدتی کاملا احساس گم گشتگی کنیم.این سیاره محلی برای یادگیری و رشد ما انسانها است، اما شاید گاهی اوقات آزمونها و رنجهایی که باید تحمل کنیم طاقتفرسا باشد. در زندگی همهی ما دورههایی وجود دارد که اصلا نمیدانیم چه باید بکنیم یا چهطور این احساس گم گشتگی را از بین ببریم، اما اگرکمی عمقیتر نگاه کنید، حتی این دورههای تاریکی و تنهایی میتواند اطلاعات مهمی را دربارهی سفر زندگی آشکار کند.
اینها برخی از دلایل رایج احساس گم گشتگی در زندگی، و راهکارهایی برای برطرف کردن این احساس هستند:
ادامه مطلب ...