همه چیز درباره اعصاب و روان

همه چیز درباره بیماری های اعصاب و روان و راههای درمان آنها ( نکته مهم: مطالب تنها جنبه اطلاع رسانی دارد و توصیه پزشکی تلقی نمی شوند)

همه چیز درباره اعصاب و روان

همه چیز درباره بیماری های اعصاب و روان و راههای درمان آنها ( نکته مهم: مطالب تنها جنبه اطلاع رسانی دارد و توصیه پزشکی تلقی نمی شوند)

نقش خانواده در کاهش انحرافات اجتماعی

نتیجه تصویری برای انحراف  هنجارهای اجتماعی

بشر از زمانی که زندگی گروهی را برگزید، همواره با مشکل ناهمنوایی و رفتارهای انحرافی برخی از همنوعان خود روبرو بوده و همواره در شناسایی علت پدیداری آن و راه حل و یا گریز از آن، تلاش کرده است. در این میان، در همه اعصار جهل و نادانی اصلی ترین علت ناهنجاری های اجتماعی شناخته شده و اندیشمندان بر آگاهی بخشی از طریق جامعه پذیری و فرهنگ پذیری در این زمینه تأکید داشته اند. البته شیوة فرهنگ پذیری را در آگاهی بخشی مطمئن تر و کارسازتر دانسته اند.

این مقاله، نقش بی بدیل خانواده را در حل و یا کاهش معضل انحرافات و کجروی اجتماعی بررسی می کند. پس از بهره گیری از تحقیقات به عمل آمده محققان و آموزه های دینی، نشان داده است که خانواده تنها عاملی است که در کاهش انحرافات اجتماعی نقش برجسته و انکار ناپذیری دارد. می توان با بهره گیری از شیوه صحیح و تایید شده دینی، رفتار فرزندان را مطابق ارزش های حاکم شکل داد و یا در اثر سوء تدبیر و سخت گیری و یا سهل انگاری در روش تربیت، راه انحراف و کجروی رفتاری و ناهمنوایی را توسط فرزندان در جامعه هموار ساخت.

1. اهمیت زندگی اجتماعی

بی شک انسان برای رسیدن به کمال، سعادت و دست یابی به آرامش و آسایش، چاره ای جز پذیرش و انتخاب زندگی گروهی و همیاری با همنوعان خود ندارد. امروزه زندگی اجتماعی برای آدمی از چنان اهمیتی برخوردار است که زندگی انفرادی و بدون ارتباط با دیگر همنوعان، نوعی مجازات به شمار می آید. از این رو، زندان انفرادی را یکی از شیوه های جلوگیری از وقوع جرم دانسته و برخی بر وجود آن تأکید دارند. در عین حال، بر خطرات طولانی شدن زندان انفرادی هشدار داده اند؛ زیرا براساس تحقیقی که از زندان های غالب کشورهای اروپایی به عمل آمده، ثابت گردیده که مدت زندانی بودن یک فرد به صورت انفرادی، باید محدود باشد و گرنه بیماری های روانی و جسمی در او پیدا شده و در نهایت، به تعداد مجرمین و بیماران اضافه می گردد.

دورکیم نیز معتقد است: اگر از آدمی آنچه را که در پرتو زندگانی اجتماعی نصیبش گردیده، بازستانند، به درجه حیوانات و جانوران تنزل خواهد یافت.2 نکته قابل تأمل در این زمینه، این است که علی رغم تأکید فراوان اندیشمندان دینی و غیردینی و همچنین آموزه ها و متون دینی، بر زندگی گروهی و فواید فراوان حیات جمعی، چرا برخی روایات و نیز در ادبیات انسان را به زندگی فردی تشویق می کنند. مثل روایت پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «وحدة الانسان خیر»؛ تنهایی انسان بهتر است، و یا در ادبیات شعری آمده است: «دلا خو کن به تنهایی، که از تنها بلا خیزد».

راز این ترغیب ها را باید در جامعه و گروهی که انسان در آن به سر می برد، جست وجو کرد؛ زیرا هرچند انسان برای رسیدن به سعادت مادی و معنوی خود چاره ای جز گزینش و پذیرش زندگی گروهی ندارد، اما این حقیقت را هم نباید از نظر دور داشت که هر اجتماع انسانی توان مهیا کردن سعادت بشر را ندارد؛ زیرا جامعه منحرف و جمعیت کجرو، نه تنها سعادت بخش نبوده و زمینه به کمال رسیدن را مهیا نمی کند، بلکه خود بستر مناسبی است که ریشه حیات فردی آدمی را خشکانده و راه رسیدن به سعادت و کمال انسانی را مسدود می کند. این حقیقت را در حدیث نبوی می توان مشاهده کرد، آنجا که حضرت می فرماید: تنهایی انسان بهتر از همنشینی با بداخلاقان و کجروان است.

بدین ترتیب، زندگی در جامعه ای مفید و مناسب است که در آن کجروی نبوده و رفیق بد نباشد تا بر جان و جهان زند و صد البته وجود چنین جامعه ای که در آن هیچ گونه انحرافی نباشد، در حد آرمان است و واقعیت خارجی ندارد؛ چرا که دانشمندان علوم اجتماعی انحراف و کجروی را همزاد با زندگی اجتماعی انسان و پدیده ای طبیعی در اجتماع های انسانی برمی شمارند. در عین حال، معتقدند که این پدیده، هیچ گونه شباهتی با سایر پدیده های اجتماعی ندارد؛ زیرا وجود و رواج آن در جامعه مخل همه ایده های مربوط به اخلاق و سیاست اجتماعی بوده و زیانباری و سایر خطرهای تهدید کننده-اش، آن را وحشت آفرین ساخته است.

2. کجروی چرا؟

در اینکه انحراف و کجروی چیست و چگونه باید آن را تعریف کرد، بحث های فراوانی صورت گرفته و تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. این امر نشان دهنده مشکلاتی است که در مسیر شناخت انحراف و کجروی قرار دارد. اما بیش از هر چیز، تبیین و چرایی پدیداری این پدیده اجتماعی دغدغه اصلی اندیشمندان اجتماعی بوده و تلاش های فراوانی برای کشف علت و عوامل آن نموده اند.آنچه که بیش از همه در این زمینه، مورد توجه کاوش گران اجتماعی قرار گرفته، سه عامل زیستی، روانی و اجتماعی است: برخی با تأکید بر ویژگی های زیستی و تیپ شناسی و تقسیمات جسمانی، درصدد علت یابی انحراف و رفتار انحرافی برآمدند، عده ای نیز با رهبری فروید و شاگردانش تلاش نمودند با تکیه بر سنجه های روانی و تقسیم بندی شخصیت افراد، به تبیین کجروی بپردازند تا مسئله را با تبیینی علّی حل نمایند.البته گروهی از جامعه شناسان به جای مقصر دانستن فرد و کاوش در عوامل زیستی و روانی، برای شناخت علت اصلی انحراف، به سراغ جامعه رفته و به جای فرد، جامعه را مقصر دانسته و با تبیین ساختاری تلاش موفق تری نسبت به دو گروه دیگر داشته اند. به ویژه آن دسته از محققانی که بر جامعه پذیری و امثال آن تأکید دارند. اما این گروه نیز اراده و اختیار خدادادی افراد را، که نقش کلیدی در تکوین و رشد آدمی دارد، نادیده گرفته اند. این غفلت موجب اختلال و نقصان تبیین های جامعه شناختی شده است؛ زیرا عوامل اجتماعی نیز همانند عوامل زیستی و روانی، چنان توانمند نیستند که بتوانند افعال اختیاری انسان را، که شکل دهنده شخصیت او هستند، تحت الشعاع قرار دهند.به اعتقاد نگارندة کتاب جامعه و تاریخ در قرآن، عوامل فیزیکی، زیستی، روانی و اجتماعی، هرگز تعیین کننده افعال اختیاری بشر نیستند، بلکه فقط زمینه ساز گزینش و اختیار او می باشند. بی شک، میزان استفاده افراد بشر از این نعمت خدا داده، مانند سایر نعمت ها یکسان نیست. کسانی هستند که با عدم اعمال این نیرو، به تدریج موجبات ضعف و فتور آن را فراهم می آورند.کسانی دیگر نیز با به کارگیری مستمر و صحیح، آن چنان آن را قوی و نیرومند می سازند که می تواند در برابر سایر عوامل و مقتضیات بایستند؛ ایشان در ادامه، اهمیت عامل اختیار را آن چنان می داند که شخصیت را «تألیفی از خلق و خوها، معتقدات، عادات و ملکاتی که بر اثر افعال اختیاری آدمی حاصل می آیند» تعریف می کند.بر این اساس، در فرآیند تبیین و شناخت علت  کجروی و انحرافات اجتماعی، نباید از اراده و اختیار آدمی غافل ماند؛ زیرا غفلت از این حقیقت، نه تنها تبیین علمی درست مسئله را دچار اختلال می کند، بلکه پیامدهای اجتماعی نادرستی را در پی خواهد داشت. از جمله حذف مجازات های موثر، که موجب کاهش جرم و کجروی می شود. به عنوان نمونه، حذف اعدام و قوانین تنبیهی در جامعه مدرن غرب، حاصل تحقیقاتی است که در آن محققان نقش مهم اراده و اختیار در انسان را نادیده گرفته و بیش از هر چیزی، زمینه های بروز جرم را، که همان عوامل فیزیکی، روانی و اجتماعی است، مورد توجه و کانون تبیین خود قرار دادند.6

به تعبیر دورکیم، جوامع مدرن و صنعتی با تکیه بر تحقیقات به عمل آمده، قوانین حقوقی ترمیمی را جایگزین قوانین حقوق تنبیهی نموده اند.7 فرد مجرم را به مثابه فرد بیماری گرفته اند که با قوانین حقوق ترمیمی، باید او را اصلاح و مداوا نمود، همچون عضو بیماری که با استفاده از داروی گیاهی یا شیمیایی معالجه می گردد.

1ـ2. ریشه ناهنجارها، جهل و نادانی

از منظر دینی، برای یافتن علت اصلی انحراف و رفتار انحرافی، باید به سراغ خود انسان، اراده و اختیار او رفت. نباید کانون توجه خود را معطوف عوامل فیزیکی، روانی و اجتماعی نمود. این حقیقت را می توان در قرآن کریم به خوبی ملاحظه نمود؛ آنجا که مجرمان در روز جزا و در پیشگاه الهی، به هنگام محاسبه اعمال انحرافی خود، جامعه آلوده را عامل ارتکاب جرم خود دانسته اند، می گویند: «کنّا مستضعفین فی الارض» (نساء: 97).

در پاسخ به این مجرمان گفته می شود «ارض الله واسعه» (نساء: 97)، کنایه از این که می توانستید از آن جامعه و جمع، دوری گزینید و به جای دیگری کوچ کنید. چنانچه ملاحظه می شود، خداوند در پاسخ نفرمود: چنین نیست؛ یعنی زمینه ساز بودن جامعه آلوده را انکار نکرد، بلکه ناتوان نبودن انسان را در برابر آن مورد سؤال قرار داد؛ یعنی آلودگی جامعه و جمع، بدان حد نیست که اراده و اختیار آدمی را از او سلب کند.

براساس این حقیقت، که معلمان اخلاق و مروجان ارزش ها مأیوس نگردیده و به رغم وجود زمینه  های انحراف، امید به هدایت و پرورش شخصیت افراد را از دست ندادند و در این زمینه فعالیت می کنند. توفیقات فراوانی را نیز در طول تاریخ زندگی اجتماعی انسان داشته اند. همان گونه که مخاطبان آنان نیز نمی توانند با توجه به این حقیقت یاد شده، عدم التزام و پذیرش ارزش های الهی را به جبر روانی، زیستی و اجتماعی ارجاع داده، خود را تبرئه نمایند.

2ـ2. عدم آگاهی؛ مشکل امید

اگر گفته شود یکی از علت های اصلی نادیده گرفتن ارزش ها و مبتلا شدن به رفتار انحرافی، ناآشنایی و عدم آگاهی است، سخن گزافی نیست. نادانی و جهل خود منشأ بروز بسیاری از معضلات اجتماعی و مشکلات انسانی است. بی تردید، اگر فرد منحرف از توان و استعداد خود در رسیدن به کمال انسانی آگاه باشد و بداند که ارزش های حاکم در جامعه، به ویژه ارزش های الهی و معنوی، می توانند همچون چراغی هدایت گر، وی را در نیل به اهداف والای انسانی و خواست های مادی و معنوی اش کمک کنند، احتمال روی گردانی وی از آن چراغ هدایت بسیار اندک خواهد بود. این حقیقتی است که آیات و روایات آن را تأیید می کنند. به عنوان نمونه، آیة «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون» (اعراف: 179)، به زیبایی بیان می کند که علت سقوط انسان و افتادن وی در ورطه حیوانیت و حتی پایین تر از آن، ناشی از جهل و غفلت اوست.

حضرت علی (ع) نیز عامل اصلی ارتکاب رفتار انحرافی را جهل دانسته، می فرماید: «ظلمت نفسی و تجرأت بجهلی»؛8 ستم به خود نموده و در مقابل خدای متعال جسارت کردم به خاطر نادانی و جهل.امام سجاد (ع) نیز در صحیفه سجادیه، به خدا عرض می کند: «انا الذی بجهله عصاک»؛ من به خاطر جهل و نادانی ام، نسبت به خدا جسارت و گناه نمودم.

در داستان حضرت یوسف (ع) نیز، در مقابل زنی که همه مقدمات تحریک قوة شهوانی را فراهم نمود، تنها به نور برهان الهی توانست از آن مهلکه نجات یافته و با بهره گیری از نور ارزش های خدایی اش، از غلتیدن در انحراف برهد: «لقد همت به و هم بها لولا أن رءا برهان ربه» (یوسف: 24)

حکما و دانشمندان نیز بر این واقعیت اشاره کردند. سقراط (399-470 قبل از میلاد) بر این باور بود که انحراف اساساً ثمرة عدم شناخت و آگاهی بوده و تنها راه حل آن، نیز آگاهی بخشی است. وی در این باره می گوید: «ما نبایستی با تبهکار با خشونت رفتار کنیم، بلکه باید به آنها بیاموزیم که به چه ترتیب از ارتکاب بزه خودداری نمایند؛ زیرا جنایت ثمرة نادانی و جهل است. تعداد بی شماری از افراد که نتوانسته اند معرفتی کسب کنند، مرتکب جرم می شوند.»

حکیم ابونصر فارانی، دانشمند اسلامی نیز علت اساسی ناهنجاری را عدم شناخت دانسته، می نویسد:اگر انسان سعادت را نشناخت و یا دانست و آن را غایت مشتاق الیه خود قرار نداد و بلکه چیز دیگری را جز آن غایت قرار داد و به واسطه قوت نزوعیه به آن و به کمک حواس و متخیله وصول به آن ممکن گردد، استنباط کرد و سپس به واسطه آلات قوه نزوعیه آن گونه افعال را انجام داد. در این صورت، همه افعال انسان شر و نازیبا (نابهنجار) خواهد بود

به این ترتیب، یکی از عواملی که نقش اساسی در بروز انحراف دارد، عدم شناخت و آگاهی است. سایر عوامل در مرحله بعد هستند. در اهمیت این عامل کافی است که خدای سبحان، نه تنها قوه عاقله و رسول باطنی به بشر هدیه داد، بلکه یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر و نبی فرستاد تا انسان ها را از جهل و نادانی نجات داده و راه رسیدن به کمال و سعادت را با چراغی به نام ارزش ها، هموار سازند. در عین حال، بشر کمتر توانسته از هدایت انبیا بهره گرفته و همچنان در ناآگاهی بسر برد و با تأسف بر این نادانی خود اصرار دارد.

3. فرهنگ پذیری

حال که جهل و نادانی ریشة ارتکاب بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی است، چه باید کرد؟در پاسخ به این پرسش، می-توان گفت: موثرترین شیوه در حل معضل نادانی و جهل، آگاهی بخشی است. این امر به اعتقاد جامعه شناسان، به دو صورت ممکن است: فرهنگ پذیری و جامعه پذیری؛ یعنی دو شیوه ای که مهندسان اجتماعی جامعه بر آن تأکید دارند؛ زیرا انسان لزوماً در جامعه پرورش یافته و هیچ گاه از جامعه و زندگی جمعی فاصله نمی گیرد.

جامعه پذیری،11 فرایندی است که به انسان راه های زندگی کردن در جامعه را می آموزد. به عبارت دیگر، جامعه پذیری فرایندی است که فرد را صرفاً با هنجارهای اجتماعی هماهنگ می سازد. این جریان به دو صورت پیش می رود: گاهی گروه و هنجارها و الزامات گروهی عمداً به جامعه پذیر کردن فرد می  پردازد. گاهی نیز زندگی گروهی خود به خود، فرد را جامعه پذیر می گرداند.

اما فرهنگ پذیری،13 جریانی است که فرد را عمیقاً و از جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند می کند. برخلاف جامعه پذیری که صرفاً فرد را با هنجارهای اجتماعی هماهنگ می کند. البته اگر جریان جامعه پذیری عمیقاً صورت گیرد و تداوم داشته باشد، افراد جامعه از مشابهت های فراوان برخوردار خواهند شد و با یکدیگر از لحاظ ارزشی و هنجاری همانند می گردند. به طوری که اعضای جدید جامعه در این جریان، کم کم در زندگی مشترک جامعه خود سهیم می شوند، راه و رسم آن را می آموزند، و زمینه فرهنگ پذیری در آنها فراهم می شود.14 چنین افرادی را می توان با فرهنگ و ارزش های حاکم همانند نمود.

1ـ3. تفاوت فرهنگ‌پذیری و جامعه ‌پذیری

آنچه که فرهنگ پذیری را از جامعه پذیری متمایز می سازد، این است که در اولی، فرد همانند جامعه و ارزش های حاکم بر آن شده و در دومی، فرد تنها خود را با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی هماهنگ می کند. به عبارت دیگر، در فرهنگ پذیری شخص علاوه بر یادگیری فرهنگ و ارزش ها و هنجارهای حاکم در جامعه، اعتقاد قلبی و التزام عملی به آن پیدا می کند.

اما در فرایند جامعه پذیری، شخص از باب «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»، خود را با جمع و هنجارهای موجود در میان جمع هماهنگ می کند. نه اینکه التزام و اعتقاد قلبی به آنها داشته باشد. در حالی که، در فرهنگ پذیری بود و نبود جمع، حضور و غیاب آنها، تفاوتی ندارد؛ زیرا فرد عمیقاً به آن هنجارها اعتقاد پیدا کرده است. در نظر بگیرید موتورسواری که فرهنگ پذیر شده باشد، اگر در ساعت دوازده شب به چهار راهی برسد و با چراغ قرمز مواجه شود، توقف خواهد کرد تا چراغ راهنما سبز گردد.هر چند هیچ اتومبیلی در چهار راه نباشد و دوربین مدار بسته پلیس راهنمایی هم نصب نشده باشد. اما اگر فردی تنها جامعه پذیر شده باشد، در ساعت پر تردد هم با چراغ قرمز برخورد کند، در صورتی که پلیس و دوربین مداربسته نباشد از چراغ قرمز عبور خواهد کرد. هرچند ماشین و وسایط نقلیة دیگری که حق تقدم دارند، در میان چهار راه وجود داشته باشد.علت این تفاوت، این است که شخص اول اعتقاد پیدا کرده که چراغ، هشداری است که تخلف از آن، فرد را در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از این رو، بدان ملتزم بوده و در برابر آن متوقف می شود. اما در مورد شخص دوم، چون این گونه اعتقادی وجود ندارد؛ خود را با هنجار جمع همانند نکرده و خواست و میل خود را از صافی جامعه عبور نداده و در صورت فرصت، امیال خود را مقدم می کند و در صورت عدم حضور پلیس و دوربین، در برابر هشدار عکس العمل نشان نداده و خواست خود را، که عبور از خیابان است، برآورده می سازد.به این ترتیب، معلوم می شود که فرهنگ پذیری برای جامعه و افراد آن بسیار مفیدتر از جامعه پذیری است؛ زیرا اولاً، در فرهنگ پذیری، هدف، که همانندی فرد با هنجارهای اجتماعی است، استحکام و استمرار بیشتری وجود دارد و به آسانی از میان نخواهد رفت؛ زیرا اعتقاد و التزام آن را پشتیبانی می کنند. به خلاف جامعه پذیری، که هماهنگی با هنجارها توسط فرد جامعه پذیر متزلزل و غیرمستمر بوده و زود از میان می رود.

ثانیاً، در فرهنگ پذیری نیاز به حضور پلیس و نصب دوربین، یعنی کنترل رسمی نیست. اما در جامعه پذیری نیاز به وجود چشم قانون، یعنی حضور پلیس و دستگاه امنیتی و کنترل رسمی است. در صورت عدم وجود کنترل رسمی، که ضمانت اجرایی قواعد و قوانین را بر عهده دارند، جامعه و افراد در آن، در معرض خطر قرار خواهند داشت. ویلیام جی بنت در گزارشی می نویسد: «روزی در نیویورک به مدت 25 دقیقه برق شهر قطع شد. در این مدت، ده ها قتل و هزاران دلار خسارت مالی بر مؤسسات خصوصی و دولتی وارد شد.سرّ مطلب این بود که در این مدتی که برق قطع شده بود، چشم قانون بسته شد. هیچ گونه ثبت و ضبطی نتوانست جرم صورت گرفته را کنترل کند».15 این گزارش، به خوبی نشان می دهد که جامعه پذیری، نه تنها دوام و استمرار ندارد، بلکه نمی تواند، امنیت اجتماعی و روانی را نیز ضمانت کند. این در حالی است که فرهنگ پذیری به دنبال خود امنیت روانی و آرامش اجتماعی را، که خواست همه افراد جامعه است، تضمین کند.

2ـ3. فرهنگ پذیری مورد تأکید دینی

بی شک هدف از خلقت انسان، رشد و تکامل این موجود پر رمز و راز بوده است. البته این موجود و مخلوق بی بدیل الهی، برای رسیدن به مقصد و مقصود، نیاز به تعلیم و راهنمایی سرمدی دارد. از این رو، خالق حکیم و مهربان برای محقق شدن این مهم، انبیا را مبعوث نموده و خود نیز به این نکته در آیة مبارکة «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (جمعه: 2) اشاره فرموده است.

فرهنگ دینی و ارزش های وحیانی، مواد درسی، پیامبران بود که از جانب خدا بر بشر عرضه داشته و آنان را از طریق این مواد درسی، تحت تعلیم خود قرار دادند تا در پرتو نورانیت این ارزش ها و فرهنگ ناب، بشر راه رسیدن به کمال را پی گرفته و در ساحل نجات به آرامش واقعی برسد. حال باید پرسید: انبیای الهی در روش تعلیم خود، کدام یک از دو شیوة فرهنگ پذیری و جامعه پذیری را به کار گرفته اند و بر پایة کدام شیوه، رسالت خود را به اتمام رساندند؟

آنچه که در مورد پیامبر اکرم (ص) می توان گفت: این است که آن حضرت، هر دو شیوه را به خوبی اجرا کردند. این امر را می توان پس از هجرت آن حضرت به مدینه، به خوبی مشاهده کرد. پیامبراکرم (ص) شیوة جامعه پذیری را بیشتر در برابر اقوامی چون یهود و نصاری در دستور کار حکومتی خود قرار دادند، به این معنا که آنها هر چند مجبور به پذیرش دین اسلام نبودند و اجازه داشتند در صورت عدم دشمنی و کارشکنی، به کیش خود معتقد باشند، اما در زندگی اجتماعی و حضور در جامعه اسلامی، موظف به رعایت هنجارهای حاکم بودند. مثل این که حق نداشتند در منظر دیگران شراب بنوشند و یا هنجارهای کیش خود را به کار گیرند و مطابق آن رفتار نمایند.

اما شیوة پیامبر اکرم (ص) در تعلیم مسلمانان و متدینان به دین اسلام، فرهنگ پذیری بود؛ یعنی پیامبر اکرم (ص) تأکید فراوانی بر ایمان داشت، نه اسلام که صرفاً کلمة «لا اله الا الله» بر زبان جاری کنند، و آموزه های وحیانی در اعماق وجودشان رخنه نکند و بدان ملتزم نباشد، پیامبر اکرم (ص) تلاش می کرد تا پیروان خود را اهل ایمان نماید. ایمان در جامعه شناسی، همان فرهنگ پذیری است.

آیه مبارکة «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (حجرات: 14) به این حقیقت اشاره دارد که همّ و غم رسول خدا (ص)، تعلیم ارزش های الهی به نحوی بود که در اعماق وجود مؤمنان رسوخ کند. این روش مورد تأکید دین و انبیای الهی در طول تاریخ بوده است. پیامبران الهی همواره تلاش می کردند تا جامعه بشری در صلح و امنیت بوده، خلق و خوی انسانی و الهی در جامعه رخ نمایان کند. این مهم جز از طریق فرهنگ پذیری میسور نیست.

آیة «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری» (علق: 14)، و نیز آیة «وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» (بقره: 284)، بیانگر کنترل درونی و غیررسمی است، یعنی افراد باید به گونه ای تربیت شوند که نیازی به کنترل رسمی نداشته باشند. این امر در پرتو فرهنگ پذیری محقق می شود. در فرایند جامعه پذیری، شخص نیاز به کنترل رسمی دارد و نمی توان بدون پلیس و دستگاه حقوقی، او را در جامعه رها کرد؛ زیرا در این صورت، هم به جان خود لطمه خواهد زد و هم جامعه را در معرض خطر قرار خواهد داد. در حالی که در فرهنگ پذیری فرد نیازی به کنترل های بیرونی ندارد. چنین فردی حتی فکر گناه هم نخواهد کرد. چون معتقد است که در قیامت باید پاسخگو باشد. این روشی است که می تواند جامعه را از خطری انسانی واکسینه کند و بهداشت روانی و امنیت اجتماعی را به ارمغان آورد.

3ـ3. نقش خانواده در فرهنگ‌ پذیری

بحث در پیش گیری از انحراف است. گذشت که علت اساسی ارتکاب جرم و رفتار انحرافی، عدم آگاهی بشر است. برای حل این معضل، شیوة مؤثری است به نام فرهنگ پذیری که با تحقق آن، می توان جامعه امن و انسان های همنوا و بهنجار داشت. اما اینکه خانواده، یعنی پدر، مادر، برادران و خواهران، خویشاوندان پدری و مادری، چه نقشی در فرهنگ پذیری و در حقیقت، پیش گیری از انحراف دارند، موضوع اصلی بحث این نوشتار است.

بی شک خانواده دارای نقش بی بدیلی در فرهنگ پذیر کردن فرزندان دارد. هیچ یک از عوامل اجتماعی دیگر، در جامعه، اعم از مدرسه، گروه ها، محافل مذهبی و علمی و رسانه ها، به اندازه خانواده در این زمینه مؤثر نیستند؛ زیرا کودک نخستین دوران زندگی، که صد البته مهم ترین دورانی هم است که شخصیت او شکل می گیرد، را در محیط گرم و صمیمی خانواده می گذراند. او بیش و پیش از هر جای دیگر، در معرض ارزش ها و الگوهای رفتاری خانواده قرار دارد.از این رو، کودک زمان بیشتری را با این گروه خود وی به سر می برد. به علاوه، کودک بیش از هر کس دیگری به خانواده خود اطمینان و اعتماد دارد. مادامی که در میان آنان بسر می برد، احساس امنیت و آرامش می کند. بالأخره، خانواده را نسبت به خود دلسوز و مهربان می بیند.در معارف اسلامی و بر اساس تأکیدات متون دینی، خانواده نخستین و شاید بی بدیل ترین عامل فرهنگ پذیر کردن فرزندان است. ایشان اگر در این امر کوتاهی کنند و رسالت خویش کامل نکنند، مورد مؤاخذه و سرزنش قرار خواهند گرفت. در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است: «وای به حال بچه های آخرالزمان از جانب والدینشان. پرسیدند: والدین مشرک؟ حضرت فرمود: نه والدین مؤمنی که واجبات را به فرزندان خود تعلیم نمی دهند.»16 روشن است که تعلیم در اسلام برای پیروان دینی به شیوه فرهنگ پذیری مورد تأکید قرار گرفته است. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز به فرزند گرامی  خود می فرماید: «دل طفل چون زمین آماده است. هر چه در آن نهاده شود می پذیرد. من به تربیت تو قبل از اینکه دلت سخت شود و ذهنت مشغول گردد، اقدام کردم.»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.