در فرهنگ لغت معین آرامش به: آرمیدن، فراغت، صلح، آشتی، ایمنی و امنیت معنا شده است.اما اینکه منشا اصلی آرامش کجاست باید خدمتتان عرض کنم که منشا اصلی آرامش در درون ما انسانها قرار دارد و در واقع یک حس درونی میباشد.گر چند که عوامل محیطی و بیرونی هم بر آن تاثیر گذار هستند.
مقدمه ای بر آرامش درون:
اجازه بدید در همین ابتدا با ذکر یک سوال از شما این مبحث مهم را باز کنم. آیا تا به حال در مسابقه ی طناب کشی شرکت کرده اید؟ یا اینکه به تماشای چنین مسابقه ای نشسته اید؟ در این مسابقه هر دو طرف انرژی زیادی را صرف میکنند، اما با این حال تحرک زیاد و حرکت زیادی را ما شاهد نیستیم و در واقع از جایشان زیاد تکان نمیخورند. عدم آرامش یا به اصطلاح داشتن تناقض و تصاد چه در وجود ما و چه با فرد دیگری، دقیقا مثل بازی طناب کشی است، یعنی انرژی زیادی را از ما میگیرد و هیچگونه پیشرفتی، در واقع به وجود نمی آید.تناقض در وجود انسانها معمولا میان بخض خودآگاه و ناخودآگاه ذهن تان رخ می دهد. به عنوان مثال زمانی که بخشی از وجود شما (ناخودآگاه) تمایل به انجام کاری دارد مثل مصرف مواد و بخش آگاه شما با این کار مخالفت دارد، در این حالت آرامش شما از بین رفته و شما دچار یک تضاد شدید در وجودتان میشوید.
تفاوت بین آرامش و آسایش در چیست؟
اما شاید این سوال برای شما پیش بیاد که چه تفاوتی ما بین آرامش و آسایش وجود دارد. همانطوری که در تعریف آرامش خدمتتان عرض شد آرامش یعنی: آرام گرفتن، راضی شدن و …
ولی آسایش یعنی: راحت، استراحت، آسانی، آسودگی و…..
اما تفاوت بین اید دو واژه در این است که همانطوری که اشاره شد، آرامش به یک حالت روحی و روانی و یک حالت درونی اطلاق میگردد که نتایج آن را میتوان در بیرون از خود مشاهده کرد. ولی آسایش بیشتر به جنبه رفاه و راحتی و امکانات بیشتر در جهت تسیل در امور زندگی به کار میرود که بیشتر جنبه بیرونی دارد و یک حالت ابزار بیرونی است برای داشتن زندگی راحت تر.
اما مشکل از آنجایی شروع میشود که ما به علت داشتن زندگی ماشینی و زندگی های مدرن معمولا بیشتر به سمت آسایش در حرکت هستیم تا آرامش و حتی خیلی از اوقات این دو واژه متفاوت را با هم، هم ردیف و یکی میپنداریم که این خود اشتباهی فاحش است. البته این بدان معنی نیست که ما نباید به دنبال آسایش در زندگیمان باشیم، برعکس آسایش میتواند روند زندگی را برای ما تسهیل کرده و لذتهای آنی خوبی را هم به همراه داشته باشد، ولی اشکال کار از آنجایی شروع میشود که ما بیشتر اوقات آرامشمان را فدای آسایشمان میکنیم که این خود زمینه ساز انواع و اقسام مسائل و مشکلات در زندگی ما میشود و ما باید با تدبیری درست این موضوع را با مدیریت تغییر، راهبری کنیم.به عنوان مثلا فرض کنید که شخصی که دارای یک حقوق متوسطی میباشد، برای خرید یک خودروی گرانقیمت اقدام میکند، و برای تهیه وجه خرید این خودرو مجبور به گرفتن وام و اضافه کاری های زیادتر از حد توان خود میشود، خود این عامل باعث کم شدن روابط این شخص با خانواده و دوستان خویش وهمچنین کم تر شدن تفریحات وی و همچنین فشار مضاعف روحی و جسمی بر او شده و پس از گذشت اندک زمانی به بیماری های روحی و جسمی متعددی مبتلا میگردد. در اینجا میبینیم که این شخص آرامش خویش را فدای آسایشش کرده و متحمل خسارات بس جبران ناپذیری در این ارتباط میگردد.و متاسفانه این مسئله در جامعه امروز ما بسیار شایع میباشد.
چرا امروزه کمتر در آرامش بسر میبریم؟
دلیل اصلی این که ما امروزه کمتر در آرامش هستیم، تا حدودی در قسمت قبلی توضیح داده شد ولی در اینجا به صورت تیتر وار به برخی از این دالایل اشاره ای خواهیم نمود.
نداشتن هدف و سردرگمی
عدم داشتن مهارتهای ارتباطی
بیگانگی با خود
توجه بیش از اندازه به آسایش و رفاه
زیاده خواهی بیش از حد
برای رسیدن به آرامش بیشتر به دنبال موارد بیرون از خود هستیم تا در درون خود
زندگی تکراری و به عبارتی روز مرگی کردن
نداشتن تفریحات و سرگرمی های خوب
ورود بیش از حد به دنیای مجازی
کم شدن ارتباطات رو در رو
بالا رفتن هزینه های زندگی
بالا بودن توقعات اطرافیان
نداشتن شغل مناسب
ازدواج های غلط
عدم مدیریت درست ذهن
غذای ناسالم
هوای ناپاک
و ……………………….
رابطه آرامش با سطوح عصبی و منطقی چیست؟
در این رابطه در مقاله قبلی مدیریت تغییر به صورت نسبتا کاملی مطالبی را خدمتتان ارائه نمودم ولی در اینجا به علت اهمیت موضوع باز هم نکاتی را خدمتتان ارائه میکنم.
آرامش
همانطوری که مشاهده میفرمایید این هرم دارای شش سطح میباشد. که شامل:
1- سطح محیطی
2- سطح رفتار
3- سطح توانایی ها
4- سطح باورها و ارزشها
5- سطح هویت
6- سطح معنویت
این 6 سطح، سطوحی است که تمام جنبه های زندگی ما را دربر میگیرند و مادامی که بین این سطوح، تعارض و ناسازگاری ایجاد گردد، به تبع آن آرامش ما هم از میان خواهد رفت و این خود زمینه ساز بروز مشکلات و عدم آرامش ما در زندگی میگردد.
در اینجا لازم میدانم با ذکر یک مثال مطلب را بیشتر خدمتتان روشن سازم.
فرض بفرمایید که شما در سطح یک یعنی محیط بر سر یک دو راهی قرار میگیرید و عملا ندانید که با چه اشخاصی وقت گذارانی کنید. شاید این افراد، افراد نابابی بوده باشند و همین امر باعث بوجود آمدن مشکلاتی در زندگی خانوادگی شما میشود، از یک طرف شما تمایل به دوستی با این افراد را دارید و از طرف دیگر خانواده شما با این امر مخالفت دارند و شما به همین دلیل دچار یک تغارض شده و آرامش از شما دور میشود.یا در سطح رفتار، ممکن است که شما یک سری عادات و رفتارهایی دارید که اینها جهت رسیدن به اهدافتان مشکل ساز هستند. مثلا نیازمند قبول شدن در یک امتحان ورودی به دانشگاهی هستید ولی مدیریت زمان ندارید و از وقت خوب استفاده نمیکنید و این عامل باعث نرسیدن شما به نتیجه مطلوب شما میگردد. در اینجا هم شما به تعارض برخورد کرده و آرامش از شما دور میشود.و یا در سطح توانایی ها، ممکن است شما دارای توانایی های متنوعی باشید، اما به نوعی ندانید که به چه شکلی میتوانید از آنها استفاده مفیدی بنمایید. مثل خیلی از افراد که توانایی خاصی در یک زمینه دارند ولی در شاخه دیگر و رشته ای دیگر مشغول تحصیل و یا کار هستند که این خود زمینه ساز بروز تعارض و در پی آن دور شدن از آرامش را به همراه دارد.
و یا در زمینه باورها و ارزشها، تصور بفرمایید که شما در پی کسب آزادی در شغل خود هستید ولی متاسفانه در محیطی کار میکنید که اصلا آزادی عملی به شما داده نمیشود و باعث زیر سوال رفتن ارزش آزادی شما میگردد. و یا هدف گذاری میکنید که یک مبلغ زیادی را طی مثلا 5 سال کسب کنید ولی از آن طرف هم باور دارید که شما لیاقت و شایستگی پول دار شدن را ندارید و این عوامل باعث ایجاد تعارض و همچنین دور شدن از آرامش را به همراه خواهند داشت.
و یا در زمنیه هویت، شما خیلی از اوقات دارای نقشهای متفاوتی هستید و ممکن است که بعضی از این نقشها در تعارض با نقشهای دیگر باشند. به عنوان مثلا شما ممکن است در نقش یک همسر خوب خواسته باشید که نقش خود را به خوبی ایفا کنید ولی این نقش با نقش دیگر شما که در سازمانتان به عنوان یک مدیر پرتلاش هستش در تضاد باشه که در اینجا هم میبینیم که این تعارضات باعث دور شدن ما از آرامش درونی میگردد.خوب تا اینجا رابطه این سطوح عصبی منطقی را با بحث آرامش بررسی کردیم و به نوعی دیدیم که اگر در هر کدام از این سطوح تعارضاتی با هم وجود داشته باشد ما از دنیای آرامش به دور خواهیم بود.
البته در این مثال هایی که خدمتتان عرض کردم تعارض را در خود آن سطح بررسی کردم ولی مورد دیگری که وجود دارد ممکن است که خود این سطوح هم با هم در تضاد باشند که این خود یکی از مهمترین عوامل صلب آرامش درونی ما میشود مثل اینکه شما در سطح توانایی ها، توانایی ثروتمند شدن را داشته باشید ولی در سطح محیط، محیطی را دارید که این اجازه را به شما نمیدهد که ثروتمند شوید پس باید که یک تعاملی بین این دو سطح بوجود بیاورید تا تعارضات شما کمتر و کمتر گردد. که به این عمل یعنی از بین بردن تعارضات در سطوح مختلف، عمل همسویی میگویند که با این عمل، شما میتوانید به یک آرامش خوبی دست یابید.
عوارض ناشی از نداشتن آرامش در زندگی چیست؟
در این مورد مطالب بسیار زیادی میتوان گفت. من فقط در اینجا به یکی از شایع ترین این موارد نگاهی خواهم انداخت.
بیماری های روان تنی (سایکو سوماتیک):
همانطوری که میدانید افکار و هیجانات انسان، نحوه عکس العمل به محرکها را تغییر میدهد. یکی از واکنش های بدنی ما به این عکس العمل ها، انواع و اقسام بیماری های روحی و جسمی است که ما با آن روبه رو هستیم.
و ما متاسفانه از این مساله غافل هستیم که بیماری های جسمانی، نظیر: زخم معده، بیماری های قلبی، دیابت، فشار خون، آسم، انواع واقسام گرفتگی ها و درد های عضلانی، سردرد های شدید میگرنی و ……… تحت تاثیر افکار و هیجانات و احساسات ما قرار دارند.
شواهد زیادی موجود است که نشان میدهد اکثر بیماری های نامبرده شده، ریشه های روحی و روانی دارند و ناشی از وجود تعارضات در وجود ما هستند که این خود عامل نداشتن آرامش و پیدایش انواع و اقسام بیماری های سایکو سوماتیک میشوند.
در این مقاله سعی کردم به طور اجمالی به این مقوله آرامش بپردازم، امیدوارم که این مطالب برای شما ثمر بخش بوده باشه و بتونید به یک آرامش پایداری در زندگیتان دست پیدا کنید.