اختلال های شبه جسمی( SOMEATOFORM DISORDER) ،انواع اختلال هایی را شامل می شوند که در،تعارض های روانی به مشکلات یا شکایت های جسمانی ای تبدیل می شوند که پریشانی یا اختلالی را در زندگی فرد به وجود می اورند. اصطلاح (Someatform) از کلمه یونانی SOMA به معنی بدن گرفته شده است و اختلالات شبه جسمی گروه وسیعی از بیماری های هستند که نشانه ها و علایم جسمی مؤلفه اصلی را تشکیل می دهند.بدین ترتیب،اختلال های شبه جسمی به جای اینکه جسمانی باشند،روانی هستند،زیرا هیچ نابهنجاری جسمانی وجود ندارد که بتواند شکایت جسمانی را توجیه کند.از دیدگاه بیماری شناختی،اختلالات شبه جسمی نخستین بار در ۱۹۸۰ و در (DSM-II) در یک گروه گنجانده شده و تحت عنوان اختلالاتی تعریف شدند که در احساسات یا عملکردهای جسمی کانون توجیه عمده بیمار قرار گرفته و تحت تاثیر اختلالی در ذهن قرار می گیرند.این طبقه بندی بر اساس ساختارهای نظری یا یافته های آزمایشگاهی انجام نشده است.در واقع معاینات جسمی و بررسی های آزمایشگاهی هیچگاه نمی توانند داده های قابل ملاحظه ای مبنی بر اثبات شکایات بیمار فراهم کنند.بیماران مبتلا به اختلالات شبه جسمی بر این باورند که رنج و ناراحتی ناشی از نوعی بیماری و اختلال سمی است که احتمالا تشخیص داده نشده یا به شکل مناسبی درمان نشده است.
در رابطه با اختلال جسمانی شکل ۵ عامل را باد مد نظر داشت:
اول اینکه کارکرد جسمانی از بین می رود یا تغییر می یابد.
نشانه را نمی توان با شرایط جسمانی یا عصب شناختی معلوم تبیین کرد.
شواهد قاطعی وجود دارد که عوامل روان شناختی با نشانه اختلال در ارتباط هستند.
بیمار اغلب اما نه همیشه نسبت به صدمه جسمانی بی تفاوت است و احساس اضطراب نمی کند.
انواع اختلالات شبه جسمی طبق DSM
۱-اختلال جسمانی سازی(Somatization disorder)
۲-اختلال تبدیلی(conversion disorder)
۳-اختلال خودبیمارانگاری( hypochondriasis discover)
۴-اختلال بدریخت انگاری( body dysmorphic discover)
۵-اختلال درد( pain discover)
اختلال جسمانی سازی(سندرم بریکه)
اختلال جسمانی سازی شامل شکایات بدنی متعدد در دستگاه های عضوی متعدد است که سال های متمادی ادامه می یابد و سبب تخریب جدی در کارکردها یا جستجوی درمان یا هر دوی می شود.طبق DSM تشخیص اختلال جسمانی سازی مستلزم آن است که علایم پیش از ۳۰ سالگی شروع شوند.در سیر این اختلال ،بیمار باید حداقل از چهار علامت دردناک دو علامت گوارشی یک علامت جنسی و یک علامت شبه عصبی شاکی باشد که هیچ یک از با معاینات جسمی و بررسی های آزمایشگاهی به طور کامل قابل توجیه نیست.به طور مثال،فرد از ناراحتی در سیستم گوارشی خود شاکی است،اما آزمایشات چیزی برای اثبات این قضیه نشان نمی دهند.خصوصیات بالینی اختلال جسمانی سازی عبارتند از :تهوع و استفراغ (خارج از دوران حاملگی) اشکال در بلع،احساس درد دست و پا ،کوتاهی تنفس،فراموشی و عوارض حاملگی و قاعدگی.
در بین اختلالات شبه جسمی این عنوان تشخیصی بیشترین ثبات را در طول سال های متمادی دارد.وجه افتراق و تفاوت اختلال جسمانی سازی از سایر اختلالات شبه جسمی،تعداد دستگاه های متعدد درگیر در این اختلال است.این اختلال مزمن است و با ناراحتی روانشناختی قابل ملاحظه ،اختلال در عملکرد اجتماعی و شغلی و جستجوی افراطی برای کمک طبی همراه است.اختلال جسمانی سازی را از زمان مصر باستان می شناختند.نام اولیه اختلال جسمانی سازی ،هیستری بود.ممکن است ۲ نوع مجزای اختلال جسمانی کردن وجود داشته باشد.نوع اول پربسامد و نوع دوم چند شکل دارد.افراد مبتلا به اختلال پربسامد دردهای مکرر معده و کمر دارند.افراد مبتلا به اختلال نوع چند شکل مشکلات کمر درد کمتری دارند،در عوض شکایت باقی بدن را در بر می گیرد.اضطراب و افسردگی شایع ترین حالت روانپزشکی در این بیماران است.(تهدید به خودکشی شایع اما اقدام به خود کشی نادر است).
همه گیر شناسی و سبب شناسی
میزان شیوع اختلال جسمانی سازی در طول عمر برای جمعیت کلی ۲/۰ تا ۲ درصد در زنان و ۲/۰ درصد در مردان تخمین زده می شود.زنان ۵ تا ۲۰ برابر بیشتر از مردان به این اختلال دچار می شوند.این اختلال رابطه معکوسی با موقعیت اجتماعی دارد و اغلب در بیماران کم سواد و کم درآمد بروز می کند.اختلال جسمانی سازی طبق تعریف پیش از سن ۳۰ سالگی اغاز می شود و اغلب در خلال سنین نوجوانی شروع می شود.معمولا صفات شخصیتی یا اختلالات شخصیت همراه با این اختلال عبارتند از:دوری گزینی،پارانویا،خودشکن و ویژگی های وسواسی –جبری.
در مبحث سبب شناسی،فرمول بندی های روانی اجتماعی عامل این اختلال شامل تعبیر علایم به عنوان نوعی ارتباط اجتماعی است که نتیجه آن اجتناب از تعهدات،ابراز هیجان یا نماد سازی یک احساس یا عقاید است.تعابیر روانکاوی متکی بر این فرضیه است که علایم بیماری جایگزینی برای تکانه های غریزی سرکوب شده است.دیدگاه رفتاری اختلال جسمانی سازی تأکید می کند که آموزش والدین،سرمشق ئالدین و آداب و رسوم قومی-اخلاقی ممکن است به برخی از کودکان بیاموزد که بیش از سایرین اقدام به جسمانی سازی کنند.بررسی های زیستی که به وسیله پتانسیل های فراخوانده شده (ep) مشاهده شده است عبارتند از:حواس پرتی فزاینده،ناتوانی برای خو گرفتن به محرک های تکراری،تداعی های نسبی و حاشیه پردازانه و فقدان انتخاب.داده های ژنتیک حاکی از آن است که حداقل در برخی از خانواده ها انتقال اختلال جسمانی سازی اجزاء ژنتیک دارد.تنظیم نابهنجار دستگاه سیتوکنین احتمال دارد سبب برخی از نشانه های اختلالات شبه جسمی شود.اختلال جسمانی سازی،اختلالی مزمن،نوسان دار و عود کننده است که به ندرت به طور کامل فروکش می کند.تفاوت اختلال جسمانی کردن با اختلال تبدیلی در این است که اختلال جسمانی تنها،نشانه های جسمانی چند گانه و مکرر را در بر دارد.
اختلال تبدیلی
اختلال تبدیلی(conversion) شامل علایم یا نقایصی مؤثر بر کارکردهای جسمی یا حرکتی ارادی است ،که وجود یک اختلال طبی دیگر را در ذهن مطرح می کند،اما ناشی از عوامل روانشناختی به نظر می رسد،زیرا بدنبال تصادف یا عوامل استرس زا بروز کرده است.علایم یا نقایص اختلال تبدیلی عمدا ایجاد نمی شوند،ناشی از مصرف مواد نیستند،محدود به علایم جنسی یا درد نبوده و نفع بروز عمدتا روان شناختی است و منافع اجتماعی و مالی یا حقوقی در بین نیست.تعارض ها می توانند به شیوه های بیسار شگفت آوری به مشکلات جسمانی تبدیل شود.اختلال تبدیلی تغییر و تبدیل سائق های غیر قابل قبول یا تعرض های مشکل افرین به نشانه های حرکتی یا حسی بدن را شامل می شود که ظاهرا از اختلال عصب شناختی یا نوع دیگری از اختلال جسمانی خبرمی دهد.ویژگی اصلی این اختلال عبارت است از :از دست دادن یا تغییر غیر عادی کارکرد بدن به علت تعارض یا نیاز روانی که باعث می شود فرد شدیدا احساس پریشانی کند یا زندگی وی مختل شود.سندرمی که اینک اختلال تبدیلی نامیده می شود،در اصل با سندرمی تؤام بود که امروزه اختلال جسمانی سازی نام دارد و به مجموعه این دو سندرم هیستری ،واکنش تبدیلی یا واکنش تجزیه ای اطلاق می شد.اصطلاح (تبدیل) را ابتدا فروید معرفی کرد و معتقد بود که علایم اختلال تبدیلی بازتابی از تعارضات ناخوداگاه است.dsm تشخیص اختلال تبدیلی را مختص علایمی دانسته است که بر حرکت ارادی یا کارکرد حسی تأثیر می گذارند و پزشک نمی تواند نشانه های عصبی مذکور را صرفا بر اساس یک اختلال عصبی شناخته توجیه کند.
خصوصیات بالینی
فلج،کوری و گنگی یا لالی(mutism) شایع ترین علایم اختلال تبدیلی هستند.جهت تشخیص افتراقی فلج،کوری،کری تبدیلی با انواع واقعی آن به موارد زیر می توان اشاره کرد:فلج تبدیلی به صورت ناهماهنگ است و با مسیرهای حرکتی تطابق ندارد،هیچ گونه رفلکسی مشاهده نمی شود ،اما در فلج واقعی این موارد وجود ندارد .در مورد تفاوت نابینایی تبدیلی با نابینایی واقعی می توان گفت که در نابینایی واقعی بر خلاف نابینایی تبدیلی،پاسخ مردمک و حرکات ردیابی پشم مشاهده نمی شود.جهت تشخیص افتراقی کری واقعی با کری تبدیلی،نیز صدای بلند فرد مبتلا به کری تبدیلی را از خواب بیدار می کند.اختلال تبدیلی اغلب با اختلال شخصیت وابسته،ضد اجتماعی،نمایشی و شخصیت پرخاشگر-انفعالی ارتباط دارد.
علایم حسی: در اختلال تبدیلی،بی حسی و پاراستزی،بخصوص در اندام ها شایع است.علایم اختلال تبدیلی ممکن است اندام های حسی ویژه را در بر گیر کند و سبب کری،کوری و دید تونلی گردد.
علایم حرکتی:علایم حرکتی مشتملند بر حرکات غیر طبیعی،اختلال در راه رفتن،ضعف و فلج،لرزش های موزون و آشکار،حرکات کره ای ،تیک و حرکات پرتابی نیز ممکن است مشاهده شود.
یک نوع اختلال راه رفتن در اختلال تبدیلی دیده می شود که نا ایستس و بد گامی نام دارد:
ناایستی یا اشکال در ایستادن:آستازیا(astasia)
بدگامی یا اشکال در راه رفتن:آبازیا(abasia)
علایم تشنج:تشنج های کاذب علامت دیگری در اختلال تبدیلی است.
سایر خصوصیات
نفع اولیه: بیمار با کنار زدن تعارض های درونی از حیطه آگاهی خود به نفع اولیه دست می یابد.علایم تبدیلی ارزش نمادینی دارد چرا که نشانگر تعارض روانی ناخودآگاه هستند .بدین ترتیب،علایم تبدیلی ،کوششی برای حل تعارضات درونی است.
نفع ثانویه:بیماران در نتیجه بیماری خود مزایا و منافع محسوسی بدست می اورند مثل معافیت از تعهدات،اخذ حمایت و ….
بی تفاوتی زیبا(la belle indeference) :این اصطلاح به نگرش جسورانه و نامتناسب بیمار نسبت به علایم جدی اطلاق می شود.یعنی به نظر می رسد بیمار در این حالت نسبت به انچه که اختلالی مهم محسوب می شود،بی اعتناست.
همانند سازی:بیماران مبتلا به اختلال تبدیلی ممکن است بطور نا خودآگاه علایمشان را از افراد مهم زندگیشان الگو برداری کرده باشند.آزمون MMPI-2 و آزمون رورشاخ در این افراد ،افزایش سائق های غریزی،واپس زنی جنسی و مهار پرخاشگری را نشان می دهد.
همه گیر شناسی
تقریبا ثلث کل جمعیت زمانی در طول عمرشان دچار برخی علایم اختلال تبدیلی می شوند که البته شدت به حدی نیست که برای تشخیص اختلال تبدیلی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی ارتباطی وجود دارد.تحقیقات تبدیلی و اختلال تبدیلی در بین جوامع روستایی،افراد کم سواد و کم هوش ،افراد متعلق به گروه های اجتماعی –اقتصادی پایین و پرسنل نظامی که در موقعیت های جنگی قرار داشته اند شایعتر است.از میان اختلالات روانپزشکی مربوط به محورI، اختلالات افسردگی ،اختلالات اضطرابی و اختلالات جسمانی سازی،ارتباط و همراهی قابل توجهی با اختلال تبدیلی دارند.
سبب شناسی
عوامل روانکاوی: بر طبق نظریه روانکاوی،اختلال تبدیلی در اثر واپس زدن تعارض درون روانی نا خودآگاه و تبدیل اضطراب به یک علامت جسمی ایجاد می شوند.(علامت اختلال تبدیلی ارتباط نمادینی با تعارض ناخوداگاه دارد).فروید معتقد است در هیستری،ایگو در مقابل کشاننده های نهاد ضعیف یا تحول نیافته است.فروید حالت عکس این نظریه را در مورد وسواس به کار برد؛وی معتقد بود وسواس ،ناشی از پیشرفته بودن(ایگو) نسبت به کشاننده های لیبیدو است.
نظریه یادگیری:از دیدگاه نظریه یادگیری شرطی،یک علامت تبدیلی را می توان قسمتی از یک رفتار آموخته شده از طریق شرطی سازی کلاسیک دانست.عوامل زیستی:داده های متعددی مبنی بر دخالت عوامل زیستی و عصبی –روانی در پیدایش علایم اختلال تبدیل وجود دارد.نظیر«کاهش متابولیسم نیمکره ها».اختلال ارتباط بین دو نیمکره را نیز در سبب شناسی اختلال تبدیلی مطرح کرده اند.
پیش آگهی و درمان
اختلال تبدیلی معمولا به صورت حاد شروع می شود،اما افزایش تدریجی علایم نیز ممکن است دیده شود.علایم یا نقایص ایجاد شده معمولا ظرف مدت کوتاهی طول می کشد و تقریبا ۹۵ درصد موارد خودبه خود(معمولا ظرف دو هفته در بیماران بستری)برطرف می شوند.هر چند علایم اختلال تبدیلی معمولا خود به خود بر طرف می شوند،اما احتمال روان درمانی حمایتی بینش گرا یا رفتاری رفع را تسریع می کند.مهمترین ویژگی درمان برقراری ارتباط بیمار مبتلا با درمانگری دلسوزی و با اعتماد به نفس است.هیپنوتیزم،داروهای ضد اضطراب و تمرینات رفتاری ارام سازی عضلانی در برخی موارد مؤثرند.
خودبیمار انگاری(هیپوکاندری)
خودبیمار انگاری(hypochondriasis) چنین تعریف شده است؛اشتغال ذهنی بیمار با ترس از بیمار شدن یا اعتقاد وی مبنی بر ابتلا به یک بیماری جدی به مدت دست کم ۶ ماه.این ترس یا اعتقاد عنگامی ایجاد می شود که بیمار نشانه ها یا کارکردهای جسمی را اشتباه تفسیر کند.اصطلاح خود بیمار انگاری از اصطلاح طبی قدیمی هیپو کوندریوم مشتق شده است که به معنای زیر دنده ها است و نشان دهنده شکایات شکمی شایع در بسیاری از بیماران مبتلا به این اختلال است.افراد مبتلا به خود بیمار انگاری معتقدند یا می ترسند که به بیماری جدی ای مبتلا شده باشند،در حالی که واکنش های بدنی سالم است.برای مثال معده دردی که بیش از یک روز ادامه می یابد،زن خود بیمار انگاری را نگران می کند که به سرطان معده پیشرفته ای مبتلا شده است یا سر درد مکرری باعث تصور تومور مغزی در وی می شود.فرد مبتلا به خود بیمار انگاری،رویدادهای طبیعی بدن را سوء تعبیر می کند یا بزرگ جلوه می دهد.گاهی این بیماران به قدری در مورد نشانه هایشان نگران می شوند که به نظر می رسند در آستانه وحشت زدگی قرار دارند.این بیماری ممکن است تمام دستگاه های بدن را فرابگیرد،اما دستگاه های گوارشی و قلبی – عروقی شایعترین هستند.ملاک های تشخیص DSM برای خود بیمار انگاری ایجاب می کند که بیمار با ابتلا به یک بیماری جدی اشتغال ذهنی داشته باشد و این باور غلط بر پایه سوء تعبیر علایم یا احساس های جسمانی مبتنی است.این باور اشتباه باید حداقل ۶ ماه ،علی رغم فقدان یافته های پاتولوژیک در معاینات عصبی و طبی دوام داشته باشد.
همه گیر شناسی و سبب شناسی
یک پژوهش ۶ ماهه شیوع این اختلال را در جمعیت مراجعین مطب های پزشکی ۴ تا ۶ درصد برآورده کرده است،اما مقدار واقعی ممکن است بسیار بیشتر (۱۵ درصد(باشد.(نسبت یکسان ابتلای زن و مرد –شروع معمولا بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی ).
در مبحث سبب شناسی اولین نظریه این است که مبتلایان به خود بیمار انگاری احساس های جسمی خود را تشدید و تقویت می کنند.آن ها آستانه پایین تر و تحمل کمتری نسبت به ناراحتی جسمانی دارند.(تمرکز بر احساس های بدن-سوء تعبیر و طرح شناختی غلط).نظریه دوم این است که خود بیمار انگاری در چارچوب مدل یادگیری اجتماعی قابل فهم است.علایم خود بیمار انگاری در واقع درخواستی برای پذیرش نقش بیمار از جانب کسی تلقی می شود که خود را با مسائل ظاهرا لاینحل و غلبه ناپذیر مواجه می بیند.نظریه سوم درباره خود بیمار انگاری این است که این اختلال شکل دیگری از سایر اختلالات روانی است و بیش از همه با اختلالات افسردگی و اضطراب ارتباط دارد.حدود ۸۰ درصد از مبتلایان به خود بیمار انگاری ممکن است به طور همزمان دچار اختلالات اضطرابی و افسردگی باشند.
چهارمین مکتب فکری در مورد خود بیمار انگاری،مکتب روان پویشی است که بر طبق آن امیال پرخاشگرانه و خصمانه نسبت به دیگران(از طریق واپس زنی و جابه جایی)به شکایات جسمی تبدیل می شوند.
پیش آگهی و درمان
سیر خود بیمار انگاری معمولا به صورت دوره ای است.دوره های بیماری از ماه ها تا سال ها طول می کشند و در فواصل دوره های آرامش با طول مدت مشابه دیده می شودبیماران مبتلا به خود بیمار انگاری معمولا نسبت به درمان روانپزشکی مقاومند.گرچه برخی از درمان روانپزشکی را به شرطی می پذیرند که در بخش غیر روانپزشکی و با تمرکز بر کاهش استرس و اموزش مدارا با بیماران مزمن به عمل آید.معاینات جسمی مکررفمنظم،برنامه ریزی شده از لحاظ روانی می تواند به این بیماران کمک کند.وقتی به فرد گفته می شود که نتیجه ی آزمایش مرضی که از آن می ترسیده ،منفی است،خود بیمار انگاری معمولا تخفیف یافته و فرد اطمینان خاطر پیدا می کند .چنانچه بیمار از هر شرایطی اطمینان خاطر به دست نیاورد ،پزشک باید به اختلال هذیانی از نوع جسمی شک کند.
اختلال بدریخت انگاری بدن
بیماران مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن(Bdy dysmorphic disorder) اشتغال ذهنی با نقص تخیلی در ظاهر یا چهره خود دارند و این اشتغال ذهنی سبب ناراحتی بالینی پشمگیر یا تخریب حوزه های عملکردی مهم بیمار می شود.شایعترین نگرانی ها به عیب های صورت،به خصوص معایب اجزاء خاص بدن(مثل بینی) مربوط می شود.گاهی نگرانی مبهم و فهم آن دشوار است،مانند نگرانی مفرط در مورد چانه ای«مچاله» بیماران در سیر اختلال خود به طور متوسط در مورد چهار ناحیه بدن نگرانی هایی دارند:بینی،موها،پستان و اعضای تناسلی.همانطور که ملاحظه شد ،افراد مبتلا به اختلال بد شکلی نه تنها از چهره یا عضوی از بدن خود نا خوشنودند،بلکه تا بدان حد در این باره که عضوی از بدنشان زشت یا ناقص است،اشتغال ذهنی دارند که هذیانی محسوب می شوند.نقایصی که این افراد درباره اش نگران هستند،عمدتا خیالی هستند.در سایر موارد،واقعا عضوی از بدن غیر عادی است ولی نگرانی شان بسیار افراطی است.
سایر نکات
بیش از ۱۰۰ سال پیش کرپلین این اختلال را شناسایی و ان را هراس از بدریختی نامید؛او اختلال مذکور را یک روان نژندی وسواسی می دانست.
پیرژانه این اختلال را وسواس شرم از بدن نام گذاری کرد.
در DSM-IV-TR اختلال بدریخت انگاری بدن آورده شد،زیرا مؤلفین DSM معتقد بودند که اصطلاح هراس از بدریخت انگاری بدن به طور نادرست تلویحا وجود الگوی رفتاری اجتناب هراس را تداعی می کند.
اختلال بدریخت انگاری بدن به خوبی مورد مطالعه قرار نگرفته است،زیرا این بیماران بیشتر به پزشکان زیبایی مراجع می کنند تا روان پزشکان :مطالعات مختلف داده های متعددی (از یک درصد تا ۵۰ درصد) در مورد شیوع ارائه کرده اند.
داده ها نشان می دهند که شایع ترین سن شروع بین ۱۵ تا ۲۰ سالگی است(ابتلای بیشتر زنان و افراد مجرد).
اختلال بدریخت انگاری بدن بطور شایعی همراه با دیگر اختلالات روانی دیده می شود(۹۰ درصد مبتلا به افسردگی اساسی ،۷۰ درصد اختلال اضطرابی ،۳۰ درصد نوعی اختلال سایکوتیک).
علت اختلال بدریخت انگاری بدن معلوم نیست،اما فرضیاتی مبنی بر ارتباط فیزیوپاتولوژی این اختلال با سروتونین و سایر اختلالات ارائه شده است.
*شروع این اختلال که می تواند تدریجی یا ناگهانی باشد،معمولا در نوجوانی شروع می شود(همراه با سیری طولانی و نوسان دار)در آزمون نقاشی شکل آدم،بزرگنمایی،تقلیل یا فقدان قسمت مبتلای بدن ،مشاهده می شود.
اختلال درد
مشخصه اختلال درد (PAIN DISORDER) وجود درد در یکی یا چند ناحیه بدن و تمرکز فرد بر آن است.شدت درد در این اختلال به حدی است که کانون توجه بالینی قرار می گیرد.عوامل روانشناختی در پیدایش،شدت یا تداوم درد نقشی حیاتی دارند.در این اختلال کانون تشخیص و پدیدار شناسی،نقش عوامل روانشناختی و شدت تخریب ناشی از درد است.این اختلال قبلا اختلال درد شبه جسمی ،اختلال درد روانژاد،اختلال درد ناشناخته(ایدیوپاتیک).و اختلال درد نا متعارف (آتیپیک) نامیده می شد.ملاک های تشخیصDSM برای اختلال درد مستلزم وجود شکایات بالینی قابل ملاحظه درد است شکایات درد باید تحت تأثیر چشمگیر عوامل روانشناختی ارزیابی شود،وعلایم باید سبب اختلال کارکردی و ناراحتی هیجانی قابل ملاحظه بیمار شوند.از نظر آماری این اختلال ممکن است رایج ترین اختلال شبه جسمی باشد.
همه گیر شناسی و سبب شناسی
اختلال درد اختلالی شایع به نظر می رسد.پژوهش های اخیر نشان می دهند شیوع ۶ ماهه و طول عمر آن به ترتیب ۵ درصد و ۱۲ درصد است(اختلال درد در هر سنی می تواند شروع شود؛نسبت جنسی در اختلال درد نامعلوم است)
در مبحث سبب شناسی،نظریه های روانپویشی حاکی از این نکته است که بیمارانی که بدون علل جسمی کافی و قابل تشخیص در بدن خود درد و ناراحتی احساس می کنند،ممکن است به طور نمادین یک تعارض درون روانی را از طریق بدن ابراز کنند.مکانیسم های دفاعی مورد استفاده این بیماران عبارتند از :جابه جایی،جایگزینی و واپس زنی.نظریه های رفتاری معتقدند که رفتارهای درد با پاداش تقویت می شوند و با مجازاتیا بی توجهی مهار می شوند.نظریاتی که بر عوامل بین فردی تاکید می کنند این فرض را ارائه کرده اند که درد علاج ناپذیر در روابط بین فردی وسیله ای برای بازی دادن استادانه دیگران و کسب مزایا تلقی می شود.بیماران ممکن است به دلیل نا هنجاری های ساختاری یا شیمیایی لیمبیک و حسی مستعد ابتلا به اختلال درد باشند.
تشخیص افتراقی درد روانزاد از درد واقعی:گرچه افتراق این ها سخت است زیرا درد جسمی نیز تحت تأثیر عوامل هیجانی و موقعیتی می باشد.اما دردی که زیاد تغییر نمی کند،کم و زیاد نمی شوند و یا با مصرف مسکن برطرف نمی شود،بیشتر روانزاد است.فقدان بیماری طبی با جراحی که درد را توجیه کند،عامل مهمی است.
پیش آگهی و درمان
سیر بالینی درد در اختلال درد معمولا بطور نا گهانی شروع می شود و ظرف چند هفته یا چند ماه شدت آن افزایش می یابد.پیش آگهی متغیر است.هرچند اختلال درد اغلب ممکن است مزمن،ناراحت کننده و کاملا ناتوان کننده باشد.اختلالات درد حاد نسبت به اختلال درد مزمن پیش آگهی بهتری دارد.در فرایند درمان باید در نظر داشت،از آنجا که ممکن است تخفیف درد مقدور نباشد،رویکرد درمانی باید معطوف به توان بخشی باشد پسخوراند زیستی،هیپنوتیزم و تحریک عصب از طریق پوست نیز می تواند مؤثر باشد.
اختلال شبه جسمی نا معین NOS
یک طبقه باقیمانده برای بیماری های است که نمی توان را در هیچ یک از طبقات تشخیصی فوق جای داد.حاملگی کاذبPseudocyesis نمونه است.
اصطلاح شبه جسمی (SOMATOFORM) از کلمه یونانی soma به معنی "بدن" گرفته شده است. اختلالات شبه جسمی گروه وسیعی از بیماری ها هستند که نشانه ها و علایم جسمی مؤلفه اصلی آنها را تشکیل می دهند. این اختلالات در برگیرنده تعاملات میان ذهن و بدن هستند و در آنها مغز، از راههایی که هنوز شناخته نشده است، پیامهای مختلفی ارسال می کند که بر آگاهی فرد تاثیر می گذارد و از وجود یک مشکل جدی در بدن خبر می دهد. به علاوه مکانیسم های ناشناخته روانی یا مغزی نیز وجود دارند که تغییرات جزئی یا غیرقابل شناسایی در شیمی عصبی، فیزیولوژی عصبی و ایمنی شناسی عصبی ایجاد می کنند و باعث بروز این بیماری می شوند.
پنج اختلال شبه جسمی خاص شناخته شده است.
1- اختلال جسمانی کردن که وجه مشخصه آن شکایات جسمانی متعددی است که با دستگاه های عضوی مختلفی مرتبط هستند.
2- اختلال تبدیلی که با یک یا دو شکایت عصبی مشخص می شود.
3- خود بیمارانگاری که بیشتر با باور بیماران به داشتن بیماری خاصی مشخص می شود تا تمرکز روی علایم.
4- اختلال بدریختی بدن، باور غلط یا مبالغه آمیزی است مبنی بر ناقص بودن بخشی از بدن
5- اختلال درد، عبارتست از نشانه هایی از درد که به طور کامل با عوامل روانی مرتبط هستند یا بر اثر این عوامل تشدید می شوند.
اختلال تبدیلی conversion
اختلال تبدیلی نوعی آشفتگی در کارکردهای جسمی است که با مفاهیم کنونی مربوط به آناتومی و فیزیولوژی دستگاه های عصبی مرکزی یا محیطی مطابقت نمی کند. این اختلال نوعاً در زمینه استرس رخ می دهد و کژکاری قابل ملاحظه ای به بار می آورد.
اختلال تبدیلی عبارت است از یک یا چند نشانه عصبی (مثلاً فلج، کوری و پارستیزی) که با یک اختلال طبی یا عصبی شناخته شده قابل توجیه نیست. به علاوه تشخیص این اختلال ایجاب می کند که عوامل روانشناختی با شروع یا تشدید علایم ارتباط داشته باشند.
تشخیص اختلال تبدیلی مختص نشانه هایی است که بر حرکت ارادی یا کارکرد حسی تأثیر می گذارند، یعنی نشانه های عصبی که پزشک نمی تواند نشانه های عصبی مذکور را صرفاً براساس یک اختلال عصبی شناخته شده توجیه کند.
نشانه های حسی: در اختلال تبدیلی، بی حسی و پارستزی بخصوص در اندام ها شایع است.
نشانه های اختلال تبدیلی ممکن است، اندام های حسی ویژه را درگیر کند و سبب کری، کوری و دید تونلی گردد. این علایم ممکن است یک طرفه یا دوطرفه باشند ولی ارزیابی عصبی سالم بودن راههای حسی را نشان می دهد. برای مثال در کوری تبدیلی، بیمار بدون برخورد با اشیای اطرافش یا آسیب رساندن به خود راه می رود. مردمک هایش نسبت به نور واکنش نشان می دهد و پتانسیل های فراخوانده قشر مخش طبیعی است.
نشانه های حرکتی: نشانه های حرکتی مشتملند بر حرکات غیرطبیعی، اختلال در راه رفتن، ضعف و فلج، لرزش های موزون آشکار، حرکات کره ای، تیک و حرکات پرتابی نیز ممکن است مشاهده شود. کلاً هنگام توجه به این حرکات شدت آنها بیشتر می شود.
یک نوع اختلال راه رفتن در اختلال تبدیلی دیده می شود که ناایستی-بدگامی نام دارد و شامل تلوتلوخوردن، حرکات پرتابی خشن و نامنظم تنه و حرکات موجی دست ها است. چنین بیمارانی بندرت روی زمین می افتند و اگر هم بیفتند معمولاً آسیبی نمی بینند.
سایر اختلالات حرکتی شایع عبارتند از: فلج و ضعف که ممکن است یک، دو یا هر چهار اندام را گرفتار کند، هرچند توزیع عضلات درگیر با راههای عصبی هماهنگ نیست.
تشنج های کاذب نشانه دیگری در اختلال تبدیلی است.
نشانه های روانشناختی مختلفی با اختلال تبدیلی همراه هستند مانند:
بی تفاوتی زیبا. این اصطلاح به نگرش جسورانه و نامتناسب بیمار نسبت به نشان های جدی اطلاق می شود، یعنی به نظر می رسد بیمار در این حالت نسبت به آنچه که اختلالی مهم محسوب می شود بی اعتناست. با این حال این بی اعتنایی آرام ممکن است در برخی بیماران دیده نشود.
همانند سازی: بیماران مبتلا به اختلال تبدیلی ممکن است به طور ناخودآگاه نشانه هایشان را از افراد مهم زندگیشان الگوبرداری کرده باشند. برای مثال پدر، مادر یا شخصی که اخیراً فوت کرده است، ممکن است به صورت الگویی برای اختلال تبدیلی بازماندگان درآید. در جریان واکنش سوگ بیمارگونه، بازماندگان به طور شایعی دچار علایم فرد فوت شده می شوند.
روشهای درمان بیماری
نشانه های اختلال تبدیلی معمولاً خودبه خود برطرف می شوند گرچه احتمالاً روان درمانی حمایتی یا رفتاری رفع آنها را تسهیل می کند. در مورد بیمارانی که نسبت به موضوع روان درمانی مقاوم هستند، درمانگر ممکن است روان درمانی معطوف بر مسائل استرس و مدارا را پیشنهاد نماید.
هیپنوتیزم، داروهای ضداضطراب و تمرینات آرامش رفتاری و تمدد عضلانی در برخی موارد مؤثرند.
رویکردهای روان پویشی مشتملند بر، روانکاوی و روان درمانی بینش گرا که در آنها بیمار به جستجوی تعارضات درون روانی خود و نمادگری نشانه های اختلال تبدیلی می پردازد.اختلالات شبه جسمی دسته ای از اختلالات روانی می باشد.مشخصه اصلی اختلالات شبه جسمانی علایم و نشانه های جسمی است.در این نوع اختلال ارتباط بین ذهن و بدن نقش مهمی را ایفا می کند.در اختلالات شبه جسمانی مغز انسان پیام هایی را از راه های گوناگون ارسال می کند. پیام های ارسال شده توسط مغز بر آگاهی فرد تاثیر گذاشته و از وجود یک مشکل جدی در بدن انسان خبر می دهد.در این بیماری با مکانیسم های روانی ناشناخته ای روبه رو هستیم که این مکانیسم ها بر کارکردهای شیمی عصبی،فیزیولوژی عصبی و ایمن شناسی عصبی تغییراتی اندک و غیرقابل شناسایی وارد می کند که باعث بروز اختلالات شبه جسمی می شود.در این نوع بیماری بیش تر عملکردهای جسمی بدن مورد توجه واقع شده که تحت تاثیر اختلالی در ذهن قرار می گیرند.افرادی که به اختلالات شبه جسمی مبتلا می شوند تصور می کنند که نوعی بیماری با اختلال جسمی در آن ها وجود دارد که تاکنون تشخیص داده نشده و یا به درستی درمان نشده است.
انواع اختلالات شبه جسمی:
1)اختلال جسمانی سازی
2)اختلال تبدیلی
3)اختلال خود بیمار انگاری
4)اختلال بدریخت انگاری بدن
5)اختلال درد
اختلال جسمانی سازی:
اختلال جسمانی سازی عبارت است از شکایات بدنی متعددی که به دستگاه عضوی بدن مربوط می شود که اثرات مخرب زیادی داشته و فرد در جستجوی درمان می باشد.در این نوع بیماری دستگاه های گوارش و اعصاب شدیدا در گیر هستند و همین عامل باعث تمایز این نوع اختلال با سایر اختلالات شبه جسمی می شود.اختلال جسمانی سازی مزمن بوده و در کارکردهای شغلی و اجتماعی فرد تاثیرات منفی بر جای می گذارد.شخص مبتلا به صورت غیر طبیعی به دنبال راه های درمان وکمک های طبی است.
اختلال تبدیلی:
در اختلال تبدبلی جنبه ها و کارکردهای حسی و حرکتی ارادی دارای علایم و نواقصی هستند.در اینجا هم این نوع اختلال وجود یک بیماری طبی را به ذهن تلقین می کند.علایم و نواقصی که در این نوع اختلال بر کارکردهای حسی و حرکتی ارادی تاثیر می گذارد عمدی و متاثر ازمصرف مواد و محدود به نشانه ها و علایم جنسی نیست.اختلال تبدیلی به دلیل تعارضات و عوامل استرس زا بروز می کند. این نوع اختلال تغییرات و تبدیل مشکل سازی را در جنبه های حسی و حرکتی بدن به وجود می آورد که ظاهرا ناشی ار اختلالات عصب شناختی می باشد. فرد به دلیل تعارضات و نیازهای روانی که دارد احساس تنش و پریشانی می کند وهمین عامل سبب می شود تغییر غیرعادی در کارکردهای بدن رخ دهد.
طبق تحقیقات انجام شده افرادی که در محیط های روستایی زندگی می کنند و افراد کم سواد و یا کم هوش و هم چنین افرادی که متعلق به گروه های پایین اجتماعی هستند بیشتر در معرض ابتلا به این اختلال قرار دارند.اختلال تبدیلی معمولا با اختلالات اضطرابی ،اختلال افسردگی اساسی و اسکیزوفرنی همرا و در ارتباط می باشد.
ختلال خود بیمار انگاری:
اختلال خودبیمار انگاری اختلالی است که فرد همیشه از اینکه بیمار شود می ترسد و یا اعتقاد دارد که به یک بیماری جدی مبتلا می شود.ترس از بیماری و یا اعتقاد به بیمار شدن به این دلیل می باشد که ممکن است شخص نشانه ها و کارکردهای بدن را به اشتاه تفسیر کند و این عامل عملکرد بیمار را تحت تاثیر قرار می دهد.این گونه افراد نسبت به بیماری ها و ناراحتی های جسمی تحمل کم تری دارند.به دلیل اشتغال ذهنی که به بیماری و بیمار شدن دارند باعث می شود احساس های جسمی خود را تشدید کنند.این گونه افراد احساس های جزیی بدنی را مانند یک فشار شکمی را به درد شکم تعبیر می کنند و معتقدند که به یک بیماری جدی مبتلا شده اند که هنوزتشخیص داده نشده و یا درمان نشده است و بسیار دشوار است که آن ها را برخلاف نظر و عقیده ای که دارند قانع کرد.
اختلال بدریخت انگاری بدن:
افرادی که دچار این نوع اختلال هستند تصور می کنند که نقص و یا مشکلی در ظاهر و یا چهره شان وجود دارد حتی اگر ناهنجاری کوچک و مختصری وجود داشته باشد بسیار مضطرب و پریشان شده و به صورت افراطی اظهار نگرانی می کنند که ناراحتی ها و اضطرابی که در فرد وجود دارد تاثیرات مخربی بر عملکرد فرد می گذارد.متاسفانه این گونه افراد به جای مراجعه به روان پزشک و حل مشکلشان به متخصصین پوست و جراحی پلاستیک مراجعه می کنند.این نوع اختلال بیشتر در افراد مجرد و زنان مشاهده شده و معمولا در محدوده سنی 15 تا 35 سالگی اتفاق می افتد.
اختلال درد:
این اختلال می تواند در هر سنی شروع شود و با اختلالات عاطفی و اضطرابی در ارتباط باشد.از مشخصه های اصلی این اختلال وجود درد در یک یا چند ناحیه از بدن می باشد که فرد بر روی آن ها تمرکز می کند.شدت درد به اندازه ای می باشد که کانون توجه بالینی قرار می گیرد.عوامل روانشناختی در پیدایش و شدت درد نقش مهمی دارند.
در حال حاضر روانشناسی و روانپزشکی با همه جنبه های زندگی انسان در ارتباط است و هر اندازه که جامعه پیچیده تر می شود، روانشناختی نیز نقش مهم تری در حل مشکل ها برعهده می گیرد.
اغلب دیده یا شنیده اید که بسیاری از مردم، بعد از اینکه با مشکلات روحی روانی مواجه می شوند و با پیشنهاد بعضی از اطرافیان که می گویند به «مشاور» یا «روانشناس» مراجعه کن، روبرو می شوند، چنین اظهاراتی می کنند:«من سالمم» یا «مگر من دیوانه ام که بروم پیش روانشناس».اگر ضرورت داشتن خانواده، جامعه و روابط سالم را بدانیم، مسلما از کنار چنین خدمات مشاوره به شرطی که توسط افراد ورزیده و حرفه ای انجام شود به سادگی نخواهیم گذشت. اما روانشناس و روانپزشک چه تفاوت هایی با هم دارند؟ کی به روانپزشک مراجعه کنیم، کی به روانشناس؟
«روانشناسی و روانپزشکی بحث قدیمی است. این دو رشته کاملا جدا از هم هستند. یک نکته خیلی مهم درباره بیماری ها، شناخت و تشخیص بیماری است. همانطور که فقط یک پزشک می تواند تشخیص دهد، مثلا فرد بیماری قلبی دارد یا نه، در مورد اختلالات روانی هم فقط یک روانپزشک است که می تواند تشخیص دهد کسی مثلا بیماری افسردگی یا اختلال اضطرابی دارد یا نه.
اکنون ثابت شده بهترین نوع درمان در اختلالات روانشناختی، تلفیقی از روانشناسی و روانپزشکی (روان درمانی و دارو درمانی) است
دلیلش هم این است که خیلی از اختلالات جسمانی مانند کم کاری یا پرکاری تیروئید، بیماری قلبی، اختلالات هورمونی مربوط به غدد فوق کلیه و... می تواند مربوط به اختلالات روانی باشند. به همین دلیل، تشخیص بیماری روانی قطعا بر عهده روانپزشک است و درمان دارویی نیز توسط او انجام می شود.
موضوعی که مورد بحث و دردسرساز است، بحث روان درمانی است. در تمام کشورهای دنیا کسی می تواند روان درمانی و یا همان مشاوره را انجام دهد که دوره های آموزشی خاص از روان درمانی را گذرانده باشد. این دوره ها می تواند شامل شناخت درمانی، رفتار درمانی، خانواده درمانی، روان درمانی تحلیلی و... باشد. این موارد به روانشناس یا روانپزشک بودن فرد ارتباطی ندارد.خیلی از همکاران ما اعتقاد دارند درمان یک اختلال روانی فقط باید با دارو انجام شود، در صورتی که اکنون ثابت شده بهترین نوع درمان در اختلالات روانشناختی، تلفیقی از روانشناسی و روانپزشکی (روان درمانی و دارو درمانی) است.اکنون در همه جای دنیا روانشناس و روانپزشک باید با هم همکاری کنند، ممکن است فرد بیماری نیاز به دارو درمانی و نوع خاصی از روان درمانی داشته باشد که روانپزشک به تنهایی توانایی انجام آن را نداشته باشد. در اینجا روانپزشک بیمار را تحت دارو درمانی قرار می دهد و بعد از آن بیمار را به روانشناس ارجاع می دهد ، برای اینکه نوع خاصی از روان درمانی را انجام دهد.»
تفاوت روانشناسی و روانپزشکی
دکتر افشین یداللهی، متخصص اعصاب و روان درباره تفاوت روانشناسی و روانپزشکی می گوید:
«روانپزشکان باید دوره پزشکی عمومی را بگذرانند و بعد در تخصص اعصاب و روان یا روانپزشکی تحصیل کنند. بعد از گذراندن این دوره ها که حدود چهار سال طول می کشد، در واقع روانپزشک اجازه درمان و تجویز دارویی دارد. ضمن اینکه اگر دوره های مشاوره را گذرانده باشد، علاوه بر تجویز دارو در صورت لزوم اجازه بستری کردن بیمار را هم دارد.علاوه بر این، روانپزشکان در مورد مشاوره و درمان های غیردارویی هم می توانند فعالیت کنند. اکثر روانپزشکان علاوه بر درمان دارویی، روان درمانی اعم از شناخت درمانی، رفتار درمانی، روان شناختی و... را نیز انجام می دهند.
اما روانشناسان اول لیسانس روانشناسی را می گیرند که شامل روانشناسی بالینی، عمومی و انواع روانشناسی های دیگر است و بعد از آن مقطع فوق لیسانس را می گذرانند.در روانشناسی بالینی یا همان رشته مشاوره، روش های مختلف مشاوره و درمان های غیر دارویی آموزش داده می شود. روانشناس و روانپزشک باید این دوره را به صورت طبی در دوره های آموزشی تکمیل کنند. در روانشناختی، یک درمان روانکاوی و تحلیلی هم هست که متخصص بهتر است خودش هم مورد روانکاوی و تحلیل قرار گرفته باشد تا بتواند این کار را انجام دهد.»
تحلیل و شناخت، مهم ترین گام برای تصمیم گیری
یداللهی درباره مراجعه افراد به روانشناس یا روانپزشک می گوید: هر کسی نیاز به مشاوره و تحلیل شدن دارد. بعضی از مسائل در ضمیر ناخودآگاه افراد انجام می شوند و برای شناختن آنها، فرد باید تحلیل شود تا به شناخت برسد و در واقع با مشاوره، افق های جدیدتری به روی فرد باز می شود. همچنین مسائلی مطرح می شوند که شاید قبل از تحلیل مطرح نشده باشند و این موضوع باعث می شود خیلی از راه ها برای فرد گشوده شود. بنابراین مهم ترین گام برای تصمیم گیری در مراحل مختلف زندگی، تحلیل و مشاوره است.از این دیدگاه افرادی که در مراحل و دوره های تحلیل قرار می گیرند، در واقع افرادی هستند که مشکلات خاصی هم ندارند، ولی برای شناخت عمیق تر و بیشتر خودشان نیاز به گذراندن این دوره ها دارند. با توجه به اینکه همه افراد با مشکلات متعددی روبه رو هستند و هیچ آدمی بدون مشکل نیست، این دوره های تحلیلی برای تمام افراد توصیه می شود.
مشاوره روانشناس
گرفتن مشاوره و انتخاب های مناسب
افراد در تمام مراحل زندگی خود مانند دوران بلوغ، انتخاب همسر، تربیت فرزند، تعامل اجتماعی با افراد دیگر و ... نمی توانند همه مسیرها را بدون اینکه مطالعه یا اطلاعاتی داشته باشند به درستی بدانند و انتخاب کنند، مثلا برای انتخاب همسر و تربیت فرزند حتما باید مشاوره قبلی داشته باشند.
یداللهی در این باره می گوید: افراد در تمام مراحل زندگی مثل استعدادیابی و انتخاب شغل که متناسب با روحیات فرد باشد و بتواند به آرامش و آسایش نسبی برسد، نیاز به گرفتن مشاوره دارد. مشاوره می تواند از سوی روانپزشک یا روانشناس باشد. این گونه افراد بیمار نیستند و ممکن است به دلایل متفاوتی نیاز به روانپزشکی و روانشناسی داشته باشند.گروه دیگر افرادی هستند که برای گرفتن تصمیم خاصی یا مدیریت مسائل معمولی زندگی خود برای مشاوره مراجعه می کنند. از طرفی زندگی پیچیده امروزی، امکانات و انتخابات متعددی که انسان ها دارند و از طرف دیگر میل به بهتر شدن و کمال طلبی انسان زمینه ای می شود تا افراد برای انتخاب برتر، با فردی که در این زمینه تخصص دارد مشاوره کنند.
مشاوره در زمینه چگونگی رفتار با فرزند نوجوان، مشاوره ازدواج و... از جمله دلایل دیگری است که مردم به روانپزشک و یا روانشناس مراجعه می کنند.
مراجعه بیماران به روانشناس و روانپزشک
یداللهی درباره علت های دیگر مراجعه افراد به روانشناس یا روانپزشک می گوید: افرادی که دچار اضطراب یا علائم افسردگی خفیف، وسواس، فوبیا یا خیلی از مشکلات دیگر روانشناختی باشند نیازمند مراجعه به روانشناس یا روانپزشک هستند. بعضی از این موارد در حدی که خفیف تا متوسط باشد، با روان درمانی و مشاوره هایی که متناسب با روحیه و دیدگاه فرد باشد، انجام می شود.
در موارد متوسط و شدید ممکن است نیاز به مداخله درمان دارویی باشد که در کنار آن مشاوره ها هم می تواند کمک بسزایی کند. در مواردی دیگر که فرد دچار روان پریشی است و علائمی مثل توهم های متعدد با افت عملکرد، توهم های مختلف دیداری، شنیداری دارد و در انواع دیگر مانند بدبینی های شدید، پرخاشگری های غیرقابل کنترل، وسواس های شدید، اضطراب های شدید و... نیاز به درمان های دارویی است که توسط روانپزشک تجویز می شود.
در مواردی که خیلی شدیدتر می شود و ممکن است برای دیگران و خود فرد هم خطر ایجاد کند، مثلا آسیبی به خود یا دیگران وارد کند، یا مواردی که فرد در یک محیط پر تنش است و این محیط باعث استرس و جلوگیری از بهبود علائم فرد می شود، ممکن است نیاز به بستری شدن بیمار باشد که این موضوع هم در حیطه اختیار روانپزشک است.در شرایطی که بیمار بستری می شود، حضور یک روانشناس و مددکار اجتماعی در کنار روانپزشک بسیار موثر و ضروری است. این تیم پزشکی باعث درمان چند جانبه ای می شوند و درمان قطعی تری را برای بیمار رقم می زند. درمان های تحلیل هم خیلی در شناخت بیمار کمک می کند.
البته کسانی باید این کار را انجام بدهند که دوره های آموزشی را گذرانده باشند و تجربه کار داشته باشند و زیر نظر یک متخصص مجرب، دوره ها را به صورت عملی گذرانده باشند تا بتوانند به مراجعه کنندگان این خدمات را ارائه دهند.
روانپزشک یا متخصص اعصاب و روان
روانپزشک همانطور که از عنوانش مشخص است در رشته پزشکی تحصیل کرده و پس از گذراندن پزشکی عمومی، دوره تخصص خود را در رشته روانپزشکی (یا همان تخصص اعصاب و روان که یکی از تخصص های پزشکی است) گذرانده است. حتما می دانید که پزشکی تخصص های مختلفی دارد از جمله تخصص چشم، داخلی، قلب و غیره که روانپزشکی هم یکی از آنهاست. روانپزشک (یا همان متخصص اعصاب و روان) بیشتر بر جنبه جسمی و فیزیولوژیک بیماری ها تأکید دارد و برای درمان مشکلات بیماران دارو تجویز می کند و در صورت لزوم و در شرایط خاص بیمار را بستری می کند.
روانشناس (روانشناس بالینی)
روانشناس در دوران دبیرستان در رشته علوم انسانی و در دانشگاه در رشته روانشناسی تحصیل کرده است و پس از گرفتن مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری، اجازۀ داشتن مطب یا فعالیت در مراکز مشاوره را دارد. یکی از شاخه های رشته روانشناسی که بیشتر بر درمان تأکید دارد، روانشناسی بالینی است. هدف روانشناسان بالینی نیز کمک به مراجعان برای درمان مشکلات آنهاست و از روان درمانی برای رسیدن به این هدف استفاه می کنند. روان درمانی روش های مختلفی دارد؛ از جلمه شناخت درمانی، رفتار درمانی، طرحواره درمانی، درمان های تحلیلی، بازی درمانی و غیره و هر روانشناس از یک یا چند روش مختلف روان درمانی برای کمک به مراجعان خود استفاده می کند.
به دلیل آنکه کار روانپزشک اغلب تشخیص و درمان بیماری به کمک دارو است، عمدتاً جلسات درمان کوتاه و فاصله بین مراجعه هم طولانی تر است (معمولاً هر یک ماه یا دو ماه یک بار).
برخی از مشکلات جسمی می تواند اثرات روانشناختی داشته باشد (مثل کم کاری یا پرکاری تیروئید یا مشکلات هورمونی و …) که در برخی شرایط نیاز است روانپزشک آزمایش های پزشکی برای بیمار تجویز و نتایج آن را بررسی کند.
طول جلسات روان درمانی بیشتر و فاصله بین جلسات آن کمتر است. جلسات مشاوره یا روان درمانی بین ۴۵ دقیقه تا یک ساعت طول می کشد و معمولاً فاصله بین جلسات هم کوتاه تر است (جلسات، هفتگی یا دو هفته یکبار و در برخی شرایط دو یا سه جلسه در هفته است).
روانشناس در هیچ شرایطی اجازه و صلاحیت لازم برای تجویز دارو را ندارد (هر چند متأسفانه از برخی مراجعان شنیده ام که روانشناس برایشان دارو تجویز کرده است!).
معمولأ در درمان اختلالات روانی، روانپزشک و روانشناس با همکاری یکدیگر فرایند درمان را پیش می برند. به عبارت دیگر برخی از مراجعان باید به روانپزشک و روانشناس همزمان مراجعه کنند.
جمع بندی و سخن پایانی
در این مطلب سعی کردم به اختصار تفاوت روانشناس و روانپزشک را توضیح دهم. هدف هر دو کمک به مراجعان برای بهبود سلامت روان آنهاست که روانپزشک عمدتأ از دارو و روانشناس از روان درمانی برای دستیابی به این هدف استفاده می کنند.
روانپزشکان به تشخیص، ارزیابی، درمان و پیشگیری از اختلالات رفتاری، عاطفی و ذهنی می پردازند.
به عبارت دیگر روانپزشک، (Psychiatrist) پزشکی است که متخصص تشخیص و درمان بیماری های روانی یا روان درمانی می باشد.
همه روانپزشکان برای سنجش و درمان بیماری های روانی آموزش می بینند. روانپزشکان و متخصصان بهداشت روانی تنها کسانی هستند که مرجعیت تجویز دارو برای درمان بیماری های روانی را دارند. برخی از روانپزشکان متخصص در کمک به گروه سنی ویژه ای می باشند، مانند روانپزشک کودکان، که درمان گروه سنی کودکان یا نوجوانان را بر عهده دارند.
تفاوت روانشناس، مشاور و روانپزشک
برخی از مردم گاهى روانپزشک را با روانکاو و روان شناس و یا مشاور اشتباه می گیرند. از نظر تحصیلی و فرایند آموزشی روانپزشک پیش از روانپزشک شدن باید از دانشکده پزشکى فارغالتحصیل شده و مدرک دکتری عمومی اخذ نموده و سپس آموزش بیماری های روانی را دیده و متخصص روانپزشک شود اما روانشناس و مشاور در رشته روانشناسی ابتدا نسبت به دریافت مدرک کارشناسی و سپس در مراحل بعدی کارشناسی ارشد و یا دکتری اقدام می کنند.
اما از نظر کار و وظیفه ای که هر یک از این متخصص ها انجام می دهند نظر دکتر غلامرضا میرسپاسی، نایبرئیس انجمن روانپزشکان ایران و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران را مرور می کنیم :
" وقتی یک فرد با مشکلی برخورد میکند (مثلا یک مشکل تربیتی با فرزندش) ابتدا از یک دوست یا بزرگتر نظرخواهی میکند و آن دوست بر اساس تجربههای محدودش نقطه نظراتی را مطرح میکند که میتواند مفید باشد یا نباشد. پس از آن، اگر فرد از آگاهی و بینش بهتری برخوردار باشد، به جای رفتن سراغ اعمال مضحک (مثل کفبینی و طالعبینی) سراغ اهل فن میرود و مثلا سعی میکند با خواندن کتاب یا مقاله، مشکلاتش را حل کند. به طور مثال، در زمینه تربیت کودکان کتابی مطالعه میکند؛ و البته معمولا آن کتاب، کامل نیست و به طور اختصاصی برای ما تدوین نشده. در گام بعدی، فرد با یک مشاور تماس میگیرد؛ البته مشاوره تلفنی میتواند راهکار مفیدی باشد ولی چون تماس چهره به چهره وجود ندارد، احساس خوبی نیز تجربه نمیشود و معمولا کلیگوییهایی صورت میگیرد. از اینرو فرد، قدم بعدی را برای رفتن نزد یک مشاور برخواهد داشت. مشاور هم سعی میکند راهکارهایی ارایه دهد و در صورتی که مشکل همچنان باقی بود فرد باید از یک روانشناس بهره بگیرید تا با بررسی مسایل و مشکلات و تواناییهای منحصر به فرد او کاری کند که بتواند راه سادهای را در زندگی انتخاب کند.
حال پس از بررسیهای همه جانبه روانشناسی و ارایه راهکارهای مناسب فرد متوجه شود که جایی از مغزش دچار مشکل شده است. حالا باید نزد روانپزشک رفته تا با دریافت داروهای خاصی تنظیم هورمونی وضعیت عادی خود را به دست آورد و یا از یک متخصص مغز و اعصاب بخواهد او را معاینه کرده و در صورت لزوم، عمل جراحی انجام دهد تا فرد بتواند دوباره به روانشناس خود مراجعه کند. "
آمار و ارقام و مشکلات موجود
آمارها حاکی از آن است که 10 تا 14 میلیون نفر از مردم ایران حداقل یک بار در عمر خود مسائل روانی را به نوعی تجربه کردهاند. علی معین، رئیس کرسی یونسکو میگوید: براساس آمار سازمان WHO از هر 4 نفر در خانواده حداقل یک نفر دچار اختلالات روانپزشکی هستند و اعضای خانوادهها نیز معمولاً درگیر مشکلات بیماران میشوند.اما علاوه بر مشکلات فرهنگی که در این زمینه در کشور وجود دارد و بیمار را از مراجعه به روانپزشک باز می دارد یکی دیگر از مشکلاتی که حوزه درمانهای روانپزشکی با آن مواجه است، طولانی شدن مدت درمانهاست که در خیلی موارد باعث میشود بیماران درمان را رها کنند. کارشناسان اذعان دارند اغلب داروهای روانپزشکی تحت پوشش بیمه هستند ولی درمانهای غیردارویی تحت پوشش بیمه نیستند و گاهی تصور میشود که جلسات غیردارویی که درمان بیمارهای روانی در آن اتفاق میافتد تنها گفتوگوی بین پزشک و بیمار است. در حالی که در این جلسات درمان صورت میگیرد. متاسفانه این جلسات غیردارویی که برای درمان بیماران صورت میگیرد هزینههای بالایی دارد که تحت پوشش بیمهها نیستند.
وظایف و مسئولیت های روانپزشک
ارزیابی وضعیت ذهنی و فیزیکی بیماران برای تعیین ماهیت و حد اختلالات رفتاری، عاطفی و ذهنی
ارزیابی تاریخچه و سوابق پزشکی و روانپزشکی بیماران به منظور تشخیص بهتر بیماری و امکان تجویز بهترین درمان
انجام تست های مختلف برای تشخیص بیماری و یافتن بهترین راه درمان
تجویز دارو و برگزاری جلسات درمانی لازم تا بهبودی بیمار
همکاری با سایر متخصصان از جمله پزشکان، روانشناسان و... برای درمان همه جانبه بیمار تا رسیدن به بهبودی کامل او
دانش و مهارت های مورد نیاز
علاقه زیاد به دیگران و حل مشکلات آنها زیرا در صورت عدم علاقه مندی روانپزشک به انسان ها نمی تواند شنونده خوبی برای آنها بوده و با
ثبات عاطفی زیرا بسیاری از مراجعین روانپزشکان دچار اختلالات روحی و روانی هستند و از مشکلات روحی رنج می برند و نیاز است روانپزشک از ثبات روحی بالایی برخوردار باشد تا بتواند به دور از احساسات تصمیمی منطقی اتخاد نماید
داشتن صبر و حوصله برای گوش کردن به صحبت های بیماران و آرامش دادن به آنها
رازداری - زیرا گاهی اوقات بیماران مجبور می شوند برای مداوا خصوصی ترین مسایل زندگی خود را با روانپزشک درمیان گذارند و در صورت عدم اطمینان از رازداری پزشک خود عمل تشخیص و درمان با موفقیت انجام نخواهد شد.
مهارت های ارتباطی عالی به منظور تأثیر گذاری بر بیماران
مهارت شنیداری و گفتاری خوب
قدرت تصمیم گیری به منظور اتخاذ تصمیم مناسب و صحیح به دور از احساسات و مسایل غیر تخصصی
توان حل مساله برای حل مسایل و مشکلات بیماران
تحصیلات لازم و نحوه ورود به شغل روانپزشکی
فارغ التحصیلان رشته پزشکی که دوره تخصصی روانپزشکی را گذرانده اند، می توانند وارد این شغل شوند.
فرصت های شغلی و بازار کار روانپزشکی
روانپزشک - مسیر ایرانیعلی رغم اینکه در ایران آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد اما می توان پیش بینی کرد به دلیل رشد فرهنگ مردم در خصوص روش صحیح مواجه شدن با بیماری های روانی و مراجعه به پزشک متخصص برای تشخیص و درمان آنها در آینده رشد اشتغال در این حوزه از میانگین مشاغل بیشتر باشد.
همچنین به دلیل افزایش اختلالات و بیماری های روانی در سال های اخیر به دلیل رشد زندگی شهرنشینی و افزایش استرس، افسردگی و سایر بیماری های مرتبط با این موضوع و نیز با گسترش بخش های نادرست فرهنگ غربی بین خیلی از ایرانی ها و افزایش مشکلات خانوادگی و میان فردی در سال های اخیر پیش بینی می شود نیاز نسل جدید به روانپزشکان در سالهای پیش رو به شکل فراینده ای رشد خواهد داشد. روانپزشکان می توانند در مراکز بهداشتی و درمانی، مراکز روانپزشکی، کلینیک های روانشناسی و روانپزشکی دولتی و خصوصی، مدارس و دانشگاه ها و سایر سازمان هایی که به تخصص آنها نیاز دارند، مشغول به کار شوند. آنها همچنین می توانند به صورت مستقل کار کرده و مطب شخصی داشته باشند.
وضعیت استخدام این شغل در برخی کشورهای جهان به شرح زیر است :
استرالیا - در بازه زمانی 5 سال گذشته میزان استخدام در این شغل رشد 36.4 درصدی داشته و رشد محدود در آینده برای آن پیش بینی شده است.
میزان درآمد روانپزشک
درآمد روانپزشکان در ایران به طور کامل مشخص نیست. اما آنچه مسلم است تا کنون جایگاه این تخصص در بین مردم مشخص نشده و بسیاری از بیماران روانی که درجه ناراحتی روحی آنها خفیف است از مراجعه به روانپزشکان خودداری می کنند. پیش بینی می شود در آینده با افزایش مراجعین به روانپزشکان، سطح درآمد این گروه از افراد نسبت به این زمان افزایش یابد.
درآمد روانپزشک در برخی از کشورهای جهان عبارتند از :
آمریکا - متوسط درآمد سالانه این شغل مطابق با آخرین آمارها در سال 2013، 170.200 دلار بوده است.
استرالیا - متوسط درآمد سالانه روانپزشکان 96.000 دلار (قبل از کسر مالیات) می باشد.
شخصیت های مناسب این شغل
در یک انتخاب شغل صحیح و درست، عوامل مختلفی از جمله ویژگی های شخصیتی، ارزش ها، علایق، مهارت ها، شرایط خانوادگی، شرایط جامعه و ... برای هر فرد باید در نظر گرفته شوند. یکی از مهم ترین این عوامل ویژگی های شخصیتی می باشد. شناخت درست شخصیت هر فرد فرآیندی پیچیده و محتاج به تخصص و زمان کافی است. البته هر فردی ویژگی های منحصربه فرد خود را دارد، حتی افرادی که به نوعی تیپ شخصیتی مشابه دارند، باز هم در برخی موارد با یکدیگر متفاوت هستند.
به طور کلی همیشه افراد موفقی از تیپ های شخصیتی مختلف در تمام مشاغل هستند و نمی توان دقیقا اعلام کرد که فقط تیپ های شخصیتی خاصی هستند که در این شغل موفق می شوند. اما طی تحقیقاتی که صورت گرفته تیپ های شخصیتی ای که برای این شغل معرفی می شوند، عموما این کار را بیشتر پسندیده و رضایت شغلی بیشتری در آن داشته اند.
ENTJ این تیپ شخصیتی شان اجتماعی و سطح نفوذی را که به دنبالش است، در این شغل می یابد. او از چالش های این شغل لذت برده و دوست دارد دانش خود را در دنیای پیرامونش به کار بگیرد.INTJ این تیپ شخصیتی در زمینه های فنی تر حوزه سلامت موفق تر است. او می تواند به طور مستقل و با حداقل دخالت دیگران کار کند.
کلی واژه : روانپزشک – روانپزشکی – وظیفه روانپزشک – وظیفه روانپزشکان – شغل روانپزشکی – دکتر روانپزشک – کارهای یک روانپزشک – درآمد روانپزشک – بازار کار روانپزشکی – فرصت های شغلی روانپزشک
برخی از روانپزشکان معروف
فیلیپ پینل : پدر روانپزشکی جهان
هاراطون داویدیان : پدر روانپزشکی نوین ایران
عبدالحسین میرسپاسی : از پایه گذاران روانپزشکی ایران
محمد ولی سهامی : از بنیانگذاران روانپزشکی کودک و نوجوان
یک امآرآی ساده از مغز: امروزه چنین تصور میشود که بسیاری از بیماریهای روانی ریشه در دستگاه عصبی دارند.
روانپزشکی یکی از تخصصهای پزشکی است. این رشتهٔ تخصصی به بررسی مسایل رفتاری، هیجانی و پیشگیری و درمان اختلالات روانی آدمی میپردازد. ارزیابی روانپزشکی معمولاً شامل اخذ شرح حال و معاینه وضعیت روانی است. معاینه فیزیکی، انجام آزمایش و گاه تصویربرداری از مغز از جمله روشهایی هستند که برای بررسی و ردکردن علل طبی احتمالی ایجادکننده علایم به کار میروند. داروها و رواندرمانیها اساس درمانهای انجامشده در روانپزشکی هستند.
روانشناسی و روانپزشکی
بسیاری اوقات این دو کلمه با هم اشتباه میشوند. به زبان ساده تفاوت آنها به شرح زیر است: روانپزشکان دکتر در طبّ هستند و در روانشناسی هم متخصص اند و در واقع به جامعه پزشکان تعلق دارند، (فقط آنها میتوانند دارو تجویز کنند)و دوره ۱۱ ساله پزشکی و تخصص را گذراندهاند اما برخی از روانشناسان هم با آموزش خاص در کمک به بیماران روانی مهارت مییابند - اینان را روانشناسان بالینی مینامند. روانشناسان بالینی دکتر طب و پزشک نمیباشند واموزش پزشکی ندیدهاند
تاریخچه روانپزشکی در جهان
پیش از تاریخ : در دوران پیش از تاریخ برای درمان بیماریها روانی، جمجمه را سوراخ میکردند.اولین تمدنها در مصر و خاورمیانه: علت بیماریهای روانی را نیروهای جادویی میدانستند و درمانگران اصلی جادوگران بودند که از مناسک مذهبی و جادویی جهت کنترل این نیروها استفاده میکردند.
یونان و روم باستان: توصیف مشکلات روانی با فلسفه درآمیخته بود. بقراط اخلاط اربعه را مطرح کرد و افلاطون و ارسطو نیز نگاه فلسفی به این موضوع داشتند. جالینوس بزرگترین پزشک رومی به وجود اخلاط به شکل طبیعی وغیرطبیعی و چهارحالت گرم، سرد، خشک و مرطوب و همچنین روحهای طبیعی و حیوانی اعتقاد داشت. نه در یونان و نه در روم مسؤلیت اجتماعی در مقابل بیماران روانی وجود نداشت و به جز موارد معدود بیماران یا در خانه محبوس یا به زنجیر کشیده میشدند.
سدههای میانه: دراروپای غربی مسیحی علت اصلی بیماری را علل فراطبیعی میدانستند و اخترشناسی راهنمای اصلی علمی برای هدایت درمانگران بود. در دوره اسلامی جامعه در مقابل حفاظت مشفقانه از افراد مجنون مسئول بود و بیمارستانهایی در بغداد (۷۵۰میلادی) و قاهره (۸۷۳ میلادی) تأسیس گردید که دارای بخشهای روانپزشکی بودند. همچنین چند آسایشگاه ویژه بیماران روانی در دمشق (۸۰۰میلادی) و بعضی از شهرهای دیگر ازجمله شهرهای اسپانیایی تحت فرمان مسلمین برقرار گردید. نظریه مسیحی در مورد جنون بین طرد کردن و تحمل کردن متغیر بود و تنها درقرن سیزدهم بود که بیمارستانهایی با بخشهای روانی در فرانسه، آلمان و سوییس ایجاد گردید. نخستین آسایشگاه در اروپای مسیحی در شهر بالنسیای اسپانیا در سال ۱۴۰۹ تحت تأثیر فرهنگ اسلامی بنا گذاشته شد.
یکی از معروفترین دانشمندان اسلامی ابوعلی سینا در کتاب قانون خود توضیح داد که بعضی از بیماریهای جسمی ناشی از اختلالات هیجانی میباشد. کتاب وی بهطور گستردهای توسط درمانگران مسیحی و مسلمان مورد استفاده قرار گرفت. رنسانس : پاراسلسوس معروفترین طبیب زمان خود بود. این پزشک آلمانیالاصل متولد سوییس نظرات مبهمی در مورد بیماریهای روانی داشت ولی مهمترین نکته در مورد وی توضیح بعضی داروهای ویژه برای بیماریهای روانی و همچنین مطرح کردن رواندرمانی برای بعضی بیماران روانی بود. ویر طبیب آلمانی-هلندی که در سال ۱۵۶۳ کتابی به نام Description of Demons را منتشر کرد و در این کتاب جادوگرانی را که نسبت به اعمال خود مسئول نبوده و خود از نظر روانی بیثبات بودند را مورد خطاب قرار داده و مطرح نمود که این افراد خود نیاز به طبیب دارند. برای سالها این فرد نادیده گرفته شد ولی در سالهای اخیر با ایجاد تئوریهای سایکودینامیک و رواندرمانی نقش ویر به عنوان پیشتاز این تفکرات مشخصتر گردید. پلاتر دو کتاب بزرگ منتشر کرد و همه بیماریهای شناخته شده تا آن زمان را تقسیمبندی نمود.
قرن هفدهم: سیدنهام بسیاری ازعلائم هیستری را شرح داد و فکر میکرد آن ناشی از ارواح حیوانی غیرطبیعی میباشد. Paloo Zacchia اهل ایتالیا که تأکید بر ارزیابی وضعیت روانی توسط درمانگران و نه وکلا و قضات داشت. این دیدگاه شروع روانپزشکی قانونی بود. بارتو در سال ۱۶۲۱ کتاب آناتومی مالیخولیا را نوشت.
فیلیپ پینل. بسیاری او را پدر روانپزشکی میدانند.
قرن هجدهم: دستاوردها و روشنگریها دراین قرن بود که تئوریهای جدید بیماریهای روانی را جایگزین تفکرات قدیم بقراط و دیگرانی که فکر میکردند بیماری روانی ناشی از ارواح است نمود. جالینوس برای اولین بار اصطلاح بیماری اعصاب یا Neurosis و Neurotic را شرح داد. جالینوس بیان کرد که مغز شامل ارگانهای جدا از هم میباشد که هرکدام فضای خاصی را اشغال کرده و شخصیت را شکل میدهند. دراوائل این قرن مجانین را به عنوان بیماریهای غیرقابل علاج زندانی و زنجیر کرده و کتک میزدند ولی کمکمکارهایی که بقیه پزشکان کردند زمینهساز یک اتفاق مهم گردید. پینل در سال ۱۷۹۷ زنجیرهایی را که به پاهای بیماران بیمارستانی در پاریس بسته شده بود را باز نمود. وی طبقهبندی جدیدی ازبیماران روانی را ارائه و بیان نمود علت بیماریهای روانی ناشی از توارث و تأثیر محیط میباشد و همچنین با ارائه متد درمان اخلاقی توانست بعضی از علائم جنون را کاهش دهد.
قرن نوزدهم: کارهای پینل با افرادی چون اسکیرول، فالره و بیلاژه ادامه پیدا کرد. در انگلستان توک و در آمریکا بنجامین راش روانپزشکی جدید را بنیان نهادند. بنجامین راش پدر روانپزشکی آمریکا نام گرفتهاست.
اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم: کرپلین - علائم توهم و هذیان را توضیح داد. بلولر ابداعکننده اصطلاح اسکیزوفرنی بود. ساکل ونیزی در سال ۱۹۳۵ شوک با انسولین را ابداع نمود. بینی و کراتی در سال ۱۹۳۸ الکتروشوک را معرفی کردند. زیگموند فروید ابداعکننده روانکاوی که ناخودآگاه وخودآگاه را مطرح کرد و معتقد بود بسیاری از مشکلات بعدی، ناشی از تعارضات زمان کودکی است. - تئوریهای روانکاوانه با دانشمندانی چون آدلر، یونگ، کارن هورنای و دیگران ادامه پیدا کرد. بهویژه بعد ازجنگ جهانی دوم درمانهایی غیر از درمانهای روانکاوی آنالیتیک مطرح گردید که در درمان بیماریهای مختلف روانپزشکی تأثیر بهسزایی داشت. روان درمانیهای جدید به ویژه رواندرمانیهای کوتاهمدت مطرح شد و در ادامه رفتاردرمانی و شناختدرمانی وارد کارزار گردید؛ و همزمان با این وقایع کشف داروهای مختلف که خود انقلاب دیگری در درمان بیماران بود به وقوع پیوست. - معرفی لتیوم در سال ۱۹۴۹که البته در سال ۱۹۷۰ مورد تأیید FDA قرار گرفت. - کشف داروی کلرپرومازین در سال ۱۹۵۲ - داروهای ضد افسردگی سه حلقهای نظیر ایمیپرامین و همچنین مهارکنندههای MAO در سال ۱۹۵۷ - معرفی کلردیازوپوکساید ودیازپام درسالهای ۱۹۶۰ الی ۱۹۶۳ - معرفی فلوکستین (پروزاک) در سال ۱۹۸۷
تاریخ روانپزشکی ایران
در ایران تاریخ روانپزشکی قدمتی همچون طب دارد. در قرون وسطی که بیماران روانی را در غرب به بهانهٔ جادوگری یا جنزدگی تنبیه یا شکنجه یا غل و زنجیر میکردند در ممالک اسلامی بخصوص ایران رفتاری انسانی با آنان در پیش میگرفتند و با گیاهان دارویی، عطریات، موسیقی و روشهای مشابه مشاوره آنان را درمان کرده یا در آسایشگاههای خاصی نگهداری میکردند. رازی و ابنسینا در کتابهایشان به اختلالهای روانی همچون مالیخولیا، شیدائی (مانیا) و سرسام (دلیریوم) اشاراتی داشتهاند. آنان برای بیماران خود رواندرمانی کرده و اثر هیجان را بر دستگاه قلبی – عروقی شرح دادهاند. روانپزشکی نوین ایران با تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد. در سال ۱۳۱۶ دپارتمان در دانشکده طب شروع به آموزش دانشجویان کرد. نخستین استادان روانپزشکی عمدتاً در فرانسه آموزش دیده بودند و در این بین نام دو استاد گرانقدر دکتر عبدالحسین میرسپاسی و دکتر حسین رضاعی که در واقع پیشگامان علم روانپزشکی نوین در ایران بودند میدرخشد. پیش از تأسیس بیمارستان روزبه در سال ۱۳۲۵، بیماران روانی در تیمارستانهایی نگهداری میشدند که وضع مناسبی نداشتند. اما روانپزشکی نوین ایران با تأسیس بیمارستان روزبه وارد مرحله نوینی شد.
از سالها قبل تا سال ۱۲۹۷ در بیمارستان دولتی (محلی کنونی مرکز پزشکی سینا) چند زیرزمین با درهای آهنی به بیماران روانی اختصاص داشت. در این سال در اثر حادثهای این قسمت از بیمارستان دولتی جدا شد؛ و به شهربانی واگذار گردید. شهربانی نیز بیماران را به ساختمانی در باغ اکبر آباد انتقال داد و به این ترتیب بیمارستان تهران که مبدأ تاریخچه روانپزشکی نوین ایران است به وجود آمد. در ساختمان ۲ طبقه نامبرده چندین اتاق ۲×۱ متر که فقط سوراخهای کوچکی برای روشنایی و نیازهای ضروری در آنها تعبیه شده بود وجود داشت که ۲۶ بیمار مرد و ۱۶ بیمار زن در آنجا نگهداری شده و توسط ۳ نفر پاسبان مراقبت میشدند. در سال ۱۲۹۹ تیمارستان به شهرداری واگذار شد و بودجهای برای پرستار، لباس نظافت و غیره در نظر گرفته و غل و زنجیر به قفلهای آهنی تبدیل شد. سردخانه در باغ شمالی ضمیمه تیمارستان شد؛ و تعداد بیماران به یکصدوپنجاه نفر رسید. از بدو تأسیس تیمارستان تا سال ۱۳۱۹ دکتر لقمان السلطان مسئول بنگاه تیمارستان بود. سال ۱۳۱۶ دکتر رضاعی و سال ۱۳۱۷ دکتر میرسپاسی پس از گرفتن تخصص روانپزشکی به ایران مراجعت و در سمت پزشک بیمارستان دولتی شروع به کار کردند و با سعی و کوشش آنها بین سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ اوضاع بیماران بهتر شد؛ و کمکم بیمارستان وسعت یافت. تا سال ۱۳۳۸ تیمارستان تهران شامل دو قسمت بود که یکی از آنها واقع در خیابان سینا به نگهداری بیماران حاد و خطرناک و دومی بخش مرکزی در خیابان سیمتری به خدمات درمانی برای بیماران آرامتر میپرداختند. هر دو قسمت در سال ۱۳۳۸ به محل فعلی آن در امینآباد انتقال یافت. در پایان این سال تعداد بیماران روانی به هزاروپانصدوپنجاه نفر افزایش یافت. از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰ این تیمارستان به پاس خدمات محمد زکریای رازی به نام وی نامیده شد و در سال ۱۳۴۷ به وزارت بهداری واگذار گردید. در سال ۱۳۱۹ رئیس فرانسوی دانشکده پزشکی ابرلین آموزش روانپزشکی را در تیمارستان تهران بنیان گذاشت. سال ۱۳۳۴ جمعیت حمایت از دیوانگان (که در سال ۱۳۳۵ به جمعیت بهداشت روانی تغییر نام یافت) بنای بیمارستان صد تخت خوابی را در باغ بیمارستان روزبه شروع کرده و آن را نیمهتمام به دانشکده پزشکی اهدا نمود. در مهر ماه ۱۳۳۸ آموزشگاه پرستاری و بهیاری روانی با همکاری وزارت بهداری و دانشکده پزشکی تأسیس شد و امور پرستاری بیمارستان را زیر نظر گرفت. در سالهای ۱۳۰۰، ۱۳۰۲ و ۱۳۰۸ نیز به ترتیب بیمارستانهای روانی مشهد، همدان و اصفهان و در سالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۲۷ بیمارستانهای روانپزشکی تبریز و شیراز تأسیس شدند. بیمارستان خصوصی شامل بیمارستان روانپزشکی میمنت توسط دکتر عبدالحسین میرسپاسی(۱۳۱۷) بیمارستان روانپزشکی چهرازی توسط دکتر سید ابراهیم چهرازی(۱۳۱۸)آسایشگاه دکتر رضاعی توسط دکتر حسین رضاعی(۱۳۱۹) بیمارستان روانپزشکی آزادی توسط دکتر حسین فوده(۱۳۶۴) بیمارستان اعصاب مهرگان(۱۳۶۶) و بیمارستان روانپزشکی ایرانیان(۱۳۸۰) نیز به تدریج وارد فعالیتهای درمانی شدند. در حال حاضر به غیر از بیمارستان چهرازی بقیه مراکز در حال فعالیت هستند و همچنین بسیاری بیمارستانهای دولتی و خصوصی بخش روانپزشکی را به فعالیت خود افزودهاند.