روانکاوی فروید بر این پایه استوار است که تعارضهای ناخودآگاه میان بخشهای مختلف روان (نهاد، من، من برتر) علت اصلی رفتار نابهنجار فرد هستند.
روانکاوی همیشه با نام فروید پدر علم روانشناسی گره خورده است. روانکاوی فروید اساس خیلی از شیوه های علمی رواندرمانی میباشد. با اینکه به نظریات فروید انتقاداتی نیز وارد شده است اما برای علاقمندان به حوزه روانشناسی آشنایی با نظریات فروید از اولویت زیادی برخوردار است.
فروید که بود؟
فروید در ششم ماه مهر 1856 در چکسلواکی به دنیا آمد. پدرش یهودی و تاجر پشم بود و مادرش که 20 سال از پدر فروید کوچکتر بود زنی با محبت و حامی خانواده بود. از هشت فرزند خانواده فروید توانایی ذهنی بیشتری از خود نشان داد. وی پس از تحصیلات دبیرستانی، ابتدا به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و در سال 1882 پس از ازدواج با "خانم مارتا برنیز" به عنوان پزشک متخصص بالینی اعصاب مشغول به کار شد. فروید در اثر آشنایی با شخصی به نام "بروئر" به هیپنوتیزم علاقمند شد و از آن در درمان بیمارانش سود جست و در این باره پیشرفتهای فراوان نمود و کتب بسیار در زمینه روانشناسی علمی و عملی نوشت. هنگامی که هیتلر در سال 1933 به قدرت رسید کتابهای فروید توسط حکومت نازی به آتش کشیده شد. فروید راجع به این اقدام چنین اظهار نظر کرد:"چقدر داریم پیشرفت میکنیم ! اگر در قرن وسطی زندگی میکردیم خودم را میسوزاندند، امروز به سوزاندن کتابهایم قناعت میکنند".
درحالی که تا سال 1934 روانکاوای یهودی دوراندیش تر، آلمان نازی را ترک کرده بودند فروید اصرار داشت در وین بماند. با این حال به توصیه دوستانش به انگلستان سفر کرد و مورد استقبال گرم قرار گرفت و این در حالی بود که به علت ابتلا به سرطان آخرین سالهای عمر خود را با رنج فراوان سپری میکرد. فروید در 23 سپتامبر 1939 بدرود حیات گفت.
چه تفاوتی میان یک روانکاو با روانشناس و روانپزشک وجود دارد؟ بیشتر مردم نمیدانند به چه کسی روانکاو میگویند و چه کارهایی انجام میدهد. برخی از مردم بر این باورند که روانکاوان توانایی شگفتانگیزی برای درمان مشکلات روحی و اختلالات روانی دارند که فراتر از روانشناسان و روانپزشکان است.امروزه در سراسر جهان کسانی خود را به نام روانکاو معرفی میکنند برخی از این افراد آموزشهای مورد نیاز را برای انجام روشهای روانکاوی زیر نظر مراکز علمی دیدهاند و برخی دیگر کسانی هستند که آشنایی درستی با روانکاوی ندارند و بدون هیچ مهارت و تخصصی خود را روانکاو مینامند. در این نوشته خواهم گفت که روانکاو کیست و چه کارهایی انجام میدهد.
روانکاوی شاخهای از روانشناسی است پس روانکاو یک روانشناس است.
زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی را نخستین کسی بود که رویکرد روانکاوی را همانند یک دین در جهان گسترش داد. دیدگاههای فروید پیرامون انسان و فرآیندهای روانیش همواره هواداران و مخالفان فراوانی داشت تا جایی که یکی از برجستهترین شاگردان او کارل گوستاو یونگ با دیدگاههای او مخالفت میکند و دیدگاههای خود را در زمینهی روانکاوی بیان میکند. با گذر زمان روانکاوان تازهای گام به این راه میگذارند و دانش روانکاوی زیرشاخههایی پیدا میکند که هر کدام نمایانگر رویکرد گروهی از روانکاوان نسبت به دانش روانکاوی است. اما آن نام زیگموند فروید را هیچ گاه نمیتوانیم از روانکاوی حذف کنیم. او کسی بود که شیوههای نوین رواندرمانی را پیادهسازی کرد. زیگموند فروید در گفتوگویی که با رادیو بیبیسی داشت گفت: روانکاوی بخشی از روانشناسی است. پس بر پایهی گفتهی زیگموند فروید نخستین تعریفی که از روانکاو خواهیم داشت این است که روانکاو یک روانشناس است.
ادامه مطلب ...
روانکاوی یکی از سبک های روانشناسی است که مبدع آن دکتر زیگموند فروید بوده است.
روانکاو کیست و روانکاوی چیست؟
روانکاو یک متخصص روانشناسی یا روان پزشک است که رویکرد درمانی خود را روانکاوی انتخاب کرده است. روانکاوان باور دارند که اختلالاتی که مراجع به خاطر آن ها به درمانگر مراجعه می کند تنها روبنای بیماری هستند و درواقع مسئله اصلی در افراد نوع شخصیت و کارکتر آن هاست که ایجاد بیماری می کند. روانکاوان با بررسی گذشته افراد سعی می کنند تا این الگوها را از افراد شناسایی کنند و در نهایت با اعمال تکنیک های روانکاوی، ساختار شخصیتی افراد را مقاوم تر از گذشته کنند.
ادامه مطلب ...
جامعهشناسان و آسیبشناسان معتقدند که خانواده از هم گسسته، در کنار عواملی چون درآمد پایین، تربیت ضعیف فرزندان، نظارت ناچیز والدین، بهره هوشی پایین، فقدان موفقیت و بیش فعالی، از جمله عوامل قوی بروز بزهکاری در افراد به شمار میآید.
جامعهشناسان و آسیبشناسان معتقدند که خانواده از هم گسسته، در کنار عواملی چون درآمد پایین، تربیت ضعیف فرزندان، نظارت ناچیز والدین، بهره هوشی پایین، فقدان موفقیت و بیش فعالی، از جمله عوامل قوی بروز بزهکاری در افراد به شمار میآید. خانواده نظام اجتماعی پویایی است که برای خود ساختار، اجزاء و قواعدی دارد و در بین تمامی نهادها، سازمانها و تأسیسات اجتماعی، نقش و اهمیتی خاص و بسزا دارد.خانواده در زمره عمومیترین سازمانهای اجتماعی است که برآیند یا انعکاسی از کل جامعه است. بدین ترتیب، نهاد خانواده مانند سایر نهادهای اجتماعی دارای کارکردهای متنوعی در درون و بیرون از خود یعنی عرصه اجتماعی است.
در زمینه ارتباط با فرزندان، نهاد خانواده از درون، با اثر گذاری بر اعضای خود نقش تعیین کنندهای دارد.به لحاظ اینکه ارتباطات مستقیم و چهره به چهره بین اعضای خانواده وجود دارد، تاثیرات متقابل بین اعضا از عمق و پایداری بیشتری برخوردار است. بنابراین خانواده را میتوان معیاری برای شناخت آسیبهای اجتماعی دانست و برای پی بردن به علل این انحرافات، به خانواده مراجعه کرد.پیشرفت روزافزون تکنولوژی و صنعت و شهرنشینی باعث ازدیاد مسائل و مشکلات بسیاری چون انحرافات، بزهکاریها، جرمها و جنایات، خودکشیها و شاید از همه مهمتر که در واقع منشاء اکثر انحرافات است، ستیزههای خانوادگی و طلاق میباشد که یکی از دردناکترین مسائل اجتماعی قابل بحث در جامعه ما و اکثر جوامع بوده و متاسفانه آمار آن روز به روز در حال افزایش است.
تحقیقات نشان دادهاند که آمار طلاق در روستاها بسیار پایینتر از شهرها است. علت اصلی آن رامی توان پایبند بودن روستائیان به ارزشها، سنت،اعتقادات مذهبی و توقعات کم دانست؛ در حالیکه در شهر مسئله صنعتی شدن جامعه مصرفی، توقعات بیجا و عدم پایبندی به ارزشها و سنتها از عوامل مهم افزایش درصد ستیزه و طلاق میباشد.پیوند زناشویی یک موهبت الهی و یک پیوند ملکوتی است که باید به آن ارزش و بهای فراوانی داده شود و مهمتر از این پیوند، استواری بنای خانواده میباشد و این مهم بدست نمیآید مگر در محیطی مملو از محبت و عاطفه و با پرورش و تربیت فرزندانی صالح و شایسته. در خانوادهای که فضای حاکم بر آن سرشار از صفا و صمیمیت است؛ علاقه و تعاون بین اعضای آن حکم فرماست و شخصیت هر فرد مورد احترام بوده و ارزش و احترام هر کس به میزان تقوی،
معلومات و گذشت وی میباشد.در چنین خانواده وقتی نهاد خانواده از یک سو نقش و کارکرد خود را برای پاسخگویی به انتظارات اعضا از دست میدهد و از سوی دیگر در نظارت و کنترل بر سلوک آنان ناتوان میشود، با نوعی خانواده از هم گسسته مواجه میشویم.
در این باره عدهای بر این باورند که خانواده از هم گسسته، در کنار عواملی چون درآمد پایین خانواده، تربیت ضعیف فرزندان، نظارت ناچیز والدین، هوش بهر پایین، فقدان موفقیت و بیش فعالی، یک پیش بینی کننده قوی بزهکاری است.تغییر و دگرگونیهای سریع و بیسابقه اجتماعی و فرهنگی، کانونهای خانوادگی را در سالهای اخیر با مسائل مختلفی مواجه کرده است. در این میان تغییر الگوی اقتصادی، بالا رفتن میزان مصرف، عدم تعادل بین درآمدها و هزینههای زندگی، موجبات بحرانهای خانوادگی را فراهم کرده است. لذا راه برای آلودگی و ارتکاب اعضا به بزههای اجتماعی باز خواهد شد و به واسطه طرد عنصر بزهکار از جامعه و خانواده، بطور طبیعی فرد دچار آشفتگی هویت شده، خود را از جمع بیگانه احساس میکند و این روند میتواند شدت ارتکاب به بزههای بیشتر و بزرگتر را به دنبال داشته و نقش تخریبی آن در تامین امنیت اجتماعی افزایش یابد.