همه چیز درباره اعصاب و روان

همه چیز درباره بیماری های اعصاب و روان و راههای درمان آنها ( نکته مهم: مطالب تنها جنبه اطلاع رسانی دارد و توصیه پزشکی تلقی نمی شوند)

همه چیز درباره اعصاب و روان

همه چیز درباره بیماری های اعصاب و روان و راههای درمان آنها ( نکته مهم: مطالب تنها جنبه اطلاع رسانی دارد و توصیه پزشکی تلقی نمی شوند)

دین وتاثیر آن بر انحرافات جامعه

نتیجه تصویری برای انحراف  هنجارهای اجتماعی
دین، قوی ترین و محکم ترین ریسمان الهی است که انسان، فقط با تمسک به آن می‏تواند به هدف و مأوای والای خویش که همان مقام خلیفة اللهی است، نائل گردد. اما مسئله اصلی این است که دین چگونه و از چه راهی توانسته است، قدرت انسان را بالا ببرد و وی را در مقابل لذت‏های دنیوی، عصیان و سرکشی‏ها بیمه نماید؟‌این نوشتار با بهره گیری از روش علوم اجتماعی در کشف این مقصود بر آمده است. طبق یک نگاه کلی تمام معارف و دستورالعمل‏های دینی این مسئولیت را به عهده دارند، زیرا دین دارای حلقه‏های به ظاهر متفاوت، اما از روحی واحد برخوردار است، البته با نگاهی خاص تر می‏توان به دو راهکار نظری و عملی دین اشاره نمود که در راهکار نظری به سه مقوله مهم ترسیم بدی‏ها و خوبی‏ها، ترسیم پاداش، عقوبت و مجموعه معارف بنیادین عنایت دارد و راهکار علمی از طریق تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر بر این مهم گام بر می‏دارد؛ اگر چه در ظاهر، بعضی از این موارد فردی و بعضی دیگر ظاهری اجتماعی دارند، لیکن هر دو در هم تنیده شده و قابل تفکیک نمی‏باشند.
 هر جامعه‏ای دارای افکار، عقاید و باورهای خاصی است که با توجه به آن، هم احساسات و علایق ویژه‏ای مورد پسند قرار می‏گیرد و هم رفتارهای خاصی مقبول شناخته می‏شود. به این قواعد و معیارها که افکار و احساسات درست و قابل قبول و نیز رفتارهای مناسب و مورد انتظار را در هر شخص تعیین می‏کنند، «هنجارهای اجتماعی»می‏توان نامید و تخلف از آن هنجارها را «انحراف اجتماعی»می توان نامید.دین نیز به عنوان نظامی که از سوی خداوند در قالب کتاب و سنت نازل گردیده است، معیارها و هنجارهایی برای اندیشه، احساس و عمل دارد. 
هنجارهای دینی، اگر چه در جامعه ای دینی که اکثریت آن را دینداران تشکیل داده‏‏اند، تا اندازه‏ای زیاد با هنجارهای اجتماعی مطابقت داشته و تخلف از آن، به عنوان انحراف اجتماعی تلقی می‏شود، ولی لزوماً هر هنجار دینی، معیار قابل قبول جامعه و هنجار اجتماعی نمی‏باشد بلکه ممکن است هنجارهایی در این زمینه وجود داشته باشد که در جامعه مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته باشد. به گونه ای که نه تنها از ارتکازات افراد حذف شده باشد، بلکه در قوانین مکتوب نیز اثری از آن دیده نشود. هم چنانکه ممکن است هنجارهایی مورد قبول جامعه باشد که در دین وجود نداشته باشد یا مخالف آن موجود باشد. 
به طور مسلم، دین نه تنها درصدد حفظ هنجارهای اجتماعی مخالف با هنجارهای دینی نیست، بلکه خواستار مبارزه با آن هنجارها نیز می‏باشد؛ لذا انبیا را به مبارزه با بت پرستی که مطابق هنجارهای اجتماعی قومشان بود، فرا می‏خواند. همچنین شأن هدایتگری دین اقتضا می‏نماید که از هنجارهای اجتماعی غیر دینی (نه مخالف و مغایر دین) هم که بی ارتباط با وظیفه هدایت است، حمایتی نداشته باشد. 
بنابراین وقتی از نقش دین در جلوگیری از انحرافات اجتماعی سخن می‏رود، مقصود انحراف از آن دسته هنجارهای اجتماعی است که به نحوی (امضایی یا تأییدی) هنجار دینی نیز شمرده شود. هم چنانکه زمانی از انحرافات اجتماعی سخن به میان می‏آید، هنجارهای دینی غیر اجتماعی (هنجارهایی دینی که مورد توافق جامعه به عنوان معیار عمل و هنجار قرار نگرفته است)، مورد بحث قرار نمی‏گیرد. 
برای بررسی نقش دین در جلوگیری از انحرافات اجتماعی این سؤالات باید مطمح نظر قرار بگیرد:
1- آیا از دین می‏توان انتظار مقابله با انحرافات اجتماعی را داشت؟
2- در صورت به جا بودن این انتظار، آیا دین توانایی مقابله با انحرافات اجتماعی را دارد و به عبارت دیگر، آیا دین از راهکارهای مناسب برای مقابله با انحرافات اجتماعی برخوردار است؟
3- آیا راهکارهای دین، در جوامع امروزی نیز دارای کاربرد است؟
انتظار از دین
یکی از اهداف مسلم دین، که در آیات متعدد قرآن کریم بر آن تأکید شده است، هدایت و راهنمایی انسان به سوی شناخت و عبودیت پروردگار است.
هدایت و راهنمایی انسان از طریق رعایت و عمل به احکام، دستورات و هنجارهای خاصی مبتنی گشته است، به گونه ای که بدون رعایت آنها، هدایت ممکن نمی‏باشد. 
با پذیرش شأن هدایتگری دین از یک سو و ابتنای هدایت بر رعایت هنجارهای دینی از سوی دیگر، ناگزیر باید پذیرفت که دین نمی‏تواند دغدغة رعایت هنجارهای دینی را (خواه هنجارهای دینی ـ اجتماعی، خواه غیر اجتماعی) از سوی مردم نداشته باشد و درصدد مقابله با تخلف از آن هنجارها برنیاید. در واقع، موضع بی تفاوتی قائل شدن برای دین در مبارزه با انحرافات، به منزله در نظر نگرفتن شأن هدایتگری دین است. 
راهکارهای دین 
دین از یک سو با ارائه علوم و معارف خاص و از سوی دیگر با توصیه بر اعمال و رفتارهای ویژه، نقش مؤثری را در بازداشتن افراد از انحرافات ایفا می‏نماید. 
راهکار اول که بر طبق آن، دین از طریق ارائه شناخت‏های خاص بر افراد تأثیر می‏گذارد و آنان را از انحرافات باز می‏دارد، «راهکار شناختی» یا «نظری» می‏توان نامید و راهکار دوم که جلوگیری از انحرافات از طریق «عمل افراد» صورت می‏گیرد، «راهکار عملی» می‏توان نامید در این نوشتار ابتداً راهکار نظری توصیف و سپس ساز و کار این راهکارها بیان می‏گردد:
  • الف) راهکارهای نظری 
معارف و شناخت‏های دین که در بازداشتن افراد از انحرافات مؤثر است، تحت سه مقوله می‏باشد:‌ ترسیم و ساز و کار پاداش‏ و عقوبت؛ بدی و خوبی و معارف بنیادین. 
ترسیم و ساز و کار پاداش‏‏ و عقوبت‏
دین برای افراد مؤمن، نیکوکار و به طور کلی کسانی که دستورها و هنجارهای دینی مربوط به اندیشه و عمل را به خوبی رعایت می‏کنند، متناسب با میزان پایداری آنان بر هنجارهای مذکور، پاداش‏هایی معرفی می‏نماید که آن اعم از پاداش دنیوی و اخروی است که به چند عنوان نمونه آن در قرآن کریم اشاره می‏گردد: پاداش‏هایی چون نعمت‏های بهشتی، احساس رضایت‏مندی، سرور و افتخار، جلب نظر و توجه الهی، به دست آوردن یقین، اطمینان و آرامش، برخـورداری از کمـک‏های ویـژة الهی در دنیا و برخورداری از هدایت بیشتر الهی و… 
در مقابل، دین عقوبت‏هایی را برای کفار،‌ بدکاران و کسانی که از هنجارهای دینی تخلف می‏نمایند، ترسیم می‏کند. عذاب‏های اخروی، پشیمانی و سرافکندگی، برخوردار نبودن از نگاه، توجه و رضایت‏ الهی، شک، تردید و ناآرامی از جمله این عقوبات است.
سازوکار شناخت مربوط به پاداش و عقوبت:
در درون طبیعت و فطرت انسان نیازهای متنوعی وجود دارد که با تأمین آن، احساس آرامش، خوشی و لذت می‏نماید و در صورت عدم تأمین، دچار ناآرامی و ناخوشی می‏گردد. از همین جهت انسان نسبت به رفتار و عملی که مقرون به پیامد خوشایند تأمین نیاز است، رغبت داشته و از عملی که پیامد ناخوشایند را به دنبال دارد، گریزان است. بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی، همانگونه که پیامدهای واقعی عمل(تشویق، یا تنبیهی که مقارن عمل دریافت شود) رفتار فرد را بر می‏انگیزد، پیامدهای مورد انتظار آن هم که به صورت نمادین، در ذهن بازنمایی شده است، نیز رفتار فرد را بر می‏انگیزد.بنابراین، شناخت‏هایی که از دین در بارة پاداش و عقوبت دریافت می‏شود، در صورت درونی شدن می‏تواند آدمی را به سوی کارهای شایسته که مقرون با پاداش‏های مورد انتظار است، سوق دهد و از کارهای ناشایست که همراه با عقوبت مورد انتظار است، باز دارد. به عبارت دیگر، انسان را به رعایت هنجارهای دینی و دوری از انحراف وادار نماید.
ترسیم و ساز و کار بدی‏ و خوبی
انسان بر طبق طبیعت و فطرت خویش و همچنین بر اساس آموزه‏های اجتماعی، ‌چیزهایی را خوشایند و‌ زیبا و چیزهایی را ناخوشایند و نامطلوب می‏یابد؛ به گونه ای که درک این زیبایی و زشتی در انسان نهادینه شده است. امور خوب و بد دینی نیز به همین ترتیب شکل می‏گیرد، زیرا دین با بیاناتی متنوع و با استفاده از تعابیری خاص سعی می‏نماید، تا زشتی و بدی، زیبایی و خوبی بعضی اعمال را همچون ناخوشایندی و زشتی‏ها و یا خوشایندی و زیبایی‏های طبیعی و اجتماعی مجسم نموده و برای ما «درونی»سازد. 
به عنوان نمونه در قرآن کریم از قمار، شراب، گوشت خوک، مردار و خون به رجس و پلیدی تعبیر می‏شود.از منافقین به سبب اعمال ناشایست شان، به عنوان افراد بیمار دل یاد می‏شودو از مال حرام، عقاید نادرست و افراد بدکار به خبیث، آلوده و ناپاک تعبیر می‏گردد‏در مقابل، دربارة چیزهای حلال، عقاید درست و افراد درستکار از تعبیر طیب، پاک و دلپذیر، استفاده می‏شود.همچنین از افراد مومن و درستکار با صفاتی چون سمیع، بصیر، هدایت شده، دارای نور، زنده دل، صاحب عقل و دانش توصیف می‏گردد
سازوکار شناخت مربوط به خوبی و بدی:
همان گونه که یک عمل می‏تواند پیامدهای بیرونی مثبت یا منفی (خواه پیامدهای واقعی؛ خواه پیامدهای مورد انتظار) داشته باشد، می‏تواند پیامدهای درونی نیز داشته باشد. پیامدهای درونی یک عمل، طی «واکنش خود سنجی»و بر اساس معیارهای درونی شخص در بارة خوبی یا بدی یک عمل ایجاد می‏گردد. 
البته، اگر شناخت‏های دین در بارة زشتی و زیبایی، خوبی و بدی اعمال به نحوی درونی گردد (که هر عملی را که دین زشت دید، انسان نیز زشت ببیند و آنچه را زیبا ببیند، آدمی زیبا ببیند)، از اعمال خلاف هنجار‏های دینی به جهت فرار از ارزیابی خود سنجی منفی دوری می‏گزیند و به همنوایی با هنجارهایی دینی، به جهت دستیابی به ارزیابی و خودسنجی مثبت روی می‏آورد. 
پیامدهای مثبت و منفی درونی عمل از چنان تأثیری برخوردار است که می‏تواند به مقابله با پیامدهای بیرونی عمل برخیزد. به عنوان مثال انبیا، افراد انقلابی و اصلاحگران جامعه، به خاطر ارزیابی مثبتی که از اعمال خود دارند، پیامدهای ناگواری را که مترتب بر نقض بعضی از هنجارهای حاکم بر جامعه‏شان است، بر دست کشیدن از رسالتشان ترجیح می‏دهند. همچنان که پیامدهای بیـرونی عمل آنگاه بیشترین تأثیر را دارد که با پیامدهای درونی عمل همساز باشد.
بنابراین با توجه به محوریت نقش پیامدهای درونی در رفتار، می‏توان شناخت‏های دینی مربوط به خوبی و بدی اعمال را که معیار خود سنجی و ارزیابی درونی است، از اساسی ترین راهکارهای دین برای مقابله با انحرافات دانست. این اهمیت در حدی است که بعضی از روایات بدترین حالت جامعه را از لحاظ انحراف تبدیل «منکر» به «معروف» و تبدیل «معروف» به «منکر» معرفی کرده‏اند.زیرا وقتی عملی را که دین منکر و زشت می‏داند، در جامعه به عنوان معروف و زیبا تلقی گردد، دیگر کسی با انجام آن عمل دچار ارزیابی منفی از خود نخواهد شد، هم چنانکه وقتی جامعه معروف و زیبا را منکر و زشت دید، انجام آن معروف، نه تنها ارزیابی مثبت شخص از خود را به دنبال ندارد، بلکه با انجام آن دچار ارزیابی و خودسنجی منفی خواهد شد. 
ترسیم و ساز و کار معارف بنیادین
ترسیم دین از زشتی‏ها و زیبایی‏ها، آنگاه درونی می‏شود که مستند به خداوند دانا گردد، زیرا تنها اوست به انسان اشراف کامل دارد و هر آنچه در جهت سعادت وی است، آگاهی داشته و از هر چه باعث نگون بختی است، اطلاع داشته است. 
بنابراین، از یک سو به مجموعه معارفی نیاز است که وجود خداوند دانا و آگاه از مصالح و مفاسد را اثبات نماید و از سوی دیگر انتساب آن تعابیر به خداوند را روشن سازد.
همچنین، وقتی پاداش‏ها و عقوبت‏های اخروی و دنیوی به مرحله باور می‏رسد که انسان پاداش‏های مذکور را صادر شده از سوی خداوند حکیم، عادل، مهربان و توانا بداند که افراد را به تناسب اعمالشان پاداش می‏دهد. از این رو، علاوه بر اثبات خداوند حکیم، عادل و … ، به اثبات صدور آن سخنان از سوی خداوند هم نیاز است.
بطور خلاصه پذیرش و درونی سازی ترسیم خوبی و بدی، پاداش‏ و عقوبت، مبتنی بر مجموعه معارفی است که «معارف بنیادین» می‏توان نامید، لذا همة معارفی که به توصیف خداوند، آیات و نشانه‏های او، اثبات عالم آخرت، اثبات الهی بودن قرآن و اموری از این قبیل می‏پردازد، از جملة معارف بنیادین شمرده می‏شود. 
سازوکار معارف بنیادین: 
البته تأثیر شناخت‏های مربوط به پاداش و عقوبت و نیز شناخت‏های مربوط به خوبی و بدی‏، آنگاه در بازداشتن افراد از انحرافات مؤثر است که برای آنان درونی گردد و این امر مستلزم آن است که معارف بنیادین که مبتنی بر آن شناخت‏ها است، باور درونی گردد. 
بنابراین، به هر میزان که افراد از معارف بنیادین دین، آگاهی داشته باشند و آن را درونی سازند، به همان میزان شناخت‏های مربوط به پاداش‏ها و عقوبت‏ها، درونی می‏گردد و در نتیجه به همان میزان از انحراف و ناهنجارهای دینی دوری می‏شود. 
از همین جهت قرآن کریم نماز را که در بردارندة چکیدة قرآن (سورة حمد) و معارف بنیادین است، بازدارنده از کارهای زشت و ناپسند معرفی می‏کند. [20]
  • ب) راهکارهای عملی
راهکارهای عملی را می‏توان به دو دسته کلی تقسیم نمود:
1. توصیه‏های فردی؛ رفتاری که هر کسی با عمل به آن می‏تواند خودش را از انحراف دور نماید.
2. توصیه‏های اجتماعی؛ رفتاری که افراد برای بازداشتن یکدیگر از انحراف باید به کار گیرند. 
توصیه‏های فردی
دین اعمالی را توصیه می‏کند که انجام آن باعث درونی شدن شناخت‏ می‏گردد که به عنوان راهکارهای نظری مطرح شد. درونی شدن شناخت‏های مذکور هم چنان که بیان گردید، از طریق سازوکارهای خاص به دور شدن افراد از انحرافات می‏انجامد. 
اعمال و عباداتی مانند: تلاوت مقدار ممکن قرآن کریم در هر شبانه روز، اقامه نمازهای پنجگانه و نوافل، تفکر در خلقت آسمان و زمین، حج، روزه، صله رحم و به طور کلی همة افعالی که به عنوان عبادت و اطاعت خداوند انجام می‏شود، همه از مقولة توصیه‏های رفتار فردی است. 
سازوکار تأثیر توصیه‏های فردی بر درونی شدن شناخت‏های سه گانه را از دو طریق می‏توان تبیین نمود: 
اولاً: اعمال مذکور، در بردارندة مجموعه ای از معارف و شناخت‏ها است که توجه به خداوند محور مهم آن می‏باشد، اگرچه در بعضی از این اعمال توجه به خداوند متعال چندان ظاهر نیست، مثل صله رحم؛ به همین جهت پیوستگی و مداومت بر اعمال مذکور سبب تکرار و یادآوری دائم آن شناخت‏ها می‏گردد و در نتیجه تثبیت و درونی می‏شود، لذا اقامه نماز و تلاوت قرآن موجب ارتباط مستمر انسان با مجموعه ای از معارف بنیادین و تثبیت آن در درون ذهن و قلب می‏شود، همچنین سایر عبادات مانند: روزه، زکات، صلة رحم و … ، اگر به قصد اطاعت خداوند انجام شود، مستلزم توجه به خداوند و تثبیت این شناخت بنیادین در انسان می‏گردد. 
ثانیاً:‌ همان گونه که در مباحث روانشناختی بیان شده است، انسان‏ها دارای نظام سه جزئی مرکب از باورها، نگرش‏ها و رفتارها هستند، این سه جزء شناختی، عاطفی و رفتاری، در جهت سازگاری و همسازی با یکدیگر تغییر می‏کنند.به گونه ای که اعتقاد به درستی یک عمل (مثلا خوردن غذای خاص)، کمابیش انسان را به نگرش مثبت (دوست داشتن آن غذا) و نیز به انجام آن عمل (خوردن آن غذا) سوق می‏دهد؛ به همین ترتیب عادت به یک رفتار، نگرش مثبت و اعتقاد به درستی آن را تسهیل می‏نماید. قرآن کریم نیز در آیات متعدد از تأثیر رفتار بر باورها سخن گفته است؛ به عنوان نمونه، عبادت پروردگار را (که ازمقوله رفتار و عمل است) موجب «یقین» می‏داند.در مقابل، پیروی از هواهای نفسانی و انجام کارهای بد را عامل انکار عالم آخرت و تکذیب آیات الهی معرفی می‏کند. 
بنابراین می‏توان اذعان نمود، هر گونه عملی که به عنوان اطاعت و عبادت خداوند انجام می‏شود، می تواند باور قلبی انسان نسبت به وجود خداوند را که اساس معارف بنیادین است، را تثبیت نماید؛ در نتیجه توصیه‏های فردی، موجب درونی شدن معارف بنیادین می‏گردد که این شناخت‏ از طریق مکانیزم‏هایی سبب پیشگیری افراد از انحراف می‏شود. 
توصیه‏های رفتاری دین برای اینکه افراد، یکدیگر را از انحراف بازدارند، به دو دسته تقسیم می‏شود:
الف) رفتارهایی که افراد قطع نظر از اینکه انحرافی از سوی آنان ایجاد شده باشد، باید نسبت به یکدیگر انجام دهند که از مهمترین این رفتارها می‏‏توان به «ارشاد» و «تبلیغ» اشاره نمود.
ب) رفتارهایی که افراد پس از بروز انحراف، به منظور مقابلة با آن باید انجام دهند که به این نوع رفتار «امر به معروف و نهی از منکر» اطلاق می‏شود. 
ارشاد و تبلیغ
بر اساس آنچه که در قرآن کریم آمده است، انسان‏ها موظف هستند، همدیگر را به «خیر» دعوت کنند؛مقصود از خیر بر طبق بعضی روایات، تبعیت از قرآن و سنت است؛بنابراین آنان وظیفه دارند، دیگران را به تبعیت از قرآن و سنت فرا بخوانند.
بخش عمدة محتوای قرآن و سنت که انسان موظف به تبعیت از آن و دعوت دیگران می‏باشد، همان سه نوع معارفی است که در راهکارهای نظری به آن اشاره گردید. 
هم چنان که در بخش راهکارهای نظری توضیح داده شد، درونی شدن شناخت‏های سه گانه مذکور از طریق سازوکارهایی خاص، به دور شدن افراد از انحرافات منتهی می‏شود. بنابراین، در ارشاد و تبلیغ که دعوت به معارف سه گانه است، اگر دعوت کننده بتواند آن را برای افراد درونی نماید، آنان را از طریق سازوکارهای خاص به دوری از انحرافات سوق می‏دهد. 
امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر، راهکاری عملی است که در دین از جایگاه ویژه ای برخوردار است و بر آن تأکید فراوانی شده است، به طوری که از آن به عنوان بلند مرتبه ترین و شریف ترین فرایض و نیز فریضه بزرگی که همة فرایض دیگر به وسیله آن اقامه می‏شوند، نام برده شده است.سازوکار امر به معروف و نهی از منکر در بازداشتن از انحرافات، در دو سطح خرد و کلان قابل مطالعه است. در سطح خرد وقتی سخن از سازوکار امر به معروف و نهی از منکر در بازداشتن از انحراف می‏رود، مقصود این است که چگونه عمل فرد امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر در بازداشتن افراد، از انحراف اثر گذار است. لکن در سطح کلان، سازوکار امر به معروف و نهی از منکر از زاویه عمل آمر و ناهی و بازتاب فرد مورد امر و نهی مطالعه نمی‏شود، بلکه موضوع مطالعه مجموع فعالیت‏هایی است که در سطح جامعه و نه فرد، در راستای جلوگیری از انحرافات در سطح کلان انجام می‏گیرد. کلیه فعالیت‏های سازمانی دولتی و غیر دولتی، از جمله دستگاه قضایی، نیروی انتظامی، رسانه‏های جمعی و … در همین سطح قابل مطالعه است. بررسی سطح کلان، به خاطر گسترة وسیع آن، از حوصله این مقاله خارج است، لذا به بررسی سطح خرد امر به معروف و نهی از منکر بسنده می‏شود.
امر به معروف و نهی از منکر در سطح مورد بررسی، دارای صورت‏های مختلفی است که ضمن بیان آن، ساز و کار هر یک در بازداشتن از انحراف، جداگانه تبیین می‏گردد. 
مراتب امر به معروف و نهی از منکر:
1- برخوردهای قلبی: 
در این مرحله انسان با اعمال خاص، مانند دوری و رویگردانی از کسی که مرتکب منکر و یا ترک معروفی می‏گردد، ناخشنودی خود را از عمل وی ابراز می‏نماید.برخوردهای قلبی می‏تواند در قالب هر گونه حرکات که نشان دهندة انزجار انسان از عمل فرد منحرف است، مانند اخم کردن، یا قطع دوستی و ارتباط اجرا گردد. 
اعلان انزجار که به نوعی دریغ داشتن احترام، عاطفه و توجه نسبت به فرد منحرف است، در واقع تنبیهی است که نیازهای عاطفی، تعلق و عزت نفس را به مخاطره می‏اندازد و از این جهت موجب بازداشتن فرد از انحراف می‏شود. 
قطع ارتباط و مراوده با فرد منحرف، بسته به محدودیت یا گستردگی ارتباطی که انسان قبلاً با او برقرار کرده، نیازهای مختلفی را می‏تواند تهدید نماید. به عنوان مثال در ارتباطات گسترده ای مانند: ارتباط پدر و مادر با فرزند غیر مستقل خود، در صورت قطع شدن می‏تواند، مجموعه ای از نیازهای فیزیولوژیک، عاطفی، امنیت و … را به خطر ‏اندازد و از این طریق می‏توان فرزند را از انحراف بازدارد. 
2- برخوردهای زبانی: 
در این مرحله فرد به وسیله گفتار نرم، موعظه و ارشاد، یا در صورت لزوم با گفتار تند تهدید آمیز، شخص متخلف را وادار به اطاعت و ترک معصیت می‏نماید.برخوردهای زبانی شکل‏های مختلفی دارد که به چند صورت آن اشاره می‏گردد: 
الف) تبیین و ترسیم پیامدهای سوء اخروی یا دنیوی عمل فرد منحرف؛ 
تبیین پیامدهای سوء اخروی یا دنیوی عمل می‏تواند موجب شود تا فرد منحرف پیامدهای مورد انتظار عملش را به صورت نمادین بازنمایی نماید. پیامدهای مورد انتظار همانند پیامدهای واقعی می‏تواند انسان را از عمل انحرافی باز دارد. 
ب) تبیین و ترسیم زشتی عمل ارتکابی و زیبایی عمل ترک شده؛
تبیین زشتی یا زیبایی عمل برای فرد منحرف، می‏تواند او را به واکنش خود سنجی منفی واداشته و از انحراف باز دارد.
ج) تهدید یا توعید فرد منحرف در رابطه با بعضی از خواسته‏ها و نیازهای او؛
تهدید یا وعید فرد منحرف موجب می‏گردد، تا پیامدهای مثبت یا منفی که از سوی آمر و ناهی متوجه اش می‏شود، به صورت نمادین بازنمایی کند و به جهت برخورداری از پیامدهای مثبت و به منظور فرار از پیامدهای منفی از انحراف باز‏ایستد. 
د) توبیخ و تحقیر فرد منحرف از طریق زبان و کلام؛ 
توبیخ و تحقیر نوعی تنبیه بیرونی است که دربارة نیازهای عاطفی، تعلق و عزت نفس، اعمال می‏گردد. این تنبیه بیرونی، در صورت همسازی با تنبیه درونی می‏تواند، فرد منحرف را از انحراف بازدارد. 
3- برخوردهای یدی: 
در این مرحله به واسطة زدن، مجروح نمودن و امثال آن فرد متخلف تأدیب می‏شود.بعضی از فقها برخورد یدی را عبادت می‏دانند، برخورد یدی به این معنا در حیطة وظایف حکومت و مبتنی بر اذن حاکم است.
برخوردهایی که از طریق ید اعمال می‏شود، نوعی تنبیه جسمانی است که در صورت همسازی با تنبیه درونی خود سنجی، می‏تواند به بازداشتن فرد متخلف، از انحراف اجتماعی بیانجامد. به طور خلاصه، شکل‏های گوناگون امر به معروف و نهی از منکر، از طریق پاداش‏ یا عقوبت، بیرونی یا درونی، واقعی یا مورد انتظار، در جهت کنترل انحرافات عمل می‏شود. 
کارایی امر به معروف و نهی از منکر در جوامع امروزی
مشاهدة مواردی از ناکامی و بی تأثیری در مکانیزم امر به معروف و نهی از منکر، چنین احساسی را به افراد القا می‏کند که این راهکار در جامعة‌ امروزی چندان مؤثر نمی‏باشد. 
احساس ناکارآمدی امر به معروف و نهی از منکر در جوامع امروزی آنگاه درست است که در یکی از قالب‏های معقول و منطقی ذیل قرار گیرد: 
الف) باید ثابت گردد، بر اساس روش‏های علمی(و نه مشاهدات شخصی و غیر روشمند)، امر به معروف و نهی از منکر، نه تنها در سطح خرد (امر و نهیی که یک فرد نسبت به دیگری دارد)، بلکه در سطح کلان نیز، در جامعه امروزی فاقد تأثیر و کارایی است؛ البته این نظریه از طریق علمی قابل اثبات نیست، زیرا ممکن است سطح خرد امر به معروف و نهی از منکر به سبب موانعی ساختاری که توضیح داده خواهد شد، بی تأثیر و یا کم تأثیر گردد؛ ولی سطح کلان آن به قوت خود باقی می‏باشد. به عنوان نمونه امر و نهیی که از طریق نیروهای انتظامی صورت می‏گیرد، بر کاهش میزان منکراتی چون قتل، سرقت، تجاوز به عنف غیر قابل انکار است. 
ب) باید ثابت گردد، ناکارایی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به تمام انواع مختلف آن می‏باشد و نه اینکه در انتقاد به آن صرفاً به صورت گزینشی عمل شود، زیرا ممکن است امر و نهی نسبت به نوع خاصی از معروف و یا منکر بی تأثیر باشد، ولی نسبت به انواع دیگری از آن مؤثر باشد. به عنوان مثال، امر و نهی نسبت به پوشش و یا آرایشی نامناسب و خلاف شرع، ممکن است در بسیاری از موارد تأثیری را به همراه نداشته باشد، ولی آیا امر و نهی نسبت به کسی که در حال کثیف کردن یک محیط عمومی (مثلاً کتابخانة عمومی) و یا درصدد ایجاد مزاحمت و اذیت دیگری (مثلاً یک کودک) است؛ آیا در جامعه امروز این موارد هم بی‏تأثیر می‏باشند؟
به طور مسلم امر به معروف و نهی از منکر نسبت به آن دسته از معروف و یا منکرهایی که زیبایی و معروفیت آن و یا زشتی و ناپسندی آن از «شعور عمومی» محو شده و یا منقلب گردیده است، بی تأثیر و یا کم تأثیر است؛ ولی این امر ربطی به ناکارایی امر به معروف و نهی از منکر در جوامع امروزی ندارد؛ بلکه علت آن است که افراد با ارتکاب منکرهایی که زشتی آن از میان رفته و یا با ترک معروف‏هایی که زیبایی آن محو گردیده است، با واکنش خود سنجی منفی از خود روبرو نمی‏شوند و در نتیجه تشویق و تنبیه‏هایی بیرونی به جهت ناهمسازی با تشویق و تنبیه‏های درونی، بی تأثیر می‏گردد. 
ج) باید ثابت گردد، در جوامع امروزی، حتی با بکارگیری شیوه‏های درست و معقول در امر به معروف و نهی از منکر، با ناکارایی آن مواجه هستیم. در غیر این صورت ممکن است عدم تأثیر امر و نهی در جامعة کنونی ناشی از شیوه‏های نادرستی باشد که در جامعه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر بکار گرفته می‏شود. 
د)باید ثابت گردد، در ناکارایی امر به معروف نهی از منکر موانع ساختاری وجود ندارد. زیرا ممکن است موانع ساختاریی وجود داشته باشد که تأثیر امر و نهی را در جامعه کنونی با دشواری روبرو سازد و با برداشتن این موانع میزان تأثیر گذاری امر و نهی شدت و گسترش یابد. 
وجود موانع ساختاری، نه تنها قابل نفی نیست، بلکه تبیین‏های روشنی برای آن می‏توان ارائه کرد که به جهت اهمیت آن، مورد بحث بیشتری قرار می‏گیرد. 
موانع ساختاری در جامعه امروزی
جوامع امروزی برخوردار از ویژگی‏هایی است که بر اساس سنخ شناسی‏های اندیشمندانی همچون «دورکیم»، «زیمل»،‌ «وبر» می‏توان آن را این گونه توصیف نمود: در این جوامع مبنای ارتباطات گروهی اموری ارادی و عقلانی است، سپهر شخصیت فردی (فردیت) توسعه یافته است، علایق و پیوندهای شخصی آن چنان کاهش و سست شده است که به قول دورکیم، حتی همسایه‏ها و افراد یک خانواده نیز کمتر با هم ارتباط و تماس دارند و پیوندهایشان چندان منظم نمی‏باشد. همچنین، تخصیص کارکردی گروهی، تکنیک وظایف و نقش‏ها، تفکیک جایگاه‏ها و سلسله مراتب و تعیین جایگاه‏ها بر اساس نقش‏ها و حاکمیت معیارهای عام، معقول و غیر شخصی در روابط اجتماعی از جمله ویژگی‏های این جوامع است که مبنای روابط اجتماعی قرار می‏گیرد.
ویژگی‏های مذکور، ساختی از روابط اجتماعی (ارتباط افراد با یکدیگر) را اقتضا دارد که بر اساس متغیرهای الگویی «پارسونز»، می‏توان آن را ساختی از روابط مبتنی بر «عام گرایی»،«بی‏طرفی عاطفی»، «دستاورد»و «ویژگی» توصیف نمود.در ساختار این گونه روابط، به جهت اینکه افراد، صرفاً در راستای کسب دستاوردی خاص، ارتباط برقرار می‏کنند و به طرف مقابل، به عنوان کسی که عامل و فاعل این دستاورد است، نگاه می‏کنند، فقط به دست آوردن اطلاع از خصوصیات و ماهیت یکدیگر که در ارتباط با آن منظور خاص می‏باشد، برایشان دارای اهمیت است. 
به طور کلی به سبب فقدان ارتباط گسترده و همه جانبه بین افراد (ویژگی)، دخالت ندادن احساسات و عواطف (بی طرفی عاطفی)، توجه نداشتن به ماهیت یکدیگر(توجه به دستاورد) و عدم دخالت معیارهای خاص(دخالت دادن معیارهای عام)، روابط افراد با یکدیگر از عمق و شدت چندانی برخوردار نبوده و آگاهی یافتن از جنبه‏های مختلف ماهیت افراد و زیر و بم زندگی آنان، چندان ممکن نمی‏باشد و به اعتقاد دورکیم، اساساً انگیزه ای هم برای شناخت و آگاهی یافتن افراد از جنبه‏های مختلف ماهیت یکدیگر وجود ندارد.
همچنین، در این ساخت از روابط، به سبب تک بعدی بودن ارتباط و انحصار آن در جنبه ای ویژه و در جهت دستاوردی خاص، وابستگی و ارتباط افراد به یکدیگر تنها در همان جهت ویژه محدود گردیده و صرفاً در آن مورد خاص بر یکدیگر کنترل دارند. 
به طور خلاصه، ساختار روابط اجتماعی امروزی، مبتنی بر دو خصوصیت ذیل می‏باشد: 
الف) محدود گشتن و دشوار شدن آگاهی یافتن کنش‏گران از جنبه‏های مختلف ماهیت و خصوصیات یکدیگر؛
ب) محصور شدن وابستگی افراد به یکدیگر، تنها در جنبه ای خاص و ویژه.
این دو ویژگی ساختار روابط اجتماعی، موجب می‏گردد تا مکانیسم‏های تأثیر گذاری امر به معروف و نهی از منکر که عبارت است از قدرت تشویقی و تنبیهی، جذابیت و اعتبار آمر و ناهی، با محدودیت و دشواری روبرو شود و در نتیجه تأثیر و کارایی امر به معروف و نهی از منکر در سطح خرد آن، در جوامع امروزی کاهش یابد.
توجه به محدودیت‏هایی که جوامع امروزی از طریق ساخت روابط اجتماعی برای سطح خرد امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می‏نمایند، این نتیجه را به دست می‏دهد که بایستی از یک سو با برنامه‏هایی، امکان تحقق سازوکارهای تأثیرگذاری امر به معروف و نهی از منکر را از طریق نظام‏هایی از جمله رسانه‏های جمعی فراهم ساخت و از سوی دیگر در حد امکان گسترش ساخت روابط از نوع «خاص گرایی»«ماهیت»، «عاطفی»و «پخش»را که مقتضی روابط گسترده، عمیق و همه جانبه بین کنش گران و در نتیجه تسهیل کننده سطح خرد امر به معروف و نهی از منکر است، فراهم آورد. 

انحراف از اجتماع

نتیجه تصویری برای انحراف  هنجارهای اجتماعی

 شخص «ناسازگار» کسی است که نیازهای شخصی خود را طوری ارضا می‌کند که انتظارات دیگران به صورتی جدی نقض می‌شود. میان چنین ناسازگاری اجتماعی و آنچه جامعه شناسان «انحراف اجتماعی یا رفتار انحرافی» می‌نامند تفاوت وجود دارد.

فرض کنید به بیمارستان روانی برای بازدید می‌روید و متوجه می‌شوید که بیماران تا حد زیادی مانند کسانی که می‌شناسید رفتار می‌کنند. کتاب می‌خوانند، صحبت می‌کنند، لطیفه می‌گویند، بازی می‌کنند، می‌رقصند و تلویزیون تماشا می‌کنند. اما بیماری را هم می‌بینند که در گوشه‌ای قوز کرده، سرش را به جلو خم کرده و تقریباً آن را میان زانوان خود گم کرده است. یکی از کارکنان بیمارستان به شما می‌گوید که او چندین سال به همین صورت بوده، تمام روز همین طور می‌نشیند و هرگز صحبت نمی‌کند. ظاهراً هیچ کس نمی‌تواند «به درون او راه یابد.» اگر با او حرف بزنید جوابتان را نمی‌دهد، گویی صدایتان را نمی‌شنود.وقتی به او خیره می‌شوید شاید چنین فکری کنید: «خدا را شکر من مثل او نیستم!» اما هر چند این فکر ممکن است شما را ناراحت کند، واقعیت این است که شما هم از جهتی و تا حدی مانند همان بیمار هستید. گاه گاهی شما هم با واقعیت اجتماعی قطع ارتباط می‌کنید، آیا در این مورد شک دارید؟ پس تصور کنید روزی بسیار پردردسر داشته‌اید. «همه‌ی کارها» خراب شده و در امتحان نهایی شیمی رد شدید؛ دوستتان می‌خواهد با شما قهر کند و شغلی را که برای تابستان دنبال آن بودید به دست نیاوردید. حالا غروب است و تصمیم می‌گیرید پیاده روی کنید. به دوستی برمی‌خورید که می‌گوید: «سلام!» چون خیلی غرق افکار خود هستید نه او را می‌بینید و نه صدای او را می‌شنوید. در این شرایط موقتاً تماس خود را با موقعیت اجتماعی از دست داده‌اید. حالا رفتار شما فقط از لحاظ درجه و میزان با آن بیمار تفاوت دارد. قطع تماسی او، حالت خلسه مانند وی، از حالت شما شدیدتر و پایدارتر است که در مقایسه فقط تا حدی رفتار انحرافی است. همه ما گاهی چنین رفتاری داریم.

مفهوم «منحرف» را بدرستی فقط می‌توان در ارتباط با مفهومی دیگر درک کرد: هنجارها، رفتار انحرافی رفتاری است که از هنجاری اجتماعی منحرف می‌شود. هر کس زمانی طوری رفتار می‌کند که انحراف از بهنجار است، که در این معنی «معمولی‌ترین» رفتار است. مثلاً یک دانشجوی فارغ التحصیل از این لحاظ منحرف است که رفتار او در جهت نیل به تحصیلات بالاتر است؛ یعنی بالاتر از آنچه برای کل کشور «هنجار» محسوب می‌شود.

در برخی موارد آگاهی نداشتن از حقایق، انحراف دیگران را از نظر ما پنهان می‌کند. در بررسی که اخیراً شورای ملی جرم و بزهکاری انجام داده معلوم شد که تعداد زیادی از مطالعاتی که در آنها خود افراد مورد پرسش، جواب سؤالات را می‌دهند مشخص ساخته‌اند که نزدیک به 100 درصد همه افراد مرتکب نوعی تخلف شده‌اند، هر چند فقط معدودی دستگیر شده‌اند.»

هم تحصیلات در سطحی فوق العاده بالا و هم رفتار جنایی را می‌توان در ارتباط با رفتار بهنجار و عادی منحرف دانست. در اینجا نوعی ویژگی انحراف اجتماعی وجود دارد که آن را از ناسازگاری اجتماعی متمایز می‌کند. ممکن است اما در جهتی منحرف شویم که از نظر اطرافیان ما «مقبولیت یا عدم مقبولیت اجتماعی» داشته باشد؛ این انحراف اجتماعی است. ممکن است در جهتی هم منحرف شویم که «همیشه از نظر اجتماعی نامقبول باشد»؛ این ناسازگاری اجتماعی است.

رفتار انحرافی به رفتاری اشاره نمی‌کند که «بد» است، بلکه به رفتاری اشاره می‌کند که بسیار با هنجارهای اجتماعی تفاوت دارد. لذا ما نه تنها رفتار فرد جنایتکار، زن بدکاره و شخص نادان، بلکه رفتار شناگری قهرمان، دانشجوی نمونه و نویسنده‌ای بزرگ را منحرف تعریف می‌کنیم. «رفتار انحرافی رفتاری است که از نظر جهت یا میزان با هنجار اجتماعی مربوط به آن رفتار تفاوت دارد.» انحراف اجتماعی با هنجار تفاوت دارد، اما لزوماً با آن تناقض ندارد. دو عامل در تعریف هر رفتاری به عنوان رفتار انحرافی دخیل است: «جهت» و «میزان» انحراف. برای درک منظور ما از «جهت»، تفاوت میان دانشمند و ایجادگر حریق عمدی را در نظر بگیرید. دانشمند مورد احترام و قدرشناسی است و به دلیل جهت رفتار خود پاداش می‌گیرد. شخصی دیگر به دلیل کارهایش در معرض بی احترامی، بیم و شاید وحشت قرار دارد.

«میزان» را می‌توان با واکنشهای احتمالی یک صاحب ملک نشان داد که کودکی از سر بی دقتی باغچه او را لگد کرده است. اگر قرار بود مالک با سخنان تند به کار کودک واکنش نشان دهد، این کار به صورتی جدی هنجارهای رفتاری ما را تحت آن شرایط نقض نمی‌کند و مالک را از این لحاظ منحرف نمی‌دانیم. اما اگر مالک از کوره در می‌رفت و کودک را سخت کتک می‌زد، فکر می‌کردیم که این رفتار با هنجار چنان تفاوت دارد که او را باید در چنین وضعیتی منحرف محسوب کرد.

به قید موجود در گزاره (اظهارنظر) آخر توجه کنید: مالک «در این موقعیت خاص» منحرف اجتماعی محسوب می‌شود. ممکن است فردی در یک نوع رفتار منحرف باشد و در نوعی دیگر نباشد یا در واکنش به محرکی خاص در موقعیتی منحرف تلقی شویم و در موقعیتی دیگر نه. لذا نباید افرادی خاص را جزو منحرفان اجتماعی طبقه بندی کرد و نه افراد را از تیپ منحرفان اجتماعی معینی به حساب آورد؛ زیرا چنین کاری حاکی از آن است که همیشه به هر ترتیبی یا از جهاتی خاص منحرف هستند. بلکه ما به عنوان محققان جامعه شناسی می‌توانیم خاطرنشان کنیم که «رفتاری» خاص در موقعیت‌هایی خاص انحرافی است. ونسان ونگوگ نقاش معروف به دلیل توانایی فوق العاده‌اش در نقاشی منحرف بود. همچنین وقتی گوش خود را برید نیز منحرف بود. اما از نظر برخی رفتارهای دیگر منحرف نبود: غذاهای متعارف کشور خود را (هرگاه توان مالی آن را داشت) می‌خورد و لباسهای مرسوم کشور خود را می‌پوشید. به عبارت دیگر، طبق انتظار کسانی که با او تعامل داشتند و به شیوه‌ای که مورد تأیید آنان بود رفتار می‌کرد.

تحمل رفتار انحرافی

بنابر آنچه گفته شد در همه‌ی موارد رفتار انحرافی نامقبول نیست. برای بررسی بیشتر این نکته سؤالات زیر را در خصوص رفتاری که به طور کلی در جامعه‌ی ما نقض شدید انتظارات اجتماعی محسوب می‌شود از خود بپرسید:

1- آیا مردی که دو زن دارد، باید به زندان بیفتد؟

2- آیا کسی که محکوم به فروش هروئین به نوجوانان است باید به حبس ابد محکوم گردد؟

3- آیا کسی که ادعای خدایی می‌کند، باید به بیمارستان روانی فرستاده شود؟

جدول بندی پاسخهای چندین هزار نفر به این سؤالات احتمالاً توافق نظر زیادی نشان خواهد داد، هرچند اتفاق آراء وجود نخواهد داشت. برخی از پاسخ دهندگان فردی را که بیش از یک زن دارد مستحق زندان نخواهند دانست، برخی دیگر وی را مستحق زندان خواهند دانست. برخی از مردم مایل خواهند بود قاچاقچیان هروئین به زندان ابد بروند؛ بعضی نیز زندان ابد را شدیدتر از حد لازم می‌دانند. عده‌ای خواهند گفت کسی که ادعای خدایی کند دیوانه است، اما عده‌ای هم ممکن است به صورتی دیگر رفتار وی را توجیه کنند.

از جدول بندی مذکور چندین گرایش آشکار می‌شود. این گرایشها «هنجارهای تحمل» در قبال رفتار انحرافی است. همان طور که جامعه هنجارهای تعدیل رفتار دارد، هنجارهای تحمل رفتار ناهمرنگ را هم دارد. معمولاً فرد قاتل در جامعه ما بشدت محکوم و مجازات می‌شود، اما با پزشکی که عمداً دارویی را بیش از حد مجاز برای بیمار مبتلا به مرضی کشنده و دردناک تجویز می‌کند اغلب با نرمش برخورد می‌کنیم. وقتی یکی از ساکنان محله‌های پست با سنگ لامپ برق خیابان را می‌شکند، متهم به نقض قانون و بزهکار قلمداد می‌شود. وقتی نوجوان ثروتمندی در محله‌های مرفه نشین شهر همان کار را مرتکب می‌شود، می‌گوییم کار او صرفاً بیان احساسات افراطی نوجوانی است و اخطاری می‌گیرد و قصر در می‌رود. کای تی اریکسون جامعه شناس می‌گوید: «رفتاری که کسی را مستحق زندان می‌کند، ممکن است باعث تقدیس شخص دیگری شود؛ زیرا کیفیت خود عمل بستگی زیادی به شرایطی که عمل در آن صورت گرفته و به خُلق و خوی شاهدان آن عمل دارد.»

با تغییر فرهنگ به مرور زمان، هنجارهای تحمل نیز تغییر می‌کند. نمونه‌ای بسیار گویا از چنین تغییری عبارت است از تغییر نگرش آمریکائیان نسبت به همجنس گرایی، تا سالهای سال همجنسگرایان غیرعلنی در معرض سوءرفتار، تحقیر، تمسخر و بی آبرویی اجتماعی بودند و گاهی هم زندانی می‌شدند. جامعه‌ی با نزاکت حتی ذکر کلمه‎ی «همجنس گرایی» را ممنوع می‌کرد و هیچ روزنامه یا مجله‌ای «محترم» از این کلمه استفاده نمی‌کرد. هنجارهای تثبیت شده امروزه هنوز همجنس گرایی را رفتاری انحرافی می‌داند، اما نگرشی مداراگرانه‌تر بتدریج ظهور کرده است. کلمه‌ی همجنس گرا در مطبوعات چاپ می‌شود و همجنس گرایی علناً مورد بحث قرار می‌گیرد نهضت آزادی همجنس‌گرایان برای کسب آزادی‌های اساسی مدنی برای همجنس‌گرایان و تغییر نگرش مردم در قبال همجنس گرایی مبارزه می‌کند. در چندین ایالت همجنس بازی میان بزرگسالان به شرط رضایت هر دو طرف قانونی شده و در چند شهر قوانین حقوقی مدنی برای جلوگیری از تبعیض علیه افراد همجنس گرا، پلیس‌های همجنس گرا و سایر کارمندان شهر تصویب شده است. بدیهی است با اینکه بسیاری یا احتمالاً اکثر مردم در جامعه‌ی معاصر آمریکا هنوز همجنس گرایی را رفتار انحرافی تلقی می‌کنند، هنجارهای تحمل آن بسیار تغییر کرده است.

رفتار انحرافی را می‌توان به چند طریق طبقه بندی کرد:

*1- می‌توان میان افرادی که رفتار انحرافی را به اراده و اختیار خود انجام می‌دهند و کسانی که چنین رفتاری را بر اثر شرایطی که بر آن کنترلی ندارند و انجام می‌دهند تمایز قائل شد. فرض کنید یک راننده کامیون با اینکه در حرفه‌ی او شغل فراهم بوده، بیکار است؛ زیرا سربار بودن را انتخاب کرده و می‌گذارد دیگران خرج او را بدهند. فرض کنید راننده دیگری دنبال کار است، اما نمی‌تواند کار پیدا کند؛ زیرا کارفرمایان احتمالی وی می‌دانند که او گاهی غش می‌کند و این وضع البته خطرناک است. در هر یک از این موارد راننده از جهتی منحرف محسوب می‌شود، اما میان آنانی که توانایی دارند اما همّت ندارند و آنانی که همّت دارند اما توانایی ندارند تفاوتی بسیار ملموس وجود دارد.

*2- رفتار انحرافی را می‌توان براساس اینکه مردم به تأیید یا عدم تأیید چنین انحرافی گرایش دارند یا نه طبقه بندی کرد. موفقیت‌های کسانی چون ادیسون و انیشتن از هنجارهای موفقیت مورد انتظار بسیار انحراف نشان می‌داد، اما این انحراف در جهتی عموماً مطلوب و از نظر جامعه پسندیده بود. از طرف دیگر، انواع بسیاری از رفتارهای انحرافی مورد تقبیح جامعه وجود دارد؛ از جمله جنایت، بزهکاری و برخی از انواع اعتیاد به مواد مخدر.

باز هم توجه داشته باشید که تغییر فرهنگی می‌تواند باعث تغییر برداشت جامعه از برخی رفتارها شود. آنچه در یک دوره‌ی تاریخی نامناسب تلقی می‌شد ممکن است در دوره‌ای دیگر مناسب محسوب شود و برعکس. بیش از سیصد سال پیش پیشتازان علم یعنی کُپرنیک و گالیله را بسیاری از هم عصرانشان بدعت گذار می‌دانستند، اما ما امروزه به آنان احترام می‌گذاریم.

*3- رفتار انحرافی را می‌توان براساس اینکه بر فرد متمرکز است یا از راه فعالیت جمعی تظاهر می‌کند طبقه بندی کرد. در مقایسه‌ی رفتار دو تیپ از افرادی که رفتار انحرافی دارند، یعنی عده‌ای زندانی و بیماران بیمارستان روانی، ناظران همیشه خاطرنشان کرده‌اند که زندانیان اغلب آگاهی گروهی دارند و دائماً در حال تعامل‌اند. در حالی که بیماران روانی در رفتار انحرافی خود اغلب منزوی و تنها هستند. اما این فقط گرایشی کلی است، بیماران روانی هم گاهی با دیگران همکاری می‌کنند و زندانیان گاهی مانند انسانهای تنها عمل می‌کنند و تا حد امکان خود را از سایر زندانیان جدا می‌کنند. باز هم در خصوص خود رفتار جنایی، اغلب میان جنایت فردی و جنایت سازمان یافته و مثلاً میان «سارق شبانه» و فعالیتهای کاملاً سازمان یافته‌ی سازمان مافیا تمایز قائل می‌شوند.

توجه داشته باشید، رفتار انحرافی که از راه تعامل گروهی نشان داده می‌شود ممکن است در چارچوب آن گروه خاص عادی باشد. وقتی چند نفری گاه به گاه گرد هم می‌آیند تا ماری جوانا بکشند، رفتار آنان، که از نظر قانون و بسیاری از مردم جامعه‌ی ما انحرافی محسوب می‌شود، ممکن است آنطور که خودشان آن را تعریف می‌کنند، انحرافی نباشد. از طرف دیگر، کسانی که به صورت گروهی ماری جوانا می‌کشند، ممکن است برداشت کل جامعه و حکمی را که آنان را در این خصوص منحرف می‌داند بپذیرند.

رفتار انحرافی و هنجارهای متناقض

بسیاری از رفتارهای انحرافی در جامعه ما را می‌توان در هنجارهای مغشوش و متناقض که در میان گروههای مختلف خرده فرهنگی وجود دارد ریشه یابی کرد. ممکن است برپا کردن مهمانی پر سر و صدا در تعطیلی آخر هفته در خانواده‌ی اندرسن کاملاً عادی باشد، هر چند خانواده‌ی براون، که در محله‌ای نزدیک خانواده اندرسن زندگی می‌کنند، چنین رفتاری را افتضاح می‌دانند و هرگز چنین مهمانی برپا نمی‌کنند. مدیر صنایع ممکن است درک نکند چرا کارگرانش وقتی پاداش مبتنی بر مقدار تولید به آنان پیشنهاد می‌کند، تولید خود را افزایش نمی‌دهند. آنچه برای او عادی به نظر می‌رسد این است که وقتی بتوانند درآمد بیشتری داشته باشند باید فعالیت‌شان را بیشتر کنند. او درک نمی‌کند که سهمیه‌های تولید اغلب براساس توافقات غیررسمی در میان کارگران تعیین می‌شود، نه بکلی با انگیزش اقتصادی افراد.

مردم متعلق به گروههای سنی مختلف نیز اغلب از هنجارهای متناقض پیروی می‌کنند. آمریکائیان میانسال غالبا اظهارنظر می‌کنند که جوانان «در حال تباه شدن هستند»، جوانان هم ممکن است بسیاری از عقاید نسلهای مُسن‌تر را منسوخ و غیرقابل احیا بدانند. این وضع ظاهراً در چرخه‌ی زندگی بشر مرتب تکرار می‌شود. «برنارد برلسون» و «گری. اِی اشتاینر» با خلاصه کردن تحقیقات در زمینه این موضوع خاطرنشان می‌کنند که هر چند مشخص‌ترین عامل در تکوین ارزشهای اجتماعی شخصی، ظاهراً خانه و زندگی خانوادگی است، فرزندان هرچه بزرگتر می‌شوند از نفوذ اولیه‌ی پدر و مادر فاصله می‌گیرند و با شیوه‌های جدید زندگی آشنا می‌شوند. به گفته‌ی محققان مذکور در چنین موقعی هرچه اهمیت موضوع یک عقیده یا نگرش بیشتر باشد، احتمال بیشتری هم دارد جوانان به جای پدر و مادر با همتایان خود کنار آیند.

تضاد میان نسلها همچنین زمانی بروز می‌کند که نوجوانان از هنجارهایی رفتاری تقلید کنند که برای بزرگسالان مناسب، اما برای نوجوانان مناسب نباشد. ممکن است مردی سیگار بکشد و چنین رفتاری را مناسب بداند. اما وقتی دختر دوازده ساله‌اش از او تقلید می‌کند و سیگار می‌کشد، چنین کاری را نخواهد پسندید.

شخص ممکن است از هنجارهای متناقض پیروی کند، بی آنکه خود متوجه شود. لذا ممکن است پدری از اینکه بفهمد پسرش با دختر همسایه رابطه داشته کمتر ناراحت بشود تا اینکه بفهمد دخترش با پسر همسایه چنین رابطه‌ای داشته است. این وضعیت همچنین نمونه‌ای از سنت «معیار دوگانه» در چارچوب خود هنجارهای اجتماعی است که هنوز پابرجا، اما در حال تضعیف است.

برخی از هنجارها را باید در شرایطی خاص و نه در هر شرایطی مد نظر قرار داد - تناقضی احتمالی که ممکن است بخصوص در میان جوانان سردرگمی ایجاد کند. برای مثال، به فرزندان می‌آموزند که هم راستگو باشند و هم دروغ بگویند. به آنان می‌گویند که باید در مورد موضوعاتی مانند اینکه کجا رفته‌اند، کجا می‌خواهند برود و اینکه آیا دندانشان را مسواک زده‌اند یا نه راست بگویند. از طرف دیگر، می‌آموزند که وقتی مادر می‌خواهد باید به کسی که به در خانه آمده است بگویند مادر خانه نیست، حال آنکه مادر واقعاً خانه است. فرزندان همچنین می‌آموزند که هنجار راستگویی در مورد موضوعی خاص می‌تواند بسیار متغیر باشد.

آنان باید به مهمانان و معلمان سن واقعی خود را بگویند، اما با چشم پوشی فعالانه‌ی والدین ممکن است اجازه یابند که هنگام سوار شدن بر اتوبوس یا خرید بلیت سینما سن خود را کمتر اعلام کنند.

اهداف هنجاری، پیشرفت و انحراف

میان هنجارهای آمریکایی که بر «موفقیّت» تأکید می‌گذارند و شرایط اجتماعی که دستیابی به آن «موفقیّت» را برای اعضای برخی از گروهها فوق العاده مشکل یا ناممکن می‌سازد تضاد وجود دارد. لذا فرزندان یاد می‌گیرند به دنبال تحصیلات دانشگاهی بروند، زیرا وسیله‌ی دستیابی به شغلی است که ثروت و خانه و اتومبیلی شیک در محلی زیبا از شهر برای آنان به ارمغان می‌آورد. برخی از جوانان به این اهداف دست می‌یابند، و برخی آنها را نمی‌پذیرند. عده‌ای دیگر هم دنبال این اهداف هستند، اما نمی‌توانند به آنها دست یابند؛ زیرا ابزار آن را در اختیار ندارند - اوضاعی که در برخی گروهها دیده می‌شود در برخی دیگر نه کاملاً برعکس پسران و دختران خانواده‌های سفیدپوست طبقه‌ی متوسط، فرزندان سیاهپوست، چیکانو و سرخ پوست در برخی از نقاط کشور با چنین وضعی روبرو هستند، همان طور هم فرزندان کشاورزان رعیتی و کارگران سیار کشاورزی.

جامعه شناس آمریکایی «رابرت. کی. مرتون» تحلیلی تأثیرگذار از این وضعیت به عمل آورده است. یکی از ویژگی‌های فرهنگ بسیار متنوع آمریکا، به گفته‌ی «مرتون»، تأکید گذاشتن بر ثروت به مثابه آرمانی والاست. اکثر مردم جامعه امیدوارند به چنین «موفقیّتی» دست یابند. اما فقدان ابزار متعارف برای تحقق این هدف - مثلاً تحصیلات عالی پرهزینه - برخی از اعضای جامعه، بخصوص افراد کم درآمد را از این موفقیت محروم می‌کند. در نتیجه، برخی از مردم برای رسیدن به اهداف مشروع از وسایل نامشروع استفاده می‌کنند. آنان با نقض برخی هنجارهای رفتاری به «موفقیت» دست می‌یابند. «مرتون» می‌نویسد:

رفتار انحرافی فقط زمانی در مقیاسی وسیع رخ می‌دهد که نظام ارزشهای فرهنگی عملاً برخی اهداف رایج موفقیت‌آور را برای کل جمعیت بیش از هر چیز تحسین کند، در حالی که ساختار جامعه دسترسی به شیوه‌های مقبول رسیدن به آن اهداف را «برای قسمت بزرگی از همان جمعیت» قویاً محدود یا بکلی ناممکن می‌سازد.

از خود بیگانگی

رفتار انحرافی گاهی مرتبط است با «از خودبیگانگی»؛ پدیده‌ای که سالها توجه جامعه شناسان را به خود جلب کرده است. از خودبیگانگی در رمانی با عنوان مرد نامرئی اثر رالف الیسون (Ralph Ellison) شرح داده شده است. قهرمان داستان که مردی سیاهپوست است، می‌گوید:

«من مردی نامرئی‌ام. نه، من از آن اشباحی نیستم که ذهن ادگار آلن پو را اشغال کرده بودند؛ یکی از آن اجسام اثیری فیلم‌های‌ هالیوودی شما هم نیستم. مردی از ماده‌ام، از گوشت و استخوان، الیاف و مایعات - و حتی می‌توان گفت ذهن هم دارم. نامرئی‌ام، می‌دانید، فقط به این دلیل که مردم از دیدن من امتناع می‌کنند. مثل سرهای بی تنی که گاهی در نمایشهای فرعی سیرک می‌بینید، گویی در احاطه‌ی آینه‌هایی از شیشه‌ی سخت و واپیچنده هستم. وقتی به من نزدیک می‌شوند فقط اطراف مرا، خودشان را یا خیال و تصوری از خود را می‌بینند - در واقع همه چیز و هر چیزی را می‌بینند بجز مرا.

... نمی‌خواهم شکوه کنم... گاهی خوب است که دیده نشوی، هرچند اغلب اوقات به اعصاب فشار می‌آورد. در آن صورت هم دائما کسانی که چشمانشان ضعیف است به تو تنه می‌زنند یا اینکه اغلب شک می‌کنی که اصلاً وجود داری یا نه... وقتی این احساس به تو دست می‌دهد، آن وقت است که از سر رنجش تو هم به مردم تنه می‌زنی و اعتراف می‌کنم که بیشتر این احساس به تو دست می‌دهد. این نیاز آزارت می‌دهد که خودت را متقاعد کنی که واقعاً در دنیای واقعی زندگی می‌کنی، جزئی از این همه سر و صدا و درد و رنجی و مشتهایت را به هوا می‌زنی، بد و بیراه می‌گویی تا تو را بشناسند. و افسوس که چندان موفق نمی‌شوی.»

جامعه شناسان معتقدند که قهرمان داستان «الیسون» از خودبیگانه است. چون دانشمندان مختلفی این اصطلاح را به گونه‌های نسبتاً متفاوتی معنی کرده‌اند؛ لازم است مشخص کنیم که در اینجا به چه معنایی به کار می‌رود. از خودبیگانگی نوعی احساس گسستگی از جامعه یا از گروههای خاص اجتماعی است.» این احساس ممکن است به رفتار آشکار منجر نگردد. اگر چنین شود، ممکن است آن رفتار تا حد ناسازگاری وخیم اجتماعی انحرافی تلقی نگردد. اما تا حدی کم و بیش، «از خودبیگانگی شامل جدا شدن فرد از جامعه است؛ چه جدایی فیزیکی چه روانی.»

به نظر می‌رسد از خودبیگانگی عمدتاً حاصل اوضاع جوامع پیچیده و بسیار سازمان یافته باشد که در آنها دیگرسان بینی خود تا حد زیادی جای روابط صمیمانه‌ی رو در رو را گرفته است. در پیچیدگی‌های شگرف صنعتی و بازرگانی جامعه‌ی آمریکا، برای نمونه، هر کارگری، خواه در کارخانه کار کند و خواه در اداره، عمدتاً جزئی از یک ماشین بزرگ شده است. او نظارتی بر تصمیمات مربوط به این ماشین ندارد، ممکن است هرگز تصمیم گیرندگان را هم ندیده باشد و ممکن است فقط برای آنان شماره‌ی فیش حقوقی‌اش مشخص باشد. به همین ترتیب ما مقامات دولتی خود را انتخاب می‌کنیم، اما نظارتمان برکار آنان غیرمستقیم و تا حد امکان اندک است؛ تماس شخصی میان شهروند و مقامات، که در سالهای گذشته در کشور شاخص بود، دیگر وجود ندارد. از بسیاری جهات، شهروند امروز شخصیت زدایی شده، در برخی موارد حتی تا حدی افراطی مانند همان «مرد نامرئی» شده که الیسون به تصویر کشیده است.

هنجار گسیختگی (بی هنجاری)

بعضی‌ها از خودبیگانگی را شکل وخیم‌تر آنچه می‌دانند که جامعه شناسان «هنجار گسیختگی» می‌خوانند. تعریف واضح هنجار گسیختگی بسیار مشکل است؛ شاید به این دلیل که اولاً مفهومی نسبتاً مغشوش است. عده‌ای آن را نوعی «بی هنجاری» تعریف کرده‌اند؛ اما این تعریف گمراه کننده است؛ زیرا هیچ کس بکلی بی هنجار نیست. رابرت.ام.مک ایور (Robert M.Mac Iver) تعریف بهتری ارائه کرده؛ از نظر او هنجار گسیختگی «بیانگر حالت ذهنی کسی است که از ریشه‌های اخلاقی خود کنده شده است... دیگر حس تداوم، خویشی و تعهد ندارد. انسان هنجار گسیخته از لحاظ معنوی عقیم شده و فقط پاسخگوی خودش است و در قبال هیچ کس مسؤول نیست...»

وقتی افراد هنجار گسیخته‌اند، احساس تعلق به گروه خود را از دست می‌دهند. دیگر هنجارهای گروهی، رفتار آنان را هدایت نمی‌کند و دست کم برای مدتی آن هم در صورت امکان معدودی هنجار جایگزین پیدا می‌کنند. قدر مسلم اینکه آنان بکلی هنجارهای جامعه خویش را رها نکرده‌اند، اما احساس جدایی می‌کنند و احساس همسان بودن با دیگران در آنان ناچیز است. هنجار گسیختگی با بی قانونی محض مترادف نیست، هر چند شخص هنجار گسیخته ممکن است قانون را نقض کند. آل کاپون که گانگستر بود از بسیاری جهات هرج و مرج طلب بود، اما آنچنان هنجار گسیخته نبود. او بسیاری از هنجارهای جامعه را نمی‌پذیرفت، اما مجموعه‌ای کاملاً مشخص از مقررات باج گیری را در جنایت سازمان یافته جایگزین آن هنجارها کرده بود. این مقررات از جمله عبارت بود از: خصومت با پلیس، بی احترامی به قانون و نظم، ترساندن قانون خواهان برای رسیدن به اهداف خود و قتل رقبای گانگستر و هواخواهان خیانتکار خود. برعکس، شخص هنجار گسیخته حس تعلق به یک گروه را از دست داده و هنوز احساس همسانی با گروهی دیگر در وی ایجاد نشده است.

کسانی که از اردوگاههای کار اجباری نازی‌ها جان به در برده‌اند، گواهی داده‌اند که وقتی در زندان بودند حالتی داشتند که ما ممکن است آن را هنجار گسیختگی مفرط تلقی کنیم. هنگام ورود به اردوگاه، ارزشهای مرسوم خود را حفظ می‌کردند، از جمله احساس همسانی با همدردان خود. با یکدیگر با ترحم رفتار می‌کردند، برای کلاه گذاشتن سر نگهبانان با هم همکاری می‌کردند و از یکدیگر دزدی نمی‌کردند. اما بتدریج رفتار برخی از آنان تغییر کرد. آنان براثر محرومیت، بیماری، شکنجه و خطر نابودی، هنجارهایی را که ابتدا بسیار گرامی می‌داشتند، نقص می‌کردند. برخی از آنها از هم سلولی‌های خود دزدی می‌کردند، برخی خبرچینی می‌کردند و متخلفان آن مقررات را لو می‌دادند، بعضی هم با تن دادن به نوعی همکاری با نازیها درصدد کسب امتیازات خاص برمی‌آمدند.پناهندگان از هم سلولی‌های خود نه آنچنان از لحاظ فیزیکی بلکه بیشتر از نظر روحی و روانی کناره گیری می‌کردند. آنان می‌دانستند که دیگر به آن دنیا تعلق ندارند، اما دنیای دیگری هم نبود که به آن ملحق شوند. آنان هنجارهای پیشین خود را ترک گفته بودند، اما هیچ نظامی از هنجارهای جایگزین که هماهنگ، جامع یا آگاهانه پذیرفته شده باشد نداشتند. دیگر با هم زندانیان خود همدردی نمی‌کردند، اما از آنان متنفر هم نبودند. آنان صرفاً احساسی نداشتند که از آن سخن بگویند یا آن را وصف کنند. رفتار فعلی آنان نه «خوب» بود و نه «بد»، صرفاً رفتاری برای بقا بود. چاره‌ای نبود. احساسات این زندانیان دیگر در قبال نگهبانان مثبت نبود. نه احساس وفاداری و ترحم نسبت به نگهبانان داشتند و نه از آنان متنفر بودند. آنان «احساسی نداشتند»، مگر احساسی سطحی؛ حواس آنان از بین رفته بود و فقط برای همان روزی که زنده بودند، زندگی می‌کردند.همان طور که این نمونه افراطی نشان می‌دهد، گویی فرد هنجار گسیخته گذشته را از دست داده و آینده‌ای هم پیش رو نمی‌بیند و فقط در زمان حال زندگی می‌کند که به نظر می‌رسد ناکجا آباد است.

هنجار وناهنجاری های اجتماعی چیست؟

نتیجه تصویری برای انحراف از هنجارهای اجتماعی

در هر جامعه‌ای رفتارهای انسانی مبتنی‌بر هنجارهاست. در حقیقت هنجارها در تنظیم روابط اجتماعی تاثیر به‌سزایی دارند و عدم رعایت آن‌ها توسط افراد نابهنجار حالتی مخرب دارد چرا که نظم اجتماعی را به مخاطره می‌اندازند. بنابراین می‌توان گفت هنجار و نابهنجار که از مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی به‌ویژه جامعه‌شناسی انحرافات هستند در تنظیم زندگی اجتماعی و ایجاد نظم اجتماعی یا اختلال در آن تاثیر به‌سزایی دارند که به توضیح آن‌ها می‌پردازیم:

1- هنجار

واژه هنجار دارای معادل لاتین norm است. در لاتین norm معنای گونیا می‌دهد و از این‌رو، از آن قانون، قاعده یا مثالی بر می‌آید که بدان رجوع می‌شود. در محاوره این واژه معنای دوم را حفظ کرده است به این معنی که قانون، قاعده یا اصلی که باید هدایت یا راهبری یک رفتار را موجب شود، از آن مستفاد می‌شود. آندره لالاند (Andre Lalande: 1867-1963) محقق فلسفه‌شناس فرانسوی، با دیدی بیشتر فلسفی، هنجار را چنین تعریف می‌کند: «نوع ملموس و یا فرمول مجرد آنچه باید باشد (در هر زمینه که قضاوت ارزشی در آن راه یابد)؛ از این‌رو معناهای آرمان، قاعده، هدف، مدل بر حسب موارد از آن بر می‌آید.»

در اصطلاح جامعه‌شناسی هنجارها را الگوهای استانداردشده رفتار می‌گویند. این الگوها نشان‌دهنده رفتار ایده‌آل یا مطلوب جامعه است. هنجارها در جامعه‌شناسی به‌عنوان یک قاعده رفتاری عمل می‌کنند که نه فقط افراد برای انجام کارها از آن پیروی می‌کنند، بلکه در عین حال رفتار انسان‌ها با آن سنجیده می‌شود. بنابراین هنجارهای اجتماعی است که تعیین می‌کند انسان چه باید بگوید و از گفتن چه چیزهایی باید اجتناب ورزد. باید چگونه بیندیشد و چگونه رفتار کند. و به همین دلیل هر کس سعی می‌کند رفتار خود را با هنجارهای اجتماعی سازگار نماید تا جامعه او را به عضویت خود بپذیرد.[4] قوانین، طرز لباس پوشیدن، مقررات رسمی و اداری، احکام فقهی و شرعی، برنامه تحصیلی، قواعد ورزش‌ها و بازی‌ها، آداب و رسوم و نظایر آن از جمله هنجارهای جامعه محسوب می‌شوند.هنجار به‌عنوان شیوه تنظیم اجتماعی از زمان دورکیم تا به حال مورد توجه جامعه‌شناسان بوده است. با این حال تاریخ مفهوم هنجار به زمانی برمی‌گردد که انسان‌ها به ثبت و ضبط رفتارهای خود پرداختند و این مفهوم در تحلیل‌های فلسفی و اخلاقی مورد توجه قرار گرفت، هرچند که واژه هنجار، از نظر مفهوم‌سازی، جدید به‌شمار می‌رود.

به‌طور کلی می‌توان گفت هنجار اجتماعی چند مشخصه دارد:

1- قاعده و استاندارد رفتار اجتماعی (تنظیم روابط اجتماعی، فعالیت مشترک و کنش اجتماعی)؛

2- رعایت کردن اکثریت؛

3- مجازات در صورت عدم رعایت.

در نتیجۀ این سه عامل است که هنجار در واقع یک دستورالعمل رفتار اجتماعی یا به قول رالف دارندورف و دیگران یک "گرامر اجتماعی" می‌شود. زیرا نقش عمده هنجار در جامعه، تنظیم نظم اجتماعی و تبعیت از آن‌ها در روابط اجتماعی است

رابطه هنجار و ارزش

هنجارها از این بابت بر ارزش‌ها و نگرش‌های اجتماعی اثر می‌گذارند که تجویزکننده و در عین حال نهی‌کننده رفتارها هستند. هنجارهای اجتماعی را تجلی بیرونی ارزش‌های اجتماعی می‌دانند. هنجارها به این دلیل باقی می‌مانند که با نظام ارزشی جامعه در توافق هستند و به نیازهای اجتماعی پاسخ می‌دهند.

منشأ هنجارها

برخی از هنجارها از طریق دین، قوه مقننه، و یا دولت‌ها به وجود می‌آیند، و بسیاری از هنجارهای مهم زندگی نیز از عادت‌ها و سنت‌ها ناشی می‌شوند و در ردیف شیوه‌های سنتی و تکراری انجام امور روزمره قرار می‌گیرند. به‌طور کلی این هنجارها با عناوین هنجارهای دینی، هنجارهای رسمی و هنجارهای سنتی در جامعه بیان می‌شوند.


به طور کلی هنجارها را برحسب نوع مجازات می‌توان به ترتیب زیر طبقه‌بندی کرد:

هنجارهای انتظامی؛ به هنجارهایی اطلاق می‌شود که دستگاه حاکمه در یک جامعه مسئول و متعهد به اجرای آن است و نقض آن موجب مجازات بیرونی و عینی مانند اعدام، زندان، جریمه و نظایر آن می‌شود.

هنجارهای مردمی؛ شامل هنجارهایی هستند که انسان به‌خاطر شرم، ترس، شماتت یا مسخره دیگران شدن، بدنامی و امثال آن از این هنجارها پیروی می‌کند مثلا ازدواج در ماه‌های حرام و پذیرایی نکردن از مهمان از این نوع است.

هنجارهای اخلاقی؛ هنجارهایی هستند که پیروی از آن‌ها معلول یک نیروی درونی است که مردم را به تبعیت از آن‌ها وا می‌دارد

2- نابهنجار

واژه نابهنجار دارای معادل لاتین "Abnormal" است که در معانی زیر به‌کار می‌رود:

فاقد سازگاری با ساخت کلی یک نظام؛

مضر در کارایی یک نظام؛

مغایر با انتظار و توقع مردم؛

متمایز از آنچه معمول، متداول و طبیعی شمرده می‌شود.

واژه نابهنجار در برابر بهنجار "Normal" قرار دارد. فرد بهنجار کسی است که با خود، محیط پیرامون و انتظارات محیطش همسازی داشته باشد. به‌عبارت دیگر کسانی که با جامعه همنوا باشند بهنجار شمرده می‌شوند و آنانی که همنوایی ندارند نابهنجار نام می‌گیرند. مراد از همنوایی اجتماعی مراعات هنجارهای اجتماعی و منظور از ناهمنوایی اجتماعی نقض هنجارهای اجتماعی است.

اگر رفتار افراد جامعه با هنجارها، ارزش‌ها و عقاید اجتماعی جامعه در تعارض و تضاد باشد، در این صورت رفتار اجتماعی، رفتار نابهنجاری خواهد بود زیرا که بین خواسته‌ها، نیازها و آرمان اجتماعی سیستم موجود و افراد جامعه هماهنگی دیده نمی‌شود، و در این حالت روابط اجتماعی تنش‌زا و ستیزآمیز است. وجود چنین روابط نابهنجار در جامعه، سبب پیدایش مسائل و مشکلات اجتماعی شده و حرکت جامعه را ناموزون و متعادل می‌سازد. جامعه‌شناسی چنین مسائل و مشکلات اجتماعی را که زاده عدم هماهنگی نظام ارزشی با خواسته‌ها و عملکردهای افراد جامعه است، تحت عنوان نابهنجاری اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد. بزهکاری کودکان و نوجوانان، اعتیاد، خودکشی، دزدی و نابسامانی خانواده از این مقوله است.

مسائل "انحرافات جامعوی"، یعنی رفتار فرد یا گروهی که با الگوها و هنجارهای جامعوی انطباق ندارد، از قرن 19 مورد توجه قرار گرفت. به همین مناسبت بود که دورکیم جامعه‌شناس فرانسوی، "نرمال" یا عادی را از "پاتولوژیک" یا آسیبی جدا ساخت.

نابهنجاری، کجرو و کجروی

هر جامعه دارای قوانینی است که بر مردم تحمیل می‌گردد. کسانی که از این مقررات اطاعت نکنند کجرو شناخته می‌شوند.[20] کجرو یا منحرف، نابهنجار یا بیمار[21] کسی است که رفتار نابهنجارش زودگذر نباشد و دیرگاهی دوام آورد. و رفتار او را کجروی اجتماعی یا انحراف اجتماعی می‌خوانند.[22] از نظر برخی جامعه‌شناسان، اصطلاح کجروی (انحراف) به الگوهای رفتار غیرقابل قبول، الگویی که برخلاف هنجارهای جامعه است، یا به عمل یا الگوی رفتاری که قوانین و مقررات اجتماعی را نقض کند اطلاق می‌شود.[23] نابهنجاری گاه در مفهومی کاملا مترادف با کجروی، و به مفهوم تخلف از ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر روابط اجتماعی به‌کار می‌رود؛ و گاه نیز در مفهومی کلی‌تر، به معنای ابعاد، ویژگی‌ها و حتی رفتارهای غیرمتعارف وغیرمعمول.

علت پیدایش نابهنجاری‌ها

برخی، علت اصلی پیدایش نابهنجاری‌ها را به عوامل محیط طبیعی، برخی به عوامل نژادی و ارثی و گروهی، به نبود تعلیم و تربیت و یا نارسایی فرهنگ جامعه نسبت می‌دهند. جامعه‌شناسی بدون اینکه تاثیر عوامل ذکر شده را نادیده بگیرد، عامل مشروط و تعیین‌کننده رفتارهای ناهنجار را در کیفیت و ماهیت روابط اجتماعی می‌داند. از این دیدگاه با پیدایش روابط ناعادلانه اجتماعی زمینه برای تکوین نابهنجاری‌ها پیدا می‌شود. به این ترتیب نابهنجاری‌های اجتماعی، زاده محیط اجتماعی است. اگر محیط اجتماعی با شکل‌گیری روابط اجتماعی درست و ایجاد ساخت هماهنگ و موزون بین خواسته‌ها و امکانات و بین وسیله‌ها و هدف‌ها، رابطه برقرار کند و فرهنگ جامعه را در جهت شکل‌گیری چنین زمینه‌ای به‌کار گیرد، رفتار افراد جامعه در جهت تحقق خواسته‌های سیستم اجتماعی و افراد سوق داده می‌شود. اما اگر محیط اجتماعی با ساخت درونی خود نابرابری‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را به وجود آورد و زمینه نارضایتی را پی‌ریزی کند، رفتار افراد جامعه به‌سوی نابهنجاری‌ها گرایش پیدا خواهد کرد.

روش‌های شناخت انحرافات (کجروی‌های) اجتماعی

برای بررسی و شناخت انحرافات اجتماعی در جامعه معمولا از سه روش زیر استفاد می‌کنند:

  • 1- روش آماری؛ روشی است که آمارگران به‌کار می‌برند. آنان حد متوسطی را برای کلیه رفتارها در نظر می‌گیرند و اگر کسی از این استاندارد رفتاری پا را فراتر بگذارد او را کجرو می‌گویند.
  • 2- روش آسیب‌شناسی؛ آسیب‌شناسان نیز مانند پزشکان رفتارهای اجتماعی افراد را به دو گروه رفتار اجتماعی سالم و رفتار اجتماعی ناسالم نسبت می‌دهند. بیماری‌های جسمی چون تب و بیماری‌های غیرجسمی چون افسردگی از این‌گونه‌اند. بنابراین بی‌دلیل نیست که همجنس‌بازی و طلاق نیز بیماری خوانده شود، چه این‌دو، تخلف از هنجارهای اجتماعی است.
  • 3- روش جامعه‌شناختی؛ جامعه‌شناسان نظر خود را بر این پایه قرار داده‌اند که هر یک از گروه‌های اجتماعی قوانین ویژه‌ای دارند و تخلف از این قوانین را کجروی می‌خوانند. از نظر آنان انحراف اجتماعی یعنی تخطی از هنجارهای جامعه.

کجروی (انحراف) فردی و گروهی

وقتی فردی به‌تنهایی از هنجارهای خرده‌فرهنگ خود منحرف می‌شود و درواقع، این‌گونه هنجارها را مطرود می‌داند، چنین فردی را مشمول انحرافات فردی می‌شناسیم. اما زمانی‌که گروهی از افراد به‌صورت دسته‌جمعی، برخلاف هنجارهای مورد قبول جامعه عمل می‌کنند، عمل آن‌ها انحراف گروهی نامیده می‌شود. تعداد بی‌شماری از انحرافات گروهی در داخل خرده‌فرهنگ منحرف جامعه اتفاق می‌افتد. لازم است تاکید شود که در چنین موقعیتی فرد در واقع منطبق با هنجارهای خرده‌فرهنگ عمل می‌کند و این خرده‌فرهنگ است که هنجارهای جامعه را طرد می‌کند