مالیخولیا که گاها به عنوان افسردگی مالیخولیایی نیز شناخته میشود، نوعی اختلال افسردگی شدید است، که با ویژگیهای مالیخولیایی و سودا زده مشخص میشود. اگرچه بیماری مالیخولیا یک نوع اختلال متمایز است، اما انجمن روانپزشکی آمریکا، آن را به عنوان یک بیماری ذهنی مجزا نمیشناسد. بلکه مالیخولیا را یک نوعی از اختلال افسردگی شدید معرفی میکند.
اختلال افسردگی، یک وضعیت روانی خاص است که با احساس عمیق و شدید اندوه و ناامیدی همراه است. این اختلال میتواند بر بسیاری از حوزههای زندگی از جمله کار، مدرسه و روابط تاثیر بگذارد. همچنین ممکن است روحیه، رفتار و نیز کارکردهای فیزیکی فرد مثل خوراک و خواب او تحت تاثیر قرار بگیرد. افراد مبتلا به اختلال افسردگی شدید اغلب علاقه خود را به فعالیتهایی که زمانی از آنها لذت میبردند از دست میدهند و در طول روز دچار مشکل میشوند. گاهی اوقات ممکن است آنها به این فکر کنند که زندگی ارزش زیستن ندارد.شدت و نوع علائم این اختلال از فردی به فرد دیگر متفاوت است. برخی از مردم علائم سنتی اختلال افسردگی را تجربه میکنند در حالیکه برخی دیگر علائم پیشرفتهی دیگری را از خود نشان میدهند، مثل بیماری مالیخولیا یا کاتانونی. بیشتر علائم را میتوان درمان کرد که این درمان شامل دارو درمانی و روان درمانی است.
بیماری افسردگی دارای علائم روانی شامل غمگینی و بغض و همچنین علائم جسمی مانند احساس خستگی، بیتحرکی، ضعف، کم اشتهایی، اختلال در خواب، تپش قلب، سردردهای عصبی و لرزش اندام است.اغلب ما افسردگی کلاسیک را میشناسیم، با بار سنگین غم و ناامیدی! اما اگر ناگهان شکمدرد گرفته و تندخو شوید چطور؟ آیا ممکن است ندانسته افسرده شده باشید؟ اینها از علائم افسردگی شدید هستند
علائم افسردگی شدید
ریچارد کراویتز، پروفسور دانشگاه کالیفرنیا و متخصص تشخیص افسردگی میگوید: “افسردگی همیشه به شکل ناراحتی شدید نیست. بیماران دوست ندارند که افسردگی را عامل بیماری خود بدانند، تاحدی به این دلیل که این امر را نشانه ضعف میدانند، اما دلیل دیگر این است که ارتباط بیماریهای دیگر با افسردگی را نمیدانند.”او اضافه میکند که شناخت صحیح مشکل، کلید حل آن است. زیرا هرچه زودتر درمان شوید، بازگرداندن حالت روحی شاد و سلامت راحتتر است. در اینجا به
درد داشتن افسردگی و درد دارای مسیرها و انتقالدهندههای عصبی مشترکی هستند. تحقیقات نشان میدهد حدود ۷۵% از افرادی که به افسردگی مبتلا هستند، از دردهای مکرر یا متوالی رنج میبرند. طبق بررسیهای یک گروه کانادایی که در journal Pain منتشر شد، احتمال ابتلا به درد شدید یا از کارافتادگی کمر و گردن در افرادی که افسرده هستند ۴ برابر بیشتر از افراد عادی میباشد. کراویتز اینگونه توضیح میدهد: “وقتی در شرایط منفی قرار دارید، نسبت به تغییرات بدنتان حساسترید، از اینرو هرگونه ناراحتی را با دقت بیشتری متوجه میشوید.” ممکن است دچار سردرد و معده درد شده یا بطور کلی نسبت به درد حساستر شوید. نتایج تحقیقی در سال ۲۰۰۸ که در بایگانی روانشناسی عمومی یافت میشود نشان داده که وقتی افراد افسرده درد را تجربه میکنند، مغز آنها احساسات بیشتر و مقاومت کمتری نشان میدهد، از اینرو آنها توانایی کمتری در مقابله با درد دارند.
افسردگی یک اختلال خلقی است که بیش از ۱۶ میلیون آمریکایی را تحت تاثیر قرار داده است. حدود ۷ درصد از بزرگسالان هر سال یک دوره افسردگی تجربه می کنند.
افسردگی بالینی بیشتر از احساس ناراحتی است. این افسردگی همراه با احساس مداوم غم و اندوه، ناامیدی، و بی ارزشی نسبت به خود می باشد. احساس ناراحتی در مناسبت های خاص بخشی طبیعی از زندگی است. حوادث غمگین و پریشان در زندگی همه رخ می دهد، و پاسخ به آنها نشانه سلامت عاطفی است. با این حال، احساس بدبختی مداوم و بدون هیچ گونه احساس امید طبیعی نیست. این علامت نشانه افسردگی می باشد که بیماری وخیمی را نشان می دهد.مردم این اختلال خلقی را به روش های مختلف تجربه می کنند. انواع مختلف افسردگی وجود دارد. نوع افسردگی شما به تعیین نوع درمان پزشکی شما کمک خواهد کرد. با توجه به راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی، دو نوع از رایج ترین افسردگی ها اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردگی مداوم است.
طبق متن بازبینی شده چهارمین ویرایش کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV-TR) معمولترین خصایص این اختلال عبارت است از وجود خلق افسرده در بیشتر اوقات روز و در بیشتر روزها. افسردهخویی با احساس بیکفایتی، احساس گناه، تحریکپذیری، و خشم؛ انزوا از جامعه؛ از دست دادن علایق؛ و بیفعالیتی و فقدان بهرهوری همراه است. اصطلاح «دیستایمی» که به معنای کجخلقی است در 1980 وضع شد. تا پیش از 1980 اکثر بیمارانی را که امروزه دچار اختلال دیستایمی میدانند، دچار رواننژندی افسردگی میدانستند که گاه افسردگی رواننژندانه نیز خوانده میشد.وجه افتراق اختلال دیستایمی از اختلال افسردگی اساسی این است که بیماران مبتلا به اختلال دیستایمی از این شکایت دارند که همیشه افسرده بودهاند. بنابراین اکثر موارد این اختلال شروع زودرسی دارند و در دوران کودکی یا نوجوانی شروع میشوند و وقتی بیماران به سنین 20 تا 30 سالگی میرسند حتماً اختلالشان شروع شده است. یک گونه فرعی از این اختلال که شیوع دیررسی دارد و بسیار کمتر شایع است و از نظر بالینی به خوبی مشخص نشده است، در میان افراد میانسال و سالمندان شناسایی شده است، ولی شناسایی این گونه عمدتاً مبتنی بر مطالعات اپیدمیولوژیک در اجتماع بوده است.