دلبستگی بهدیگران ویژگی است که بهطور طبیعی در همه افراد اتفاق میافتد و فردیکه توان دلبستگی بهدیگران را ندارد، از آسیبهای جدی رنج میبرد که میتوان آن را در کودکی او جستجو کرد. اما اختلال شخصیت وابسته داستان دیگری دارد.دلبستگی هم مانند هر ویژگی انسانی دیگری در صورتیکه از حد معمول خود خارج شود، نشان از آسیب در فرد دارد. در اینصورت، دیگر نام دلبستگی را نمیتوان بر آن نهاد و به آن کلمهی وابستگی اطلاق میشود و در صورتیکه این ویژگی عام و فراگیر باشد، به آن اختلال شخصیت وابسته میگوییم.طبق تعریف منابع علمی روانشناختی، فردی که دارای اختلال شخصیت وابسته است نیاز فراگیر و مفرط به حمایت شدن دارد که این نیاز در او منجر به سلطهپذیری، وابستگی و ترسهای جدایی و از دست دادن میشود.
ویژگیهای فرد دارای اختلال شخصیت وابسته را میتوان اینگونه برشمرد:
۱.بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران در تصمیمگیریهای روزمره دچار مشکل میشود.
۲. نیاز دارد که دیگران مسئولیت بیشتر زمینههای مهم زندگی او را بپذیرند.
۳. در ابراز مخالفت با دیگران بهعلت ترس از قطع حمایت یا تایید آنان دچار مشکل است.
۴. در شروع کردن و انجام کارها به تنهایی بهعلت فقدان اعتماد به نفس به تواناییهای خود مشکل دارد.
۵. برای کسب محبت و حمایت دیگران داوطلب انجام کارهایی میشود که برای او ناخوشایند است.
۶. از آنجایی که باور دارد نمیتواند به تنهایی از خود مراقبت کند، در تنهایی دچار ترس میشود.
۷. زمانی که رابطه عاطفی او قطع میشود، بهسرعت و مصرانه بهدنبال ایجاد رابطه دیگری به عنوان منبع حمایت و مراقبت است.
۸. دائماً فکرش درگیر ترس از از دست دادن رابطه و ترک شدن و در نتیجه تنها ماندن است. او میترسد که مبادا زمانی فرا برسد که کسی مراقب او نباشد، زیرا او به تواناییهای خودش نیز برای مراقبت از خود باور ندارد.
سایر ویژگیهای اختلال شخصیت وابسته
احتمال بروز افسردگی، اضطراب، حملات وحشت و فوبیا در میان افراد دارای اختلال شخصیت وابسته بیشتر است. دلیل این موضوع آن است که آنها باور دارند برای بقا و زنده ماندن نیازمند حمایت دیگری هستند، بنابراین همواره اضطراب از دست دادن رابطه را دارند و غم از دست دادن و یا سردی رابطه برای آنها بسیار طاقتفرسا بوده و منجر به افسردگی در آنها میگردد. از سویی دیگر، زمانی که به آنها مسئولیت جدیدی واگذار شود و یا وارد حوزه جدیدی میگردند، از آنجایی که باور دارند از عهده آن بر نمیآیند، دچار حمله وحشت میگردند.افراد دارای اختلال شخصیت وابسته همچنین نشانههای بیشتری از مشکلات روانتنی مانند سردرد، معده درد و … را از خود نشان میدهند. مشکلات روانتنی یا شبه جسمی در آنها بهدلیل جلب توجه و تأیید و مراقبت گرفتن از دیگران میباشد. به این طریق، آنها خود را ضعیف و نیازمند مراقبت از طرف دیگران نشان میدهند تا حمایت دیگران را کسب کنند.افراد وابسته، عزت نفس اندکی دارند و خود انتقادگری در آنها زیاد است.
آنها معمولاً بهدنبال دلایل خوشحالی در بیرون از خود میگردند و خوشحالی خود را منتسب به اتفاقات بیرونی میدانند. (همسرم امروز با من مهربانتر بود، بنابراین من خوشحالم). افراد دارای اختلال شخصیت وابسته ملاکشان برای سنجش خوبی و یا بدی عملکرد خود، نظر و باور دیگران است و خودشان ملاکی به غیر از نظر دیگران برای تأیید و تشویق خود ندارند. بنابراین همواره نظر دیگران برای آنها مهم است.افراد وابسته، مهارت حل مساله کمتری از خود نشان میدهند و در هنگام مواجهه با یک مشکل، تمایل به اجتناب و فرار از مشکل را دارند و ترجیح میدهند تا با موضوع مواجه نشوند. آنها مشکل را نه یک فرصت جهت رشد و پیشرفت، بلکه دردسری تلقی میکنند که باید همواره از آن اجتناب کرد.افراد دارای اختلال شخصیت وابسته، خود را در مواجهه با دنیا و مسائل آن ناتوان میبینند و باور دارند که آنها توانایی و مهارت مواجهه با دنیا را ندارند. راهحل آنها برای مواجهه با این دنیای پیچیده و ترسناک، پیدا کردن کسی است که بتواند از آنها مراقبت کرده و کارهای آنها را انجام دهد و برای آنها تصمیمگیری کند. آنها نیز در عوض حاضر هستند آرزوها و تمایلات خود را در قبال آنها زیر پا گذاشته و گوش بهفرمان باشند. بنابراین، احساس عدک کفایت در آنها منجر به وابستگی به دیگران میگردد. این امر باعث میشود آنها هر روز به تواناییها و مهارتهای خود بیشتر بیاعتماد شوند و در عین حال، بهجهت آنکه همیشه به دیگران متکی بودهاند، مهارتهای زندگی مستقلانه (خوداظهارگری، حل مساله، قدرت تصمیمگیری) را فرا نمیگیرند؛ زیرا هیچ زمان خود را در معرض تجربه یادگیری مهارتها قرار نمیدهند. گروهی از این افراد بهدلیل آنکه این مهارتهای خود را بهکار نگرفتهاند، به وجود آنها در خود باور ندارند.افراد دارای اختلال شخصیت وابسته درباره انجام کارهای خود دائماً از دیگران پرس و جو میکنند، مداوماً درباره نحوه انجام کارهای جدید اطمینانجویی میکنند و درباره تصمیمات خود، تاییدطلبی میکنند. از تنهایی سفر کردن حذر میکنند. از مدیریت مالی خود ناتوان هستند. از پذیرش مسئولیتهای اضافی (ارتقا شغلی) و وظایف جدید امتناع میکنند.
باور ناخودآگاه افراد دارای اختلال شخصیت وابسته آن است که در صورتی که فردی مستقل باشند و ویژگیهای یک فرد مستقل را از خود نشان دهند، دیگران آنها را ترک و طرد خواهند کرد؛ زیرا معتقد هستند که یک فرد یا وابسته به دیگران و تحت حمایت و مراقبت دیگری است و یا کاملاً مستقل و در نتیجه تنها.
آنها بهدلیل ترس از دست دادن دیگران از هرگونه تضاد و اختلاف با دیگران اجتناب میکنند، زیرا میترسند که رابطه خود بدین طریق بهخطر بیاندازند و آنها در این دنیای پیچیده و ترسناک تنها بمانند. آنها بسیاری از مواقع سعی میکنند مشکلات رابطه و مشکلات فرد مقابل را نبینند و بهعبارت دیگر، چشم خود را بر مسائل طرف مقابل میبندند (خیانت، بیتوجهی و …) به این دلیل آنها کمتر آشکارا اعتراض میکنند.
مهمترین خطای شناختی افراد دارای اختلال شخصیت وابسته تفکر دو قطبی یا صفر و صد دیدن امور است. تفکراتی مانند: من بدون مراقبت دیگری زنده نخواهم ماند- من ناتوانتر از آن هستم که بتوانم مستقل باشم و زندگیام را خودم مدیریت کنم- اگر استقلال بیشتری داشته باشم دیگری من را ترک میکند. معنای استقلال آن است که همه کارهایم را خودم انجام دهم. طبق این خطای شناختی، آنها باور دارند که یا کاملاً وابسته و ناتوان هستند و یا کاملاً مستقل و تنها. آنها قائل به حد وسطی بین این دو نیستند. آنها درباره مهارتها و تواناییهای خود نیز دچار خطای شناختی تفکر دوقطبی هستند. یعنی باور دارند که کارها را یا خیلی خوب و کامل انجام میدهند و یا کاملاً بد و اشتباه. یا کاری را درست انجام داده و موفق عمل میکنند و یا نادرست انجام داده و شکست میخورند (البته معمولاً آنها خود را اشتباه کار، ناتوان و شکست خورده میدانند). به همین جهت، همواره نگران تجربه کردن امور به تنهایی و بدون تایید زیاد گرفتن از دیگران هستند.
خطای شناختی دیگر در افراد دارای اختلال شخصیت وابسته، بالاخص در زمینه روابط، فاجعهسازی است. اگر کسی (بویژه فردی که آنها با او رابطه عاطفی داشته و به او تکیه میکنند) با او دچار اختلاف اندکی بشود، فرد وابسته بدترین اتفاقها را در ذهن خود مجسم میسازد؛ درحالیکه این اختلافات میتواند در هر رابطهای وجود داشته باشد. او پس از بروز هر مشکل جزیی، بدترین حالت ممکن را به ذهن خود میآورد. از سویی دیگر، در فاجعهسازی فرد باور دارد که در قبال این واقعه کاری از دست او ساخته نیست. در ذهن فرد وابسته افکاری مانند: من نمیتوانم- من هرگز قادر نیستم این کار را بکنم- من ضعیفتر از آن هستم که از عهده این کار برآیم- وجود دارد.
افراد وابسته بالاخص زنان خود را خوش رفتار، مهربان و بهطور معمول زیبا ولی ناتوان میدانند. وابستگی در مردان میتواند خود را بهگونه دیگری نشان دهد. نیاز به حمایت و مراقبت در یک مرد میتواند جنبه سوءاستفاده و تعدیگرایانه بهخود بگیرد. یک مرد دارای اختلال شخصیت وابسته هنگامی که نگران ترک شدن است و یا وقتی احساس میکند طرف مقابل به کس دیگری نزدیک شده است، رفتارهای تند و همراه با خشونت و تهدید از خود نشان میدهد. درحالیکه در زنها بهصورت دردهای بدنی، افسردگی، اضطراب و تلاش بیشتر برای جلب نظر همسر و یا شریک زندگی بروز میکند.
اگرچه برای همه افراد از دست رفتن و تمام شدن یک رابطه ناراحتکننده است، ولی برای افراد دارای اختلال شخصیت وابسته این امر فاجعهآمیز تلقی میشود و شدت احساسات و ناراحتی آنها بسیار بیشتر از حد معمول است.
افراد دارای اختلال شخصیت وابسته، ایثارگری بسیاری برای دیگران دارند. این ایثار آنها نه از ویژگیهای خوب اخلاقی در آنها، بلکه ناشی از آن است تا دیگران در مقابل ایثارگریشان، آنها را ترک نکرده و مسئولیت زندگی آنها را بر عهده بگیرند.افراد وابسته، باور به «من خوب نیستم، تو خوب هستی» (I am not ok but you are ok) دارند. آنها شخص مقابل را توانا، دانا و پرقدرت فرض میکنند و از او ابرمرد در ذهن خود خلق میکنند و در مقابل، خود را ضعیف، ناتوان و محتاج مراقبت میدانند.
افراد دارای اختلال شخصیت وابسته، تعریفی از خود ندارند و خودشان را تنها از طریق قضاوتهای دیگران ارزیابی میکنند و درباره خود بهشدت متکی به نظر و عقیده دیگران هستند. به این دلیل، نظرات دیگران بهشدت آنها را تحتتأثیر قرار میدهد و بهای زیادی برای آن قائل هستند.هدف افراد دارای اختلال شخصیت وابسته از مراجعه به رواندرمانگر، دستیابی به استقلال و خودکفایی نمیباشد؛ بلکه بهدنبال معجزهای میگردند تا روابطشان را بهبود بخشد تا احساس اطمینان کنند و یا آنکه متخصصی به آنها بگوید در زندگی چه کار کنند. آنها زمانی به درمانگر رجوع میکنند که احساس میکنند در حال از دست دادن رابطه عاطفی خود هستند (یا زمانی که یک رابطه عاطفی را از دست دادهاند) و یا قرار است مسئولیت جدیدی را برعهده بگیرند که محتاج تصمیمگیری است.
باور مرکزی افراد دارای اختلال شخصیت وابسته را می توان در ۴ عبارت زیر خلاصه کرد:
من بی کفایت هستم
من ضعیفم
من برای بقا نیازمند کمک دیگران هستم
دیگران قوی و توانمتد هستند.
دلایل ایجاد اختلال شخصیت وابسته
دلایل ایجاد ویژگیهای وابستگی در فرد هنوز بهطور کامل مشخص نمیباشد، ولی محققین عواملی چون آمادگی زیستی و پایههای ارثی و نیز عوامل محیطی را را موثر میدانند.کودکانی که در کودکی خلق و خوی محتاط و ترس از خود نشان میدهند، احتمال بروز اختلال شخصیت وابسته در بزرگسالی در آنها بیشتر است. در این خانوادهها نرخ اختلال اضطراب منتشر، فوبیا و شخصیت اجتنابی بالاتر است. اما ژنها سرنوشت ما را تعیین نمیکنند. ویژگیهای محیطی نیز باید وجود داشته باشد تا اختلال شخصیت وابسته شکل بگیرد. ویژگیهای خانوادههای مستعد شخصیت وابسته عبارت است از: حمایت و مراقبت بیش از اندازه والدین، کنترلگری زیاد والدین، تأکید کمتر بر استقلال، تعیین استانداردهای بالا برای موفقیت و ابراز توجه و عشق ناکافی به کودک، تحقیر شدن در موقعیتهای اجتماعی و روابط فردی و در نتیجه ایجاد دودلی درباره تواناییهای خود.تکرار این تجربیات باعث میشود که آنها باور کنند بهتر است مطیع باشند تا آنکه فردی رقابتطلب و تنها شوند. شرایط فرهنگی نیز زنان را تشویق به وابستگی میکند. زنان بیشتر از مردان تشخیص اختلال شخصیت دریافت میکنند.
راههای درمان وابستگی
۱.باید مشخص کنید که در چه حوزههایی بهدیگران متکی هستید. در زمینه خرید خانه، رانندگی، انجام کارهای اداری و بانکی، درآمدزایی و شغل، ارتباطات اجتماعی با دیگران، بیان نیازها و خواستههای خود، مدیریت امور خانه، تربیت فرزندان و … . پس از روشن کردن حوزه وابستگی در خود، لازم است تا تکالیفی را برای خود بهتنهایی یا بهمراه درمانگر مشخص کنید. این تکالیف نباید آنقدر سنگین باشد که از عهده آن بر نیایید و نه آنقدر سبک باشد که هیچ اضطراب و فشاری را در شما ایجاد نکند. بهطور مثال میتوانید از خرید کردن شروع کنید. اگر پیشتر هیچ تجربهای در این زمینه نداشتهاید و همواره بهدیگران متکی بودهاید، ابتدا سراغ خریدهای کوچکتر بروید و خریدهای بزرگتری مانند تلویزیون و اجاق گاز را در مراحل بعدی انجام دهید تا میزان اعتماد بهنفس شما در اثر خریدهای کوچکتر بالا رفته و آماده خریدهای بزرگتر شوید. این قانون درباره همه حوزهها صادق میباشد. هر چقدر بیشتر تجربه انجام کارهای مختلف را داشته باشید، اعتماد بهنفس شما بیشتر میشود و مراحل بعدی را راحتتر انجام میدهید. بهخودتان بگویید که هیچ کس از زمان تولد نحوه انجام کارها را بلد نبوده است و تنها پس از آزمایش و خطا و ایجاد فرصت یادگیری برای خود بوده است که امور را فراگرفته است، پس من نیز قرار نیست در دفعات اول عالی عمل کنم و هیچ اشتباهی نداشته باشم. در صورت بروز اشتباه نیز فاجعه نمیشود و توانایی جبران کردن آن را دارم.
هر تصمیمگیری مستقلانهای، احساس اعتماد بهنفس شما را بالاتر میبرد. تا جای ممکن برای انجام امور نباید با پرس و جوی زیاد از دیگران، تأییدطلبی کنید. هر چقدر بیشتر درباره موضوعات مختلف بدون تأیید دیگران تصمیمگیری کنید، اعتماد بیشتری به تصمیمات خود پیدا میکنید. باید درک کنید که تنها یک تصمیم درست وجود ندارد و هر تصمیمی، نقاط قوت و ضعف خودش را دارد و دیگران نیز تنها بر اساس قضاوت خودشان نظر میدهند و در نهایت این شما هستید که بیشتر از همه نسبت به خودتان آگاهی دارید. بهخود یادآور میشوید که تصمیمی که توسط خودتان اتخاذ شده، اگرچه لزوماً بهترین تصمیم نیست، زیرا هیچ تصمیمی بهترین تصمیم نیست و همه تصمیمات تنها در طیفی از مناسب تا نامناسب قرار میگیرند، ولکن احتمالاً بهجهت آگاهی بیشتر شما از نیازها و اولویتهایتان مناسبتر از باقی تصمیمات خواهد بود.
۲.اقدام دیگری که باید انجام دهید، آگاهی و مقابله با خطاهای شناختی خود است. شما باید با افکار شناختی عدم توانایی خود مقابله کنید (مقاله خطاهای شناختی را مطالعه کنید). افکاری همچون: خیلی این موضوع سخت است- از پس آن بر نمیآیم- شکست میخورم و … . اینها افکار غلطی هستند که از کودکی در ذهن شما جای گرفته است و اکنون شما آنها را بهعنوان حقیقت قبول دارید، درحالیکه هیچ شاهدی بر واقعی بودن آنها ندارید. شما بهدلیل این افکار غلط، راهکاری را برای خود اتخاذ کردهاید که عبارت است از پیدا کردن شخصی برای مراقبت از شما و تکیه کردن به او و کمتر خود را در موقعیتهای تجربه کردن امور و در نتیجه یادگیری قرار دادهاید.
برای مقابله با این افکار، مزایا و معایب این افکار را بنویسید. بطور مثال، شما فکر میکنید که فردی ناتوان و کممهارت هستید. باور ناتوانی خود را بررسی میکنید و ببینید چه شاهدی برای آن دارید. بررسی کنید که باور داشتن به این فکر، چه مزایا و معایبی برای شما دارد.
مزیت: باعث میشود تا شکست نخورم و امور بهنحو بدی پیش نروند. باعث میشود تا با دیگری در ارتباط بمانم و تنها نشوم. معایب: بسیاری از مواقع سپردن کارها بهدیگری و تأییدطلبی، از آنها تضمین نمیکند که من شکست نمیخورم. تکیه بر دیگران هزینه زیادی برای من دارد، از جمله مجبورم گوش بهفرمان و مهربان باشم و از نیازهای خودم چشم بپوشم و همیشه محتاج دیگری بمانم. این باور باعث میشود هیچگاه جرات تجربه کردن امور را بهخودم ندهم. ضمن آنکه من شاهدی برای ناتوان بودن خودم ندارم. این تنها باور من است. هیچوقت خود را در محک تجربه قرار ندادهام. بالعکس، در بعضی از امور که وارد شدهام خوب عمل کردهام (مثالهای آن را بنویسید).لازم بهذکر است که فرد وابسته، تواناییهایش را کمتر از حد واقعی آن تخمین میزند. بنابراین بهخود یادآور شوید که تواناییتان بیشتر از پیش فرض شما است و بهخود بگویید که این باور غلط من است که خود را کمتوان و دارای مهارت اندک توصیف میکنم. من باید تواناییها و مهارتهایم را بیازمایم و میدانم که اندک اندک مهارتهای من بیشتر میشود. زیرا من مانند همه انسانهای دیگر لازم است تا تجربه کنم و آنگاه یاد میگیرم.باور غلط دیگر افراد دارای اختلال شخصیت وابسته آن است که فکر میکنند در صورت مستقل شدن، تنها میشوند و فرد مستقل، فردی جدا و بدون رابطه است. این از خطای شناختی قطبینگری یا صفر و صد دیدن امور است. در این مورد نیز باید مزایا و معایب مستقل شدن را بنویسید.
معایب: اگر کمتر به همسرم وابسته باشم و خودم کارها و مسئولیتهایم را انجام دهم، آنوقت زمان کمتری را با همسرم میگذرانم. در صورت مستقل شدن احتمالاً دیگر آنقدر بهفکر رابطهام نخواهم بود و رابطهام بهخطر میافتد. اگر مستقل شوم، خیلی احساس تنهایی میکنم.
مزایا: خیلی کارهای دیگر است که میتوانم با همسرم انجام دهم. مستقل شدن به معنای تنها شدن نمیباشد، بلکه حتی فرد مستقل نیز تا حدی به دیگران وابسته است و وابستگی و استقلال یک طیف هستند.اگر وابستگی مطلق و استقلال مطلق را دو سر یک بردار در نظر بگیریم، ویژگیهای فردی را که دچار وابستگی مطلق است و یا به تعبیر دیگر، دارای اختلال شخصیت وابسته است را توضیح دادیم.
اما ویژگیهای فردی که دارای استقلال مطلق هستند، عبارت است از:
۱. همه کارها را به تنهایی انجام میدهد.
۲. همه تصمیمات را خودش به تنهایی و بدون در نظر گرفتن نظر دیگران میگیرد.
۳. هر چه بهفکرش میرسد را بدون در نظر گرفتن تأثیرش بر دیگران بیان میکند.
۴. کاملاً مستقل و توانا است.
۵. به هیچ کس نیازی ندارد.
۶. خشن و تندخو است.
۷. تنها و جدا افتاده است.
همانگونه که ملاحظه میکنید، منظور از مستقل شدن آن نیست که از آن سوی بام بیفتید، بلکه انسان نرمال بین این دو حد قرار میگیرد که در عین آنکه درباره تواناییهای خودش یقین دارد و میداند که به تنهایی قادر است از پس امور خود بر بیاید، ولکن در بعضی از امور با دیگران مشورت و همکاری میکند. نظر دیگران را در نظر میگیرد (ولکن دهنبین نمیباشد). در هنگام نیاز، نظر و مخالفت خود را آزادانه و بدون نگرانی از ناراحت شدن دیگران بیان میکند. برای انجام بهتر امور از دیگران کمک و مشورت میگیرد.
۳.راه دیگر ایجاد حس خودبسندگی و استقلال تقویت مهارتهای سهگانه زیر است: ۱) خوداظهارگری: بیان خواستهها و نیازهای خود بدون ترس از دست دادن و طرد شدن و نه گفتن در زمانهایی که علاقهای به انجام آن کار ندارید و در نظر گرفتن اولویتها و هدفهای خود در زندگی، ۲) قدرت تصمیمگیری: باید بدانید که توان تصمیمگیری شما نه کمتر و نه بیشتر از دیگران است. باید بدانید که هر انسانی امکان دارد اشتباه کند. شما ریسک اشتباه کردن را میپذیرید و تمرین میکنید تا به تنهایی و بدون تأییدطلبی و پرسیدن نظر دیگران تصمیم بگیرید. باید یاد بگیرید که به قدرت تصمیمگیری خود ایمان بیاورید، ۳) قدرت حل مساله: پس از تصمیمگیری امکان دارد در مواردی کارها آنگونه که فکر میکنید پیش نرود. معمولاً همینطور است. پس آماده هستید تا با هر مشکلی مقابله کنید. مشکلها را بررسی کرده و سعی میکنید بهترین تصمیم ممکن را بگیرید. آزمایش و خطا را روند یادگیری میدانید.
در روش حل مساله، ابتدا مشکل را بهطور دقیق تعریف میکنید؛ زیرا اکثر افراد مشکل را خیلی مبهم و ناقص درک میکنند. از خود بپرسید مشکل چیست، کی و کجا شروع شد، چه کسانی در بروز مشکل نقش دارند؟ در مرحله بعد، تمام راهحلهای ممکن را بدون آنکه قضاوتی درباره خوب و بد آن داشته باشید، بهذهن بیاورید. در نهایت، معایب و محاسن هر روش را بررسی و ارزیابی کنید. پس از اجرای راهحل انتخابی خود، نتایج آن را با پیشبینیهای خود مقایسه کنید. در صورتی که به نتیجه مطلوب نرسیدید، موانع را بررسی کنید و مجدداً سیکل بالا را تکرار کنید.
۴.بهجهت غلبه بر ویژگیهای وابستگی، باید مهارت کنترل خود را نیز کسب کنید. بدین منظور لازم است تا در طول دورهای که بر ویژگی وابستگی خود کار میکنید، پیش از انجام هر تمرین (بهطور مثال خرید کردن بهتنهایی) شدت و مدت رفتارهای خود را ثبت کنید و پیشگویی خود را از نتایج انجام هر تمرین بنویسید. پس از انجام تمرین، نتیجه واقعی آن را نیز بنویسید.
نکته بعدی آن است که درک کنید استاندارد واقعی برای هر رفتار چه میباشد. افراد دارای اختلال شخصیت وابسته معمولاً استانداردهای غیرواقعبینانهای دارند. بهطور مثال، فرد باید درک کند که آیا نیاز او به طلب کمک از دیگران واقعی است و یا آنکه ناشی از اطمینانطلبی در او میباشد. شما نباید انتظار استانداردهای بالا و غیرقابل وصول از خود داشته باشید. شما باید استاندارد معقولی را با کمک دیگری و یا درمانگر تهیه کنید.
و نکته آخر آنکه، شما باید پس از وصول به استانداردهایی که خودتان مطابق با توانمندیها و ویژگیهای خود تعریف کردهاید خودتان را تشویق کنید. شما نباید منتظر تحسین و تشویق دیگری باشید، بلکه بر اساس استانداردهای خود، باید خود را تشویق کنید. در عین حال به خود یادآوری کنید که بهبود، فرایندی زمانبر است.
۵.کنترل اضطراب: در حین درمان، بهطور معمول فرد احساس اضطراب زیادی میکند و لازم است تا اضطراب خود را بهنحوی کنترل کند تا بتواند قادر بر انجام تمرینها گردد و بتواند خود را با موقعیتهای اضطرابزا بهطور تدریجی مواجه کند. هرچقدر بیشتر اضطراب خود را مدیریت کنید، توان انجام کارهای مستقلانه بیشتری خواهید داشت. برای آگاهی بیشتر در این رابطه میتوانید به مقاله اضطراب چیست؟ با نشانههای اضطراب و راههای درمان آن آشنا شوید، مراجعه کنید.
۶.فراگیری مهارتهای اجتماعی: کمبود مهارت اجتماعی از جمله مواردی است که گروهی از افراد دارای اختلال شخصیت وابسته از آن رنج میبرند. آنها بهدلیل آنکه کمتر خود را در معرض تعاملات اجتماعی قرار دادهاند، اعتماد بهنفس لازم در این زمینه را ندارند. اگر شما نیز از این مشکل رنج میبرید، لازم است تا مقاله راهنمای سریع برای افزایش اعتماد بهنفس اجتماعی را مطالعه کنید.