انسان به عنوان موجودی با فرهنگ برای حفظ روابط اجتماعی از طریق افکار و احساسات، ارزشها و هنجارها اجتماعی را شکل داده و بر حسب آن پدیده «نظم اجتماعی» را سامان میدهد، لذا هر گاه ارزشهای اجتماعی و قواعد رفتار مراعات نشود، نظم اجتماعی آسیب میبیند که از آن در جامعه به عنوان «کجروی» یا انحراف اجتماعی یاد میشود.
جوامع بشری همواره شاهد فرو رفتن افرادی در گرداب انحرفات اجتماعی بوده و تجارب تلخی از آسیبهای آن در هدر رفتن سرمایهها و نابسامانی خود و اجتماع دارند. به همین جهت در طول تاریخ تلاشهای مستمری با انگیزهها و رویکردهای متفاوتی انجام گرفته تا علل پیدایش انحرافات اجتماعی و راههای پیشگیری آن مورد بررسی قرار گیرد. این امر توسط مصلحان اجتماعی که در رأس آنها انبیاء و رهبران الهی قرار دارند، صورت گرفته است که همراه با احساس مسئولیت و تکلیف، چنین رسالتی را بر دوش کشیده و بر اساس مبدا و معاد راهکار ویژه ای را برای اصلاح فرد و جامعه ارائه داده اند. البته در حال حاضر نارسایی بسیاری از نظریههای مربوط به آسیب شناسی اجتماعی از یک سو و نسبیتی که در قلمرو ارزشها و هنجارهای جوامع مختلف وجود دارد، از سوی دیگر، تلقی یکسان را از کجروی سلب کرده است، لذا ضرورت بازگشت به مبانی فرهنگ خودی و زیر ساختهای آن، محققین جامعه اسلامی را وادار میکند تا از سرچشمه زلال و بیکران معارف وحیانی بهره گیرند و قرآن را که کتاب زندگانی است از مهجوریت خارج نمایند و آن را کانون توجهات علمی و عملی خود قرار دهند.
این مقاله درآمدی به «انحرافات اجتماعی از منظر قرآن کریم» است که مهمترین دغدغه آن آشنایی با رویکرد قران کریم در تعریف کجروی، مبانی نظری تبیین انحرافات اجتماعی و راههای پیشگیری و درمان آن میباشد، تا در منظر و مرآی اربابان دانش و اندیشمندان علوم اجتماعی قرار گیرد که از این طریق گام ناچیزی برداشته و انگیزه ای برای تحقیقات جدی و پردامنه آنها فراهم گردد. این مجموعه در چند بخش تنظیم شده که در بخش نخست به مفهوم کجروی و مبانی نظری آسیب شناسی قرآنی پرداخته میشود.
تعاریف و مفاهیم جامعه شناختی انحرافات
مفهوم انحراف اجتماعی وقتی روشن میشود که مفاهیمی از قبیل عقاید، ارزشها و هنجارهای اجتماعی معنای روشن و مشخصی داشته باشند، زیرا در تعریف انحراف اجتماعی از زیر پانهادن هنجارها سخن به میان آمده است و از آنجا که هنجارها تعیّن بخش ارزشها و عقاید میباشد، لذا توضیح این مفاهیم لازم به نظر میرسد.
البته اهمیت این نکته پوشیده نیست که بسیاری از اصطلاحات علوم انسانی و اجتماعی، ناظر به چارچوب فرهنگی خاصی است که در آن به وجود آمده و رشد و نموده است، لذا توافق بر معنای واحد به ندرت اتفاق میافتد و این نه به خاطر تعصب و جمود است، بلکه ناشی از متغیرهای فرهنگی و اجتماعی مختلف است، بنابراین در تعاریف مورد نظر باید تناسب آنها با مبانی فرهنگ خودی را باید در نظر داشت.
عقاید و باورها
عقاید و باورها در اصطلاح به معانی مختلفی بکار میروند. مثلاً جامعه شناسان باور را به معنی مجموعه ای از اندیشههای جمعی بکار میبرند که افراد آنها را به عنوان اموری حقیقی قلمداد نموده و به آن پایبند میشوند، هر چند ممکن است با خرد خویش به آن باورها نرسیده باشند. البته عقائد و باورها، اگر ناظر به وجود اجتماعی باشند، در این صورت به عنصری فرهنگی تبدیل شده و همچون پدیده ای اجتماعی هویتی جمعی پیدا میکنند، یعنی پذیرش همگانی در هویت آن دخالت دارد. منتهی جهت متمایز بودن باورهای اجتماعی از دیگر اجزاء فرهنگ، مثل آداب و رسوم که در آنها پذیرش جمعی هم نهفته است، قیدی به آن افزوده میشود که به تعبیر «آلن بیرو»، باورها آن دسته از اندیشههای دینی یا ایدئولوژیک هستند که در حیات و رفتار جمعی تأثیر میگذارند. در جوامع معاصر غربی عقاید و باورهای دینی، حضور اجتماعی جدی ندارند، لذا آنها هر نوع اعتقاد و جزمیتی ایدئولوژیک که جزیی از فرهنگ جامعه یا بخشی از خرده فرهنگ آن باشد را به عنوان عقائد تلقی مینمایند، هر چند از نوع خرافات باشد.
واژه عقاید در جامعه اسلامی ناظر به اندیشههای بنیادین اسلام در باره توحید، نبوت و معاد است. هر چند این عقائد در جامعه حضور دارند، ولی منشأ و خواستگاه آنها به دین و رسالت پیامبر خدا بر میگردد، نه به جامعه، لذا هویت این عقائد با خرافات، بدعت و عقائد تحریف شدة بسیاری از جوامع مغرب زمین متفاوت است. همچنین هر عقیده و باور اجتماعی به عقائد تعبیر نمیشود، هر چند در حیات و رفتار اجتماعی مؤثر باشد. این اصطلاح صرفاً نشان دهنده اصول بنیادینی از هستی، خدا و انسان بوده که قابل تعقل و استدلال عقلی است و در حوزه دین (اسلام) وجود دارد، لکن این اصول به تناسب ایمان افراد، در زندگی فردی و اجتماعی آنها تأثیر گذاشته و مطلوبیت بسیاری از کنشهای انسانی را توجیه مینماید.
ارزشها
درتعاریف مختلفی که از «ارزشها» میشود، معمولاً بر نقطه مشترکی تأکید میگردد، که همان «مطلوبیت» است. زیرا وقتی که از رفتار با ارزش یا هر چیز با ارزشی سخن به میان میآید، در واقع از مطلوبیت آن در تحقق هدفی سخن رفته است. البته مطلوبیت بدون ملاک نیست، هر مکتب یا جامعه ای ملاکهای متفاوتی را برای مطلوبیت ارائه میدهد، برخی ملاک مطلوبیت را ارضای میل درونی یا خواست گروهی یا اجتماعی میدانند، عده ای دیگر ملاک آن را وفاق جمعی یا نفع عمومی و مانند آن ذکر میکنند و گروهی دیگر منشأ مطلوبیت ارزشها را در ایفا نمودن نقش آنها نسبت به تأمین سعادت و کمال انسان که همان قرب الهی است، میدانند. بنابراین ارزشها به تبع مطلوبیتها و جامعه، عقاید و آرمانها، دارای معیارهای مختلفی است که از چنین ارزشهایی به عنوان ارزشهای اجتماعی یاد میشود، بنابراین ارزشهای اجتماعی، عقائد مشترک اجتماعی و مفاهیمی انتزاعی در باره خوب، درست و مطلوب است. قید «اجتماعی» در تعریف جامعه شناختی «ارزشها» و سایر موارد مشابه، اشاره به ظرف تحقق آن و گاه منشأ پیدایش آن دارد، با این نگاه، مطلوبیت ارزشها در ضمیر خود آگاه افراد وجود داشته و جامعه به آن توجه دارد. ارزشها را میتوان نه صرفاً از منظر متعارف جامعه شناختی، بلکه از منظری دیگر، نگاه نمود که مطلوبیت آن متوجه جامعه و افراد باشد، هر چند انسانها در ضمیر خود آگاه خویش توجهی به آن نداشته باشند، همانطوری که امور ضد ارزشی را میتوان به گونه ای ملاحظه نمود که پیامد آسیبی آن متوجه افراد و جامعه باشد، اگر چه آنها به این پیامدها اعتنایی نکنند. شرط اساسی در مطلوبیت امور ارزشی یا در منفور بودن رفتار ضد ارزشی، این است که برای افراد و جامعه پیامد مثبت یا منفی به بار آورد هر چند جامعه از آن غافل باشد، بدیهی است که چنین مطلوبیتی به حسب فرهنگ جامعه نبوده، بلکه طبق واقعیت و بر پایه حقیقت میباشد. وقتی که مصلح اجتماعی ارزشهای مطلوب یک جامعه را مورد ارزیابی قرار میدهد، ممکن است منشأ بسیاری از آسیبهای اجتماعی و انسانی آن جامعه را همان ارزشهای موجود بداند، لذا آنها را به بیداری و خودآگاهی فرا میخواند تا برای رسیدن به حیات انسانی والاتر و امنیت روحی و روانی،چنین ارزشهایی را رها کرده و به اصول ارزشی دیگری پایبند شوند. آیا میتوان ادعا چنین مصلحی را غیر اجتماعی و صرفاً ذهنی یا فردی خواند؟!
بنابراین ارزشهای اجتماعی از دو جهت قابل توجه است: از یک سو، ارزشهای اجتماعی موجود در جامعه که معمولاً جامعه شناسان به آن میپردازند، از سوی دیگر، ارزشهایی که پیامدهای مثبت فوقالعادهای برای جامعه دارند به طوری که فقدان آنها باعث بحرانهای اجتماعی، آسیبها و اختلالات در روابط اجتماعی، بحران هویت و فقدان معنویت میشود. چنین ارزشهایی ممکن است در جامعهای وجود نداشته باشد، اما هویت اجتماعی خود را از دست ندهند، لذا به نظر میرسد که بحث از چنین ارزشهایی همچنان میتواند در حوزه بحث جامعه شناختی باقی بماند، هر چند بسیاری از جامعه شناسان به این حوزه وارد نشده اند. طبق این اصطلاح همه انبیاء الهی کار جامعهشناسانه انجام دادهاند، زیرا بحرانها، انحرافات و آسیبهای اجتماعی عصر خویش را چه بسا در همان هنجارها و ارزشهای موجود شناسایی نموده و به آسیب شناسی و درمان آنها پرداخته اند. مقصود ما از ارزشها در این گفتار چنین معنای عامی ـ اعم از اینکه در جامعه موجود باشند یا نباشند ـ میباشد.
هنجارها
«هنجار» در لغت لاتین به معنای «گونیا» است، لذا به عنوان قانون یا قاعدهای تلقی میشود که باید به آن رجوع نمود. هنجار در این معنا نشان دهنده معیار مشترکی بین اعضای یک گروه اجتماعی است که انتظار میرود بر اساس آن رفتارشان را شکل دهند. این همنوایی از طریق تشویقها و مجازاتها تنفیذ میشود. ارزشها وقتی تعین مییابند که به قاعده رفتار تبدیل شده و انتظارات افراد را شکل دهند. لذا هنجارها تعین بخش ارزشها هستند، همانطوریکه رفتار عینیت بخش هنجار است.
رفتار هنجارها ارزشها عقاید
بنابراین رفتار و عمل به ارزشها و هنجارها باعث تثبیت آنها میشود، لذا کسانی که به عقائد و ارزشها پایبند نیستند، به تدریج تعلق خود را نسبت به آنها از دست میدهند. همچنین جمود بر هنجار و رفتار، بدون توجه به عقائد و ارزشها، آنها را به اموری خشک و بی روح تبدیل مینماید که چه بسا فرآیند تعلیم، تربیت و اجتماعی شدن را با مشکل مواجه سازد، لذا اهتمام به هماهنگی و اتصال موجود بین این حلقهها در بهنجار نمودن افراد مفید و لازم است.
بدین جهت جامعه شناسان رفتاری را که بر اساس هنجارهای یک جامعه انجام میگیرد، بهنجار گویند. طبق این اصطلاح شخص تا آنجا بهنجار تلقی میشود که با ضوابط اخلاقی و فرهنگی جامعه خویش سازگار و هماهنگ باشد که در مقابل آن رفتار نابهنجار یا کجروی قرار دارد.
انحراف اجتماعی
انحراف اجتماعی به عنوان پدیده ای اجتماعی مورد بحث جامعهشناسان قرار میگیرد. آنها در تعریف انحراف اجتماعی مینویسند: «کجروی» یا «انحرافاجتماعی» به رفتاری اطلاق میشود که بر خلاف هنجارهای اجتماعی یک جامعه باشد، در این تعریف، دست کم به دو قید توجه میشود:
اولاً: آن رفتار باعث نقض هنجارهای مهم جامعه باشد؛ ثانیاً: از نظر اکثر مردم قابل مجازات باشد، لذا از منظر جامعه شناختی با توجه به اینکه همه هنجارهای اجتماعی اهمیت ویژه ندارند و عدم همنوایی با آنها ممکن است مورد اغماض و چشم پوشی قرار گیرد، تنها به آن دسته از ناهنجاریها توجه میشود که از اهمیت برخوردار بوده و به نظر اکثر مردم گناه تلقی شود.
در این نگاه «کجرو» به فردی گفته میشود که اولاً: با هنجارهای مهم همنوا نباشد؛ ثانیاً: ناهنجاریاش تا دیرگاهی ادامه یابد. بنابراین به فردی کجرو اطلاق میشود که به دفعات رفتار نابهنجار را تکرار نماید. در تعریف انحراف اجتماعی بر قید «مخالفت با هنجارهای مهم اجتماعی» تأکید مینمایند، این تأکید مبتنی بر این پیش فرض است که وجود انحراف اجتماعی، تا حدودی در هر جامعه ای طبیعی است، لذا هر نوع ناهنجاری را نباید انحراف اجتماعی تلقی نمود، بلکه مخالفت با هنجارهای مهم اجتماعی معیار نامگذاری کجروی میباشد. با توجه به تعریف ارائه شده این سؤال به ذهن خطور میکند که این اغماض و چشم پوشی برای تعیین رفتار نابهنجار، بر اساس چه معیاری است؟! آیا برای این ملاک و معیار نوعی اتفاق نظر وجود دارد؟!
قطعاً در فضای نسبیتی که غالب جامعه شناسان میاندیشند، چنین ملاکی قابل تصور نیست، لذا «ریمون آرون» مینویسد: «تعریف جامعه شناختی جرم، منطقاً به نسبیت گرایی محض میکشد که به صورت انتزاعی تصورش آسان است، ولی در واقع هیچ کس، حتی بشارت دهندگان ـ این نظریه ـ حاضر به قبول آن نیستند.»
بطور کلی از تعاریفی که جامعه شناسان نسبت به رفتار بهنجار و نابهنجار ارائه میدهند، هیچ ملاک واحدی برای شناسایی آن بدست نمیآید و این مشکل متأثر از نسبیت گرایی است که آنها برای عقائد، ارزشها و هنجارها قائل هستند که در بحث مبادی نظر آسیب شناسی به این مسأله پرداخته خواهد شد.
حال با توجه به هدف این تحقیق که درصدد بررسی انحرافات اجتماعی از منظر قرآن کریم است، مفاهیم قرآنی به اختصار مورد بررسی قرار میگیرد.
تعاریف و مفاهیم انحرافات اجتماعی در قرآن کریم
یکی از ویژگیهای برجسته دین اسلام این است که همه معارف، اصول و احکامش بر محور «حق» مبتنی میباشد و حق در ذات مقدس الهی و آنچه که از او نشأت میگیرد، منحصر میشود:
«ذلک بأن الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل»
آن (تصرف خدا در عالم تکوین و تشریع) به این دلیل بوده است که خداوند تعالی حق مطلق است و آنچه از غیر خدا میخوانند باطل محض است.
همچنین آنچه انبیاء از جانب خداوند متعال میآورند، همین خصوصیت را دارد:
«و انزل معهم الکتاب بالحق»، و کتاب آسمانی را به حق بر آنها فرو فرستادیم.
لذا هر چه هماهنگ با مجموعه رسالت نباشد، جز گمراهی و انحراف نخواهد بود:
«فماذا بعد الحق الا الضلال»، پس فراتر از حق، جز گمراهی چه خواهد بود.
بنابراین از دیدگاه قرآن کریم، معیار مشروعیت و اعتبار یک عقیده، ارزش و هنجار هماهنگی آن با خواست و رضای خداوند متعال است. این دیدگاه بر مبانی نظری در هستی شناسی و انسان شناسی استوار است؛ به این بیان که چون در عالم واقعیات، جز حق وجود ندارد و حق فقط از آن خداست، لذا هر چیزی به میزان ظرفیت خود نسبت به حق، سهمی از حقیقت و اعتبار خواهد داشت.
طبق این مبنا رفتار بهنجار صرفاً رفتاری نیست که ضوابط اجتماعی اقتضا میکند، زیرا چه بسا قواعد اجتماعی عمل مطابق حق نباشند، در این راستا منبع کشف و دریافت قواعد و اصول اجتماعی کتاب خدا، سنت پیامبر(ص)، سخن و سیره معصومین(ع) و حکم عقل میگردد؛ لذا هر چه از این چارچوب دینی خارج شود و ارزشهای مورد نظر آن را به رسمیت نشناسد، به عنوان انحراف محسوب میشود:
«و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه»، همانا این است راه مستقیم من، پس از آن پیروی کنید.
اگر تنها طریق مستقیم، دین خداست، پس هر چه خلاف آن باشد غیر مستقیم و انحراف خواهد بود. حال اگر چنین انحرافی در جامعه و روابط اجتماعی شکل گیرد، یا آسیب و پیامد منفی آن متوجه جامعه باشد، ویژگی اجتماعی پیدا نموده و به عنوان «انحراف اجتماعی» یاد خواهد شد. بنابراین میتوان انحراف اجتماعی از دیدگاه قرآن را چنین تعریف نمود:هر نوع ایده، ارزش و رفتاری که برخلاف شریعت الهی و کمال انسانی بوده و از جامعه و روابط اجتماعی برآمده و پیامد آسیبی خود را در آن برجای گذارد، انحراف اجتماعی خواهد بود. شاید یکی از جامع ترین آیاتی که هنجارها و ناهنجاریهای اصولی اجتماعی را نشان میدهد، این آیه باشد: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکّرون»، همانا خدا شما را به عدل و احسان و اعطاء به خویشاوندان فرمان میدهد و از افعال زشت، منکر و ظلم برحذر میدارد، شما را چنین موعظه میکند تا شاید متذکر شوید.
بدین جهت هر چه که به عنوان فحشاء، امور زشت باشد، یا آنچه که ناپسند و نامطلوب باشد و نیز هر نوع تجاوز و ظلم به حقوق دیگران از مصادیق بارز انحرافات اجتماعی میباشد.
واژهها و مفاهیم قرآنی مربوط به انحرافات اجتماعی از نظر معنی و مصداق، بسیار گسترده و وسیع بوده و قلمرو پر دامنه ای دارند. به طور کلی این مفاهیم را میتوان به دو دسته تقسیم نمود:
1- مفاهیم عام: مفاهیمی هستند که شامل هر نوع انحراف فردی یا اجتماعی میشوند؛ مانند: ظلم، فساد، فسق، رجس، منکر، شر و ….
2- مفاهیم خاص: مفاهیمی هستند که دلالت بر نوع خاصی از انحراف و کجروی دارند؛ مانند نفاق، ارتداد ، غنا، زنا، شرب خمر، قمار، بی احترامی به والدین و …
از آنجا که شرح و توضیح مفاهیم خاص، ذیل طبقه بندی انواع انحرافات اجتماعی میآید، در اینجا صرفاً به توضیح برخی از مفاهیم عام پرداخته میشود:
ظلم: ظلم در لغت به معنی «وضع شیئ در غیر جایگاه خود و تجاوز از حد» میباشد. مقصود از حد، همان حد وسط و اعتدال است، چون ظلم از شنیعترین انحرافات است، لذا سایر انحرافات هم به میزانی که در بردارنده ظلم اند، مذموم میباشند. قبح این کجروی از دو جهت قابل شدت و ضعف است: یکی از جهت فرد انجام دهنده و دیگری از جهت ویژگیهای فرد ظلم شونده و موقعیت و شأن اوست، بنابراین ظلم به ساحت مقدس کبریایی و هر چیزی که منسوب به اوست، بزرگترین ظلم است. واژههایی از قبیل اعتداء، تعدی، بغی و طغیان به مفهوم ظلم بسیار نزدیک است.
فساد: این واژه در لغت به معنی خروج از اعتدال است، اعم از اینکه کم یا زیاد باشد. کلمه «افساد» که متعدی آن است به معنی مانع شدن از تحقق کمال یا سلب کمال از چیزی است. این واژه در قرآن، معمولاً به همراه کلمه «ارض» بکار رفته است، «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض» مقصود از «فساد در زمین» فساد و تباهی جامعه انسانی است. فساد فی الارض بیانگر فراگیر بودن پیامد آسیب فساد در جامعه است، لذا قرآن کریم در مورد منافقین میفرماید: «و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل» فسادی که منافقین ایجاد میکنند همراه با دخل و تصرف در شریعت است و از این راه اخلاق انسانها را تباه نموده و بین آنها اختلاف و گسیختگی ایجاد میکنند، در نتیجه دین و انسانیت هر دو ضایع میشود، لذا در برخی از روایات جمله «و یهلک الحرث و النسل» به تباهی دین و انسانیت تفسیر شده است. بنابراین معلوم میگردد که فساد در جامعه همراه با پیامدهای آسیبی وسیعی است.
غیّ و ضلالت: ضلالت به معنی گمراهی و عدول نمودن از طریق مستقیم است که در مقابل هدایت قرار دارد، غیّ معنای بسیار نزدیکی با ضلالت دارد. این واژه به معنی اعتقاد فاسد، بوده و در مقابل رشد بکار میرود.
ذنب و سیّئه: ذنب در لغت به معنی گرفتن دم یا دنباله چیزی است و اصطلاحاً در مورد عملی بکار میرود که عاقبت بدی داشته باشد، لذا از عمل خلاف شریعت به اعتبار آنکه دنباله و نتیجه ناگواری دارد، به «ذنب» تعبیر میشود. «سوء» به عملی اطلاق میشود که باعث غم و ناراحتی انسان میگردد و «سیّئة» به معنی رفتار زشت و قبیح است که در مقابل آن حسنه قرار دارد. ذنوب و سیّئات رفتارهایی بر خلاف ارزشها و هنجارهای اسلامی میباشد که پیامد دنیایی و اخروی ناخوشایندی به دنبال دارند.
اثم: به رفتاری اطلاق میشود که باعث کندی حرکت انسان یا مانع از رسیدن او به ثواب میباشد، اصولاً در مورد ناهنجاریها اثم بکار برده میشود، زیرا مانع تکامل روحی انسان است.
منکر: هر رفتاری که عقل یا نقل حکم به قبح و زشتی آن نماید، منکر گویند.
فسق، فجور وعصیان: در لغت عرب، وقتی که رطب از پوست خود خارج شود، گویند: «فسق الرطب»، بنابراین فسق به معنی خروج از پوسته شریعت و عدم التزام به آن است، لذا وقتی که از فردی انحرافات بسیار صادر شود، متصف به صفت فسق میشود. فجور به معنی پاره کردن و شکافتن پرده دیانت است و عصیان به معنی خروج از اطاعت و فرمانبرداری میباشد.
حرام: به معنی شیئی ممنوع است. هر چیزی که اسلام آن را نهی کرده نموده، ارتکاب آن ممنوع بوده و از آن تعبیر به حرام میشود.
علاوه بر این مفاهیم، مفاهیم دیگری هم در این رابطه در قرآن بکار رفته است، از قبیل جرم، شر، وزر، خطیئة و … که توضیح آنها خارج از حد این نوشتار است.
از جمله موضوعات مهم و تأثیر گذار در آسیب شناسی اجتماعی، مبانی نظری آن است. هر مکتب و نظریه پردازی در درون مجموعه ای از پیش فرضها و از افق پارادایمی خاص به آسیب شناسی اجتماعی پرداخته است، لذا ضروری است قبل از بیان رویکرد عملی قرآن کریم نسبت به انحرافات، ابتدا مبانی نظری آسیبشناسی از منظر قرآن کریم مورد تبیین قرار گیرد.
مبانی نظری آسیب شناسی از منظر قرآن کریم
ارزشهای توحیدی
آسیب شناسی اجتماعی بر این پیش فرض مبتنی است که بین جامعه و ارگانیسم زیستی شباهتی وجود دارد، یعنی همانطوری که ارگانیسم در فرآیند رشد و تحولات خود ممکن است به انواع بیماریها، عوارض آسیبی و اختلالات مبتلا شود، جامعه هم از چنین خصوصیتی برخوردار است، لذا از سلامت و بیماری یک ارگانیسم وقتی میتوان سخن گفت که جایگاه و خصوصیات آن شناخته شود و حالات طبیعی آن از حالات غیرطبیعی بازشناخته شود، آنگاه علل و زمینههای بروز بیماری و راه درمان آنها جستجو گردد. در مورد جامعه هم مطلب چنین است، یعنی وقتی میتوان از ناهنجاریهای اجتماعی گفتگو نمود که ماهیت جامعه، افراد و اهداف آنها به خوبی شناخته شود و چنین شناختی وقتی صحیح و مفید خواهد بود که از دو منظر مدد گرفته شود؛ از یک سوی اهداف و آرمانهای واقعی انسان به درستی شناخته شود و از سوی دیگر آنچه از انسانها در جامعه جاری است، مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است، غفلت از هر کدام مستلزم خسارت و آسیبی جدی بر جامعه بشری خواهد بود.
جامعه شناسی انحرافات با هویت غربی و وارداتی نسبت به منظر نخست فاصله گرفته و تعهدی از خود نشان نمیدهد، زیرا مکاتب مادی و الحادی انسان را بدون توجه به مبدا و معاد مورد بررسی قرار میدهند. اما قرآن کریم به هر دو منظر توجه تام دارد، هم حقیقت و جایگاه انسان را به او میشناساند و خیر و شر، زشت و زیبا را به او نشان میدهد و هم با نگاهی جامعه شناسانه با توجه به شرائط اجتماعی امتهای گذشته و عصر نزول، به آسیب شناسی اقوام پیشین میپردازد.
در منظر اول، قرآن کریم با معیاری واحد و واقع گرا همه انسانها را مخاطب قرار داده و بر مبنای ایمان به خدا و عمل صالح، انحرافات و آسیبهای اجتماعی را بیان مینماید:
«ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»، همانا انسان در زیان است مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق و صبر سفارش نمودند. در این دیدگاه نوع خاصی از فلسفه اخلاق مطرح شده است که در آن معیار افراد بهنجار و جامعه سالم، ایمان به خدا و در راستای آن، عمل صالح میباشد. اگر جامعه اسلامی و اندیشمندان مسلمان توجه لازم را به مبانی قرآنی انحرافات اجتماعی معطوف نکنند، ناخودآگاه در شناخت کجروی و شیوههای کنترل و پیشگیری آنها به بیراهه خواهند رفت، بنابراین یکی از مبانی مهم قرآنی در آسیب شناسی اجتماعی ـ که تأثیر عمیقی در کنترل و نظارت اجتماعی خواهد داشت ـ مبتنی بودن هنجارهای اجتماعی بر ارزشهای توحیدی، اخلاقی و جهتدار بودن آنها بسوی توحید است. هدف اصلی اسلام، صرفاً مراعات صورت ظاهری رفتار نیست، بلکه پیش از آن به روح و جوهر اخلاق یعنی توحید اهتمام دارد. کنش بهنجار انسان در این پارادایم با اهداف اخلاقی و معنوی گره میخورد و هر چه موجب آسیب به این اهداف در جامعه گردد، به عنوان ناهنجاری تلقی خواهد شد.
عدم نسبیت ارزشها
یکی از مبانی آسیب شناسی اجتماعی نسبیت فرهنگی است. جامعه شناسان اظهار میدارند که جوامع مختلف به تناسب فرهنگ خود دارای عقائد، ارزشها و هنجارهای متفاوتی هستند، در نتیجه با معیار واحدی نمیتوان کجرویها را شناسایی نمود بلکه انحرافات در هر جامعه ای معنا و مصداق خاصی دارند.
مسأله نسبیت در حوزههای مختلفی از قبیل دین، فلسفه اخلاق، جامعه شناسی و غیره قابل طرح میباشد، لذا طبیعی است، زاویه نگاه در ارزیابی آن مؤثر باشد و عدم توجه به این نکته تعمیمهای بی موردی را به دنبال آورد. مثلاً اگر از یک فیلسوف اخلاقی یا عالم دینی سؤال شود که آیا برای بشر آرمان و ایده واحد و باید و نباید مشترکی وجود دارد، وی بر اساس مبانی خاص خود در انسان شناسی و هستی شناسی، قائل به عدم نسبیت شده و بشریت را مشمول آرمان و ایده واحدی میداند، حتی فیلسوف دیگری که قائل به نسبیت فرهنگی و ارزشی میباشد، در پاسخ به این سؤال، باز به اعتبار تأملات نظری و فلسفی، نظر خود را ارائه میدهد، نه به استناد وجود تنوع و تکثر ارزشی در جوامع موجود انسانی؛ بخلاف یک جامعه شناس که زاویه نگرش او به قلمرو موجود حیات انسانی است. اساساً کار یک جامعه شناس در قلمرو توصیف پدیدههای اجتماعی و تبیین آنها است، یعنی «هستهای اجتماعی» را میبیند و نقل میکند، لذا با نگاه به تنوع فرهنگی و تکثر ارزشی در جوامع مختلف، قائل به نسبیت اخلاق و ارزشها در جوامع بشری میشود و توصیه مینماید که جهت فهم فرهنگها باید نگاهی از درون، نه از بیرون به آنها داشت. صداقت مدعای یک فیلسوف اخلاقی و دینی و یا درستی ادعای یک جامعه شناس با ملاک خاص هر کدام از آنها قابل ارزیابی است و نباید این ملاکها با هم خلط شوند، زیرا درستی مدعای نخست منوط به صحت مبانی نظری وی در باره هستی ، انسان، مبدا و معاد است، در حالیکه صحت مدعای دومیمشروط به حکایت درست و بی طرفانه یک جامعه شناس از فرهنگ و هویت جامعه بشری است، لذا هیچیک از دو مشرب فوق نمیتوانند دیگری را نفی کنند، هر چند یکی قائل به نسبیت و دیگری قائل به عدم نسبیت ارزشها و ناهنجاریها گردد، زیرا هر یک ملاک خاص خود را دارند.
مخفی ماندن نکته فوق باعث شده است تا برخی از جامعه شناسان پا از قلمرو جامعه شناسی خارج نموده و با نگاه به ذات رفتار، آن را فاقد هر نوع ارزش و ضد ارزشی تلقی نمایند، در حالیکه چنین نظری یک استنباط فلسفی است و بنا نیست جامعه شناس نظری فلسفی را به نام جامعه شناختی ارائه دهد. چنین مغالطاتی در سخنان جامعه شناسان کلاسیک نظیر «دورکیم» پیدا میشود. او جامعه شناس نسبی گرا است، وی ضمن بیان این مطلب که آنچه برای سلامت جسم یک نوع از موجودات زیستی بهنجار است، نمیتوان گفت که برای نوع دیگری از موجودات هم بهنجار باشد، در حوزه رفتار انسانی هم چنین اندیشهای را برگزیده و اظهار میدارد: «باید از این عادت که هنوز هم بسیار شایع است دست برداشت که درباره فلان نهاد یا عمل یا دستور اخلاقی طوری حکم شود که گویی همه اینها در خود (بالذات) و به سبب خود و در تمام نوع اجتماع، بدون هیچ گونه تفاوتی، خوب یا بد هستند». همانطوری که ملاحظه میشود، دورکیم در این نگاه، از منظر یک جامعه شناس فراتر رفته است، زیرا شأن یک جامعه شناس این است که نسبیت فرهنگی موجود در جوامع مختلف را حکایت کند، اما دورکیم نمیخواهد صرفاً از نسبیت فرهنگی خبر دهد، بلکه مثل یک فیلسوف اخلاقی و دینی میگوید: «هیچ دستور اخلاقی فی نفسه نمیتواند برای همه جوامع خوب یا بد باشد». بدیهی است که اثبات یا ابطال چنین ادعایی به روش فلسفی نه جامعه شناختی نیازمند است. از این گونه مغالطات فراوان به چشم میخورد. مثلاً برخی با نسبی دانستن انحراف، صریحاً اعلام میکنند که هیچ عملی ذاتاً انحرافی نیست و فقط زمانی انحراف اطلاق میشود که از نظر اجتماعی چنین تعریف شده باشد و تعاریف نیز از زمانی به زمان دیگر، از مکانی به مکان دیگر و از گروهی به گروه دیگر فرق میکند. در اینگونه نظریهها خلط دو نگرش جامعه شناختی و فلسفی در ارائه مفهومی از انحراف به وضوح دیده میشود، زیرا این سخن که هیچ عملی ذاتاً انحرافی نیست و فقط زمانی انحراف میشود که از نظر اجتماعی چنین تعریف شده باشـد، کامـلاً از سنـخ فلسفی است، اما مسأله تغییر انحراف در زمان و مکانهای مختلف، از سنخ جامعه شناختی است و این دو نباید به هم خلط شود.
این تفکیک از آن جهت مهم شمرده میشود که هر مقوله ارزشی و رفتاری از دو جهت قابل بررسی است:
1- بررسی مقوله ارزشی به عنوان یک پدیده ای که در زندگی اجتماعی افراد وجود دارد و آنها تلقی خاصی از آن دارند؛ نگرشی جامعه شناختی است که امری مفید و لازم است.
2- بررسی مقوله ارزشی با توجه به رابطه ای که میتواند با سعادت و شقاوت انسان داشته باشد، بدون آنکه به نحوه نگرش افراد و گروههای اجتماعی توجهی شود. بدیهی است که چنین واقعیتی را به بهانه جامعه شناختی نبودن نمیتوان انکار نمود، بلکه اساساً جامعه شناختی انحرافات، خود مبتنی بر این قبیل از اصول بنیادین است. مثلاً وقتی جامعه شناسان میگویند:«انحراف امری نسبی است و هیچ عملی ذاتاً انحرافی نیست»، این مدعا مبتنی بر این پیش فرض است که برای بشریت آرمان و ایده آل ثابت و مطلقی وجود ندارد و تنها اموری مطلوب و با ارزش هستند که جامعه و گروههای اجتماعی آن را با ارزش بدانند. اثبات صحت و سقم این مدعای بنیادین در توان جامعه شناسی نیست، زیرا روشها و اهداف این علم محدودتر از وصول به این هدف است.
بنابراین هر دو طرف نفی یا اثبات مسأله، خارج از قلمرو جامعه شناسی بوده و از آنجا که یک جامعه شناس چاره ای جز اتخاذ یکی از طرفین ندارد، زیرا نفی یا اثبات از مبادی این علم محسوب میشود، پس اثبات یا نفی آن باید به وسیله علوم دیگری مثل فلسفه، اخلاق و … صورت گیرد؛ این یکی از حلقههایی است که باعث پیوند جامعه شناسی با فلسفه و دین میشود. اگر این پیوند و بهنجاری فقط با ملاک «رعایت قواعد اجتماعی» و ناهنجاری صرفاً با معیار «سلوک بر ضد قواعد اجتماعی عمل» به رسمیت شناخته شود، مشکلاتی رخ خواهد داد که حداقل به دو مورد آن اشاره میشود:
1- «باید حد اعلایی از نسبیت فرهنگی را در مفهوم بهنجاری و نابهنجاری وارد نموده و برای هر فرهنگی معیار خاصی بنا کنیم» و در این صورت نمیتوان از وحدتی به نام حقوق بشر صحبت نمود.
2- «مسأله جوامع ناسازگار لاینحل باقی میماند. مثلاً فرهنگهایی هستند که به خرافات دامن میزنند و نیز فرهنگهایی که با بیدار کردن احساسات شدید درون گروهی و روح پرخاشگری نسبت به گروههای بیرونی، فرایندهای خود تخریبی را در بین افراد جامعه ترغیب میکنند. این نکته مبین نیاز به تدوین معیارهایی است که به اعتبار آنها معلوم شود که هر فرهنگ یا جامعه چه وقت بهنجار و چه زمانی نابهنجار است.»
اگر نسبیت جامعه شناختی بدون اتصال با حلقههای بنیادین هستی شناختی و انسان شناختی به رسمیت شناخته شود و آن تنها معیار برنامه ریزیهای اجتماعی قرار گیرد، در این صورت یکی از لوازم آن همان چیزی است که «گیدنز» توصیه میکند:«جامعه ای که بر این واقعیت واقف است که انسانها ارزشها و علایق گوناگونی دارند، باید جایی برای افراد یا گروههایی در نظر بگیرد که فعالیتهایشان با هنجارهایی که اکثریت از آنها پیروی میکنند، همنوایی ندارد.»
یکی از لوازم توصیه فوق این است که جامعه برای خرده فرهنگهایی هر چند بزهکار از قبیل منحرفین جنسی، الکلیها و یا گروههایی با ایدئولوژی و اخلاقی خود، حق هر نوع فعالیت انحرافی را در بخشی از جامعه دارا باشند که چنین توصیه ای پذیرفتنی نیست.
به نظر میرسد در عین اینکه مطالعات جامعه شناختی کجروی لازم و ضروری است، ولی این تنها بدایت راه است، این کاوش و تلاش وقتی به نهایت خود میرسد و میتواند منشأ ثمرات مفید واقع شود که با اندیشههای بنیادین در هستی شناسی و انسان شناسی که یگانه دین الهی نسخه آن را ارائه میدهد، پیوند بخورد.
فیلسوفان الهی با اعتراف به وجود ارزشهای نسبی در جامعه بشری، آن را منحصر در ارزشهای قراردادی و اعتباری دانسته و دست نسبیت را از وصول به ارزشهای واقعی و حقیقی کوتاه میدانند. مرحوم «علامه جعفری» با تقسیم ارزشها به دو دسته «قراردادی» و «ارزشهای مستند به واقعیات» مینویسد: ارزشهای مستند به واقعیات به اعتبار ارتباطی که با ذات و روح انسانها دارند از مطلوبیت برخوردارند، مثل این قضیه که «نباید مزاحم زندگی انسانها بود»، این قبیل از «بایدها» با «هستها» ارتباط دارد. این ارزشهای واقعی در حوزه تاملات فلسفی قرار دارند و هیچ ملت و نحلهای نسبت به آن بیگانه نیست، هر چند توجهی به آنها نداشته باشند و یا حتی مورد انکار قرار دهند، زیرا در هر صورت رابطه تکوینی موجود بین کنشهای انسانی و نتایج آنها تعیین کننده سعادت یا هلاکت انسان است و این به اعتبار افراد یا جوامع بستگی ندارد. بنابراین منشأ اطلاق و عدم نسبیت این دسته از ارزشها مستند بودن آنها به واقعیتهای ثابت است. بدین جهت علامه جعفری در ادامه مطالب فوق میفرماید: «همانگونه که آیات، بودن واقعیات عالم هستی، مکلف بودن انسان را در این زندگانی در برابر خوبیها و بدیها اثبات میکند، به همین گونه آیات بودن وجود انسانی نیز، مکلف بودن او را در این زندگی، به تحصیل حیات معقول به خوبی ثابت میکند.» چنین بینش فلسفی در موارد زیادی از قرآن کریم مورد تأیید قرار گرفته است:
«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون الذی جعل لکم الأرض فراشاً و السماء بناء و انزل من السماء ماءً فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم فلا تجعلوا لله انداداً و انتم تعلمون»، هان ای مردم، پروردگارتان را عبادت کنید که شما و گذشتگان شما را آفرید، شاید پرهیزگار شوید. خدایی که زمین را فرش و آسمان را سقف شما قرار داد و از آسمان باران فرستاد و سپس بوسیله آن از میوهها، روزی تان را خارج کرد، پس برای خدا شریکی قرار ندهید در حالیکه خود میدانید. در این آیه خداوند متعال مردم را به عبادت، تقوی و پرهیز از شرک فرا میخواند و برای لزوم عمل به آن، آنان را به آیات جاری در عرصه هستی ارجاع میدهد.
به عبارت دیگر با تأمل در جهان هستی و آیات الهی در درون و بیرون نفس انسانی، هدفمندی و معناداری انسان و جهان مشخص میشود. با مشخص شدن چنین هدفی که همان رسیدن به حیات عالیه انسانی و مقام قرب الهی است، ارزش رفتار آدمی معلوم خواهد شد و چون تأثیر رفتار در تأمین آن اهداف، اعتباری و قراردادی نیست بلکه به متن واقعیت و تکوین مربوط میشود، لذا نسبیت ارزشها و ضد ارزشها جایگاهی نخواهد داشت.
در برخی از حوزههای زندگی انسانی از قبیل زبان، ادبیات، مسکن، معیشت و سایر بخشهای قراردادی زندگی اجتماعی، نسبیت وجود دارد، نسبیتی که باعث تمایز ملتها و قومیتها است. شاید آیه ذیل به چنین نسبیتی اشاره داشته باشد:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر». ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و در گروهها و تیرههای بزرگ و کوچک جای دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ همانا گرامی ترین شما نزد خدا، با تقوی ترین شما است، قطعاً خداوند عالم و آگاه است.
تعدد و تکثر جغرافیایی، زیستی و تا حدودی فرهنگی و اجتماعی که موجب تمایز قومیتها است، موضوعی طبیعی است، اما مسأله به این نسبیت ختم نمیشود، زیرا در همین آیه شریف قرآن کریم ملاکی را برای برتری برخی عناصر فرهنگی بر همه فرهنگها مطرح میکند که همان تقوای الهی است. هر ایده، ارزش، احساس و رفتاری که در راستای تقوای الهی باشد، امری با ارزش و ملاکی برای قرب و کمال انسانی است و هر چه که بر خلاف تقوی باشد به عنوان انحراف تلقی میشود.
این ملاک برای همه جوامع و در همه زمانها صادق است و هیچگاه نسبیت بر نمیدارد، لذا نمیتوان مصادیق فراوان تقوی و بی تقوایی را که دین بیان میکند، نادیده گرفت و صرفاً بر اساس بخشی از نسبیت در جوامع انسانی، قائل به نسبیت مطلق شد.
پس از تعریف انحراف اجتماعی و مبانی نظری آن از منظر قرآن کریم نوبت به طرح انواع انحرافات اجتماعی از دیدگاه قرآن کریم میرسد. انجام این مهم نیازمند نوعی طبقه بندی و ترتیب است، ترتیبی که از یک سو رابطه طولی یا شدت و ضعف قبح آنها را نشان دهد و از سوی دیگر مبتنی بر معیاری جهت تنظیم آنها در اقسام مختلف باشد که در این قسمت بیان خواهد شد.
منطق قرآنی در رتبه بندی انحرافات
همه انحرافات اجتماعی در قرآن کریم از یک پایه برخوردار نیستند، بلکه برخی از ارزش منفی بیشتری برخوردار بوده و بیشتر مورد نکوهش قرار گرفته است که از آنها به «کبائر» تعبیر شده است:
«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم…» اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شده اید، دوری کنید، از گناهان شما میگذریم.
بزرگی چیزی، مفهومی قیاسی است که از مقایسه آن با چیز کوچکتر بدست میآید، لذا تعبیر «کبائر» نشان میدهد که برخی از گناهان مورد نهی خدا، «صغیره» و کوچک هستند.
مرحوم علامه طباطبایی دربارة تحلیل منطق قرآنی نسبت به ترتیب انحرافات چنین مینویسد:
«بزرگترین امر دینی، دستور به اخلاص است. پس در رأس هنجارهای دینی، اخلاص در عبادت وجود دارد، یعنی رفتار انسانی جملگی رنگ خدایی داشته باشد. در مقابل اخلاص، بزرگترین ناهنجاری دینی «شرک» است. در واقع، بر حسب این تحلیل همه معاصی و ناهنجاریها به شرک بر میگردد، زیرا مادامی که تبعیت از غیر خدا در کار نباشد، انسان هرگز با امر و نهی خدا مخالفت نمیکند. بعد از توحید و اخلاص، مهمترین واجب دینی، احسان در حق والدین است، لذا نافرمانی از والدین یا فراهم نمودن موجبات نارضایتی آن(عاق والدین)، بعد از شرک، بزرگترین گناه کبیره است و در موارد متعددی از آیات قرآن کریم، بعد از امر به توحید و نهی از شرک، امر به احسان به والدین شده است.»
«و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً»، و پروردگار تو حکم کرده است، جز او احدی را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
از تحلیل مذکور میتوان چنین نتیجه گیری نمود:
در میان هنجارهای دینی، آنچه مستقیماً مربوط به رابطه انسان با خداست و بیانگر حق الله است، توحید میباشد، لذا مهمترین ناهنجاری، شرک است زیرا بیشترین آسیب را به مهمترین هنجار دینی که همان توحید و اخلاص است، وارد میکند و در میان آن دسته از هنجارهای دینی که بیشتر به روابط افراد با یکدیگر مربوط است، احسان به پدر و مادر میباشد، لذا عاق والدین مهمترین ناهنجاری است، زیرا بیشترین آسیب را به منسجم ترین و عاطفی ترین رابطه اجتماعی (خانواده) وارد میسازد.